مهرداد خردمند پارسی
پیشگفتار
از آنجائیکه ایران بر سر چهار راه حوادث قرار دارد، همیشه با نیروهای بیرونیِ دور و نزدیک سایش داشته است. ایرانیان پیش از بیرون کردن مسلمانان از اسپانیا و پیش از برخورد از جنوب به پرتغال و انگلستان، از سوی خاور مدیترانه با اروپا از طریق ونیز و از انتهای راه بازرگانی در مسیر جاده ابریشم آشنا شدند و سفرنامه مارکو پولو حکایت آن آشنایی است. با صفویه و چالش و سایش با عثمانی، ونیزی ها در این ماجرا برای منافع درگیر شدند و جاسوسی نمودند و سپس این گوی بازی برای منافع و دخالت سیاسی را از روی ناچاری و از شکوه افتادن به پوپ ها با جنگ های صلیبی، اسپانیا، پرتغال، انگلستان، روسیه و آمریکا دادند و شوربختانه این بار نوبت چین و نقطه آغاز بازرگانی از مسیر خط ابریشم رسیده است. حال پاندول چیرگی اقتصادی- سیاسی به سمت آسیا چرخیده است و باز ما در این میان قرار گرفته ایم. دشواری های شمالی جنوبی- روسیه- عربستان(اسلام) کم نبود که این دشواری تازه هم به آن افزوده شده است.
پیش از هر بررسی برای درک رفتار بیگانگان با ما، باید برداشت درستی از ایران، ایران فرهنگی و موقعیت تاریخی خودمان داشته باشیم، تا بدانیم که چه کسانی دوست و یا متحد تاریخی و چه کسانی بر ضد ایران، «ایران فرهنگی» و منافع ملی ما هستند؛ و چگونه نیروهای استعماری، امپریالیستی و جهانگرایان(گلوبلیست ها) از این واقعیت ها به سود خود تا کنون استفاده کرده اند. از یک سو سه برداشت برای شناسائی «ایران فرهنگی» از همه مهم تر می باشند: 1) سرزمین بزرگتر ایران که ایران امروزی بخشی از آن می باشد؛ 2) اشتراک زبان پارسی و زبانهای خویشاوند با آن؛ 3) اشتراک میث، دین و فرهنگ ایرانی پیش از حمله تازیان. از سوی دیگر باید آگاهی از آرایش ابرقدرت ها در زمان داشته باشیم و دریابیم که چگونه آنها در برابر همدیگر و ما قرار گرفته و از چه اصل ویژه ای(دکترین) یا آرمانی پیروی می کنند و قدرت و توانایی انسانی، ارتشی، و فنی ما تا چه اندازه است. بی گدار به آب زدن، لغزش های سیاسی و رفتار بی خردانه، سبب می شود که سرانجام زیانش به مردم ما مانند کار “ملی کردن نفتِ مصدق السلطنه” و “شورش فرومایگان 57″، برسد.
نخبگان ایرانی در گذشته با خردمندی توانستند میهن، خط، زبان و گنجینه فرهنگی ایران را نگهداری کنند و با پهلوی ها ایران و فرهنگش دوباره زنده شد و مشروطه گام بزرگی در برابر مشروعه برداشت. حال نوبت ماست که میهن را از چنگ اهریمنان انیرانی و ضد بشری و مشروعه خواه بیرون آوریم و شکوفا کنیم و به آیندگان بسپاریم. فراموش نکنیم که جنگ با پوشش آرمانی، تباری، دینی، جهادی، جنگ صلیبی یا سیاسی مانند کمونیزم و مردمسالاری آزادیخواه(لیبرال دموکراسی) نه برای دسترسی توده ها به آسایش است، بلکه برای پیدا کردن گوشتِ دم توپ بیشتر با عوامفریبی می باشد.
پیش از پرداختن به سیاست های استعماری و امپریالیستی باید آگاه از دشمنی دیرین روم با ایران و جنگ 700 ساله داشته، ریشه بازرگانی جهانی نوین و آغاز آن از جمهوری ونیز را بهتر شناسایی کنیم. رفتار نو باختر زمین پس از حمله تازیان، ریشه در آزمون و میراث جنگ های صلیبی، اقتصاد بازرگانی و سیاست جاسوسی و دسیسه های “جمهوری ونیز” دارد. جمهوری ونیز بدست ژنرال فرانسوی ناپلئون بناپارت و پادشاهی هابسبورگ در 12 مه 1797 منحل و تجزیه شد. ماندگاری هزار ساله آن جمهوری کوچک الگویی برای سیاست بزرگتر در اروپا مانند اسپانیا، پرتغال، هلند، انگلستان، و آمریکا شد. حال روسیه پس از فروپاشی شوروی با نداشتن برتری اقتصادی و باقی ماندن بر سیاست جنگ محوری، گوی بازی را به چین داده که مانند ونیز کوشش سیاسی اقتصادی را با بازرگانی آغاز کرده و اکنون در حال زیاد کردن نیروی ارتشی خود است و آمریکا را به چالش کشیده و می خواهد در جهان سرکرده شود.
بنیاد ونیز
در دوران به اصطلاح تاریک – بین فروپاشی امپراتوری روم و نوزایی، سیاست کلی چیره بر اروپا، فئودالی، پادشاهی، مذهبی و بسیار وحشیانه و ناعادلانه بود. در این دوران، از نظر اقتصادی و فکری، ونیز با سیستم حکومتی بیشتر الیگارشی و گاهی اوقات استبداد اداره می شد، ولی با این وجود بهترین سنتهای شهروندی دموکراتیک یونانی و رومی را زنده نگه داشت. جمهوری ونیز بخشی از جمهوری دریایی بود که بین سالهای ۶۹۷ تا ۱۷۹۶ز. جولان داد و بر شمال خاوری ایتالیا (منطقه ونیز) و بخشهایی از جزایر یونان و بالکان حکمرانی کرد. شناخته شدهترین جمهوری دریایی آمالفی، پیزا، جنوا، راگوسا و ونیز بودند. این دولتها با یکدیگر از نظر ارتش و بازرگانی رقابت داشتند. مردم ونیز و پیزا توانستند کنترل شهرهای مهمی را در تالاب ها بدست گیرند و دولتشهری مستقل از امپراتوری روم خاوری(بیزانس) که جایگزین روم باختری در منطقه شده بود، تشکیل دهند. جمهوری ونیز در سده پنجم زایشی بنیاد شد، و از سده نهم کم کم به یک قدرت بزرگ دریایی دگرگون گشت.
ونیز دارای یک حکومت مختلط بود که ترکیبی از پادشاهی به شکل حکمرانی دوژ(برابر دوک، 120 دوژ در تاریخ جمهوری ونیز حکومت کردند)، اشراف برگزیده در سنا، و نیک نهادان(نجبا) زیادی در شورای بزرگ(Great Council) قرار داشتند و کشور را اداره می کردند. اگرچه جمهوری ونیز یک حکومت مردمسالار نبود، اما الهامبخش اندیشه های حکمرانی با پاسخگویی بود. توازن قوا بین شورای بزرگ وجود داشت که دوژ را به شیوه ای بسیار پیچیده و برای تمام عمر گزینش می کرد و سنای برگزیده شده بعنوان مهستان عمل می کرد. مهمتر از همه، قدرت دوژ با سوگند، مانند قانون اساسی، محدود شده بود. این جمهوری نوبنیاد به واسطه موقعیت منطقهای و جغرافیایی خود ــ به گونه جزیرهای در کنار دریای آدریاتیک ــ توانست طی سدههای نخست دوران میانه، به یک قدرت بزرگ دریایی و بازرگانی دگرگون شود و در پیرامون و جنوب اروپا سدی در برابر فتوحات مسلمانان در شمال دریای مدیترانه پدید آورد. هزینه این حکومت نخست از بازرگانی نمک و ماهی و سپس با بازرگانی دیگر کالاها مورد نیاز اروپا تامین می شد.
بازرگانی ونیز
روابط اقتصادی و دیپلماتیک ونیز با ناحیه های خاور مدیترانه بیشتر به دوره ممالیک (1250-1517) بر می گردد، حاکمانی که جلوی پیشروی مغولان بسوی فرا باختر عراق را گرفتند و آخرین صلیبیون را در نیمه دوم از سده سیزدهم از سرزمین مقدس بیرون کردند. ممالیک جای فاطمیان (حدود 910-1171) و ایوبیان (1171-1260) را گرفتند و نقش میانجی و بازرگان بین جنوب و جنوب خاوری آسیا و اروپا در بازرگانی ارزشمند ادویه و جابجایی کالاهای دیگر از راه خشکی و دریا از طریق دمشق و دریای سرخ را، بازی کردند. ونیز پیوسته به دنبال امتیازاتی از ممالیک بود و در نهایت شریک بازرگانی اصلی اروپایی آنها شد. ونیز در چندین شهر تحت کنترل ممالیک دارای نمایندگان دیپلماتیک دائمی با دسترسی منظم به مقامات محلی گشت. روابط بین الیگارشی، اشراف و طبقه بازرگان ونیز و دربار ممالیک و همراهان آنها استوار بود.
جمهوری ونیز بیشتر شبیه یک شرکت بود تا یک جمهوری و پرچم شیر سنت مارک نشان شرکت بود. ونیز هیچ محدودیت اخلاقی برای کسب سود نداشت و بازرگانی اش با مسلمانان و حمله به جمهوریهای مسیحی باعث شد تا چندین بار از سوی کلیسای کاتولیک تکفیر شود. ولی مهم نبود چون سیگنوریا (کنگره حاکم) ونیز همیشه میدانست که پاپ برای درخواست کمک مالی یا کشتی نزد آنها بازخواهد آمد. در ونیز تنها اشراف یا بازرگانان موروثی حق داشتند تا در بازرگانی ثروتآور با راه دور شرکت کنند. همین برگزیدگان، انحصار رهبری سیاسی را پدید آوردند. تولید و کسب و کار خورد را به لایه هایی از جامعه واگذار کردند که توانایی عضویت در شورا را نداشتند – چون آن حق ویژه اشراف بود. از سوی دیگر، آنها در برابر هماورد و شکستن پیمان رازداری کنترل شدیدی اعمال می کردند. از سده 11 تا 16، ونیز ارباب دریا مدیترانه، چیره بر بازرگانی جهانی و بزرگترین قدرت دریایی اروپا گشت. جمهوری ونیز آنقدر به امرار معاش دریایی خود وسواس داشت که هر ساله در روز معراج عیسی، دوژ که بالاترین مقام جمهوری ونیز برای بیش از 1000 سال از سده 8 تا 18 بود، با قایق زرین تشریفاتی «بوسینتورو» به دهانه تالاب می رفت و پیمان ازدواج ونیز با دریا را تأیید می کرد. این شاید الگویی از الهه (رب النوع) یونانی و فرمانروای دریا ها بود که افلاطون نسبت خود را به او می رساند. باری، ونیز بازرگانی جهانی فلفل، زنجبیل، دارچین، میخک، ابریشم، کتان، پنبه، پشم، خز، زیتون، نیشکر، لیمو، پرتقال، انجیر، بادام، خرما، مشک، عاج، مروارید، بخور، چوب نادر، آهن، سلاح های نظامی را در دست داشت و سپس به برده داری و غارت نیز روی آورد(جا. روم و گ. ون هورن).
جنگ های صلیبی
آرمانگرایان نژاد پرست با بینش “اروپا مرکزی”( Eurocentrism) مزیت های زیادی مانند آنچه در بالا در مورد میراثخواری ونیز از یونان و روم گفته شد برای جمهوری ونیز برشمرده اند، ولی کمتر به عامل های تاریک اروپا و مسیحیت در برخورد به باخترِ اسلامی پرداخته اند. فتح و تصرف اسپانیا و سیسیل موجب شد که مسلمانان مدتی طولانی در آن ناحیه بمانند و پژوهندگانی باور دارند که همین حضور مسلمانان انگیزه و کینه پوپ برای آغاز جنگ صلیبی بود. انگیزههای غیرمذهبی مهم تر، مانند میل کلیسا به بازداشتن جنگ بین ایالتهای جامعه مسیحی و خواست سلطه جهانی وجود داشت. اتحاد پادشاه، شوالیه و توده های مسیحی همه برای آغاز و تداوم جنگهای صلیبی مؤثر واقع گشت. عامل دیگر شکست بیزانس از مسلمانان سلجوقی بود و آنها از پاپ اوربن دوم تقاضای کمک کردند و او در سال 1095 با سخنرانی در کلرمون مسیحیان داوطلب را برای اشغال اورشلیم که در تصرف سلاجقه بود، بسیج کرد و هدف جنگ را پس راندن مسلمانان از روم باختری آشکارا بیان کرد و هزار سال پس از جنگ های روم و ایران، جنگ های صلیبی با فرمان پوپ جایگزین آن گشت. کلرمون دویم گفت: “ای نژاد فرانک ها،… ای مردم محبوب و برگزیده خدا که رفتار بسیاری از شما بر امت های دیگر با در نگر گرفتن وضعیت سرزمین، ایمان کاتولیک و توجه شما به کلیسا سپند، برتر است؛ ما برای شما یک پیام و توصیه ویژه داریم. بنابرین ما آرزو می کنیم که بدانید چه موضوع بزرگی ما را به سوی سرزمین شما آورده است. خبر غم انگیز از اورشلیم و قسطنطنیه که مردم ایران، نژاد ملعون و بیگانه، دشمنان خدا، نسلی که دلشان را پاک نکرده و روحشان نزد خدا ثابت قدم نشده به سرزمین های آن مسیحیان{بیزانس} حمله کرده و آنها را با شمشیر، تجاوز و آتش نابود کرده اند. برخی از مسیحیان را بعنوان برده برده اند و برخی دیگر را کشته اند. کلیساها را یا نابود کرده یا به مسجد دگرگون نموده اند. آنها محرابها را هتک حرمت و برانداخته اند. آنها مسیحیان را ختنه می کنند و خون آن را به محرابها یا در حوضچه های غسل تعمید می ریزند. برخی را به طرز وحشتناکی می کشند به این صورت که شکم را باز کرده و قسمتی از اندرونه شکم را بیرون آورده و آنها را به چوبه دار بسته کتک می زنند و سپس آنها را ناچار می کنند راه بروند تا آنجائی که تمام اندرونه شکم آنها بیرون بیاید و به زمین بیفتند. از برخی از مسیحیان بعنوان نشانه برای تمرین تیراندازی استفاده میکنند. آنها برخی را مجبور می کنند سرخود را بالا و گردن خود را دراز کنند و سپس {جلاد }بررسی می کند تا ببیند که آیا می تواند سر آن بینوایان را با یک ضربه شمشیر از تن جدا کند. بهتر است در مورد رفتار وحشتناک آنها با زن ها چیزی نگوییم…”. با این عوامفریبی پوپ ها اروپا را در گیر هشت جنگ صلیبی برای 200 سال نمودند و تنها در نخستین جنگ پیروز گشتند و آن سنت صلیبی با خوانش های گوناگون تا کنون ادامه دارد. در سال 2001 جورج بوش پسر از جنگ با افغانستان با عنوان “صلیبی” یاد کرد و زود آن را به “عملیات آزادی پایدار” تغییر نام داد. جنگ اسرائیل با فلسطینی ها نیز ریشه در جنگ صلیبی دارد.
تاثیر جنگ های صلیبی
بخشی از تاثیر جنگ های صلیبی چنین بوده است: 1) افزایش حضور مسیحیان در شام در سده های میانه؛2) توسعه دستورات ارتشی؛ 3) دو قطبی شدن خاور و باختر بر اساس اختلافات مذهبی؛4) کاربرد اهداف مذهبی ویژه برای جنگ در شام، شبه جزیره ایبری، و به ویژه در منطقه بالتیک؛ 5) افزایش نقش و اعتبار پاپ ها و کلیسای کاتولیک در امور سکولار؛6) تیره شدن روابط بین باختر و امپراتوری بیزانس که در نهایت منجر به نابودی امپراتوری بیزانس شد؛7) افزایش قدرت خانواده های پادشاهی اروپا؛8) تقویت هویت فرهنگی گروهی در اروپا؛ 9) افزایش بیگانه هراسی و عدم تحمل بین مسیحیان و مسلمانان، و بین مسیحیان با یهودیان، و بدرفتاری با بدعت گذاران و مشرکان؛10) افزایش بازرگانی بین المللی و تبادل اندیشه و فناوری؛ 11) افزایش قدرت کشورهای ایتالیایی مانند ونیز، جنوا و پیزا؛ 12) غارت و حمل بسیاری از آثار فرهنگی، مسیحی و غیره به اروپا.؛ 13) استفاده از یک سابقه تاریخی مذهبی برای توجیه استعمار، جنگ و تروریسم(مارک کارترایت).
جنگ صلیبی چهارم
غارت قسطنطنیه در آوریل 1204 ز. نقطه اوج جنگ صلیبی چهارم بود. ارتش های صلیبی بخش هایی از قسطنطنیه را که در آن زمان پایتخت امپراتوری بیزانس بود، تصرف، غارت و ویران کردند. امپراتوری بیزانس بسیار فقیرتر، کوچکتر و سرانجام توانایش در پدافند از خود در برابر فتوحات سلجوقیان و عثمانی ها کمتر شد. بنابراین اقدامات صلیبیون مستقیماً به فروپاشی مسیحیت در خاور سرعت بخشید و در دراز مدت فتوحات پسین عثمانی در اروپای جنوب خاوری را آسان تر نمود. غارت قسطنطنیه نقطه عطفی بزرگی در تاریخ سده های میانه بود. تصمیم صلیبیون برای حمله به بزرگترین شهر مسیحی جهان بی سابقه و بلافاصله بحث برانگیز بود. گزارشهای غارت و وحشیگری جنگهای صلیبی جهان ارتدکس را رسوا و وحشت زده کرد. روابط بین کلیساهای کاتولیک و ارتدکس برای سده ها پس از فاجعه آسیب دید و تا زمان نو بهگونه بنیادی ترمیم نشد.
اگرچه ونیز تا سده یازدهم یک شهر بازرگانی ثروتمند بود، اما چهارمین جنگ صلیبی و غارت قسطنطنیه در سال 1204 بود که خزانههای جمهوری را پر کرد و از قدرت محلی به قدرت جهانی جهش پیدا کرد. در سال 1198، پاپ اینوسنتس سوم قراردادی با ونیز برای ساخت ناوگانی متشکل از 500 کشتی و بردن 33500 صلیبیون به سرزمین مقدس برای مبارزه با ارتش مسلمان سلطان صلاح الدین ایوبی منعقد کرد. بهای توافقی 94000 مارک نقره (1 مارک = 8 اونس) بود. به دلار امروزی حدود 14700000 دلار است. گفته شده که کل مقدار غارت شده از قسطنطنیه حدود 900000 مارک نقره بوده. ونیزی ها 150000 مارک نقره دریافت کردند و صلیبی ها 50000 مارک نقره دریافت کردند. 100000 مارک نقره دیگر به طور مساوی بین صلیبی ها و ونیزی ها تقسیم شد. 500000 مارک نقره باقیمانده توسط بسیاری از شوالیه های صلیبی مخفیانه نگهداری گشت.
سخن پایانی
همین سرمایه های غارت شده از خاور زمین همراه با انتقال ذخیره فرهنگی بیزاتس و جهان اسلامی که نتیجه کار چند صد ساله دانشمندان و فیلسوفان عربی نگار ایرانی و دیگران بود، به فلورانس و دیگر جاهای اروپا برده شد. با آن سرمایه حاصل از بازرگانی و غارت جنگی، بانکداری مانند بانک مدیچی در فلورنس توسعه پیدا کرد و با گسترش فن چاپ و روی آوری بیشتر به نوشته های غیر دینی پیشینیان، انسان و نه خدا محور گشت و کار آموزش بالا گرفت و باورهای دینی و نوشته های بزرگان مورد پرسش و چالش قرار گرفت. با افزایش ثروت، روی آوری به تجمل، هنر و معماری باب گشت و با فراهم شدن زمان آزاد، کار نخبگان مورد پشتیبانی قرار گرفت. پژوهش و آموزش از سرشت و دانشورزی رونق پیدا کرد و کم کم اروپا پوست اندازی نمود و وارد دوران نوزایی و ساختن پردیس در این دنیا گشت و بخشی از هزینه این دگرگونی پس از فروپاشی بیزانس از راه استعمار بدست آمد و مرکز دسیسه از دریای مدیترانه به ساحل اقیانوس اطلس انتقال پیدا کرد و گسترش بیشتری پیدا نمود. دستگاه حکومتی جمهوری ونیز کم و یا زیاد الگوی حکومت برای اروپائیان و سپس آمریکا گشت.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این نوشته، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمیکند.