الهه

سروده محمد پارسی چاقو فقط ابزار بود؛قاتل واقعی،سال‌هاست در سایه نشستهو با عددها می‌کُشد؛با نرخ تورم،با قیمت دلار،با وعده نان و فردا… الهه را فقر کُشت،نه فقر بی‌گناه؛فقرِ ساخته‌شده،تحمیل‌شده،محاسبه‌شده،فقرِ حاصل از بی‌کفایتی،و بی‌وجدانی و … الهه نام یک دختر نیستنامِ یک ملت است؛ملتی که زیر فشار زندگینفس‌نفس می‌زندو بعضی‌ وقتهادر همین نفس آخر،قبل از اینکه…

بیشتر بخوانید

دل از تو کندم، ولی ندانم

سروده نادر نادرپور کهن دیارا ، دیار یارا ! دل از توکندم ، ولی ندانمکه گر گریزم ، کجا گریزم ، وگر بمانم ، کجا بمانمنه پای رفتن ، نه تاب ماندن ، چگونه گویم ، درخت خشکمعجب نباشد ، اگر تبرزن ، طمع ببندد در استخوانمدرین جهنم ، گل بهشتی ، چگونه روید ،…

بیشتر بخوانید

از شعرهاى شمالى

سروده علی میرفطروس ۱ مى آيد با پاى پينه از ميانۀ شاليزار با بازوانى شعله ور از كار با دست هائى که در حريق تطاول و تاول مى سوزد مى آيد بيل بلندش بر دوش و با لبى خاموش بذرِ زمزمه اى را بر جاده هاى قريه مى افشانَد ۲ مى آيد اندوهوار و پريشان…

بیشتر بخوانید

آزادی

سروده فرخی یزدی آن زمان که بنهادم سر به پای آزادیدست خود ز جان شستم از برای آزادی تا مگر به دست آرم دامن وصالش رامی‌دوم به پای سر در قفای آزادی با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی بازحمله می‌کند دایم بر بنای آزادی در محیط طوفان‌زای، ماهرانه در جنگ استناخدای استبداد با خدای آزادی شیخ…

بیشتر بخوانید

در بابِ در!

سروده شروین سلیمانی «خدا گر ز حکمت ببندد دریز رحمت گشاید درِ دیگری» همین بیتِ سعدی نشان می‌دهدندارد خدا ایدهٔ بهتری وگرنه نمی‌بست از اول دریکه بعداً گشاید درِ دیگری چه فرقی برای تو دارد خدادَرِ اینوری یا درِ آنوری؟ ببین پُشتِ هر در که تو بسته‌ایدلِ خسته‌ای، لالهٔ پرپری در این سرزمین که دری…

بیشتر بخوانید

روزی

سروده احمد شاملو روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کردو مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفتروزی که کمترین سرود‌، بوسه استو هر انسانبرای هر انسانبرادری استروزی که دیگر درهای خانه‌شان را نمی‌بندندقفلافسانه‌ایی ستو قلببرای زندگی بس استروزی که معنای هر سخن دوست داشتن استتا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردیروزی که آهنگ…

بیشتر بخوانید

مرگ رنگ

سروده سهراب سپهری رنگی کنار شببی حرف مرده استمرغی سیاه آمده از راه های دورمی خواند از بلندی بام شب شکستسرمست فتح آمده از راهاین مرغ غم پرستدر اینشکست رنگاز هم گسسته رشته ی هر آهنگتنها صدای مرغک بی باکگوش سکوت ساده می آرایدبا گوشوار پژواکمرغ سیاه آمده از راههای دوربنشسته روی بام بلند شب…

بیشتر بخوانید

گیرم گلاب ناب شما اصلِ قمصر است

بیداد خراسانی گیرم گلابِ نابِ شما اصل قمصر استامّا چه سود، حاصل گل‌های پرپر است!شرم از نگاه بلبل بی‌دل نمی‌کنیدکز هجرِ گل نوای فغانش به حنجر است؟!از آن زمان که آیینه‌گردانِ شب شُدیدآئینه دل از دَم دوران مکدّر استفردای تان چکیدۀ امروزِ زندگی استامروزتان طلیعۀ فردای محشر استوقتی که تیغ کینه سرِ عشق را بریدوقتی…

بیشتر بخوانید

چشم می پوش

سروده منوچهر برومند م ب سها زبمب باران ایران چشم‌می پوشخردورزی کن و عقلانه می کوش گزندی گر رسد بر خاک ایرانجهان یابد بسی ویرانی ازآن سزا باشد کنی آویزه ی گوشدهد پندت‌سروش غیب بنیوش بود ایران سرایِ شیر مردانبترس از شیر و رویت را بگردان سکندر دیده است و ترک و تازیهراسان کی شود…

بیشتر بخوانید

ما مرگ را…

سروده اسماعیل خوئی ما، عشق مان همانا میراب کینه بود. ما کینه کاشتیم، و، تا کشت مان به بار نشیند، از خون خویش و مردم رودی کردیم ما خامسوختگان زان« آتش نهفته که در سینه داشتیم » در چشم خویش و دشمن تنها دودی کردیم ما آرمان هامان را معنای واقعیت پنداشتیم ما -نفرین به…

بیشتر بخوانید

بگذار

سروده رضا بی شتاب بگذار دوباره زندگی آغاز کُنَدبا بویِ گُل برآید وُ پرواز کند به تازیانۀ تحقیر مزن غریب رابگذار بالِ بسته دگرباره باز کند نگاه کن که در پناهِ تو آمدستبگذار که پر شکسته راز وُ نیاز کند جهانِ زخمی اش آیا ندیده ایبگذار دوباره ببالد وُ آواز کند در آرزویِ رهایی زِ…

بیشتر بخوانید

هیچ مگو

سراینده ناشناس ﻣﻦ ﻓﺪﺍﯼ ﻭﻃﻨﻢ، ﻏﯿﺮ ﻭﻃﻦ ﻫﯿﭻﻣﮕﻮﺑﺠﺰ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺳﺨﻨﯽ ﺩﺭ ﺑﺮ ﻣﻦ، ﻫﯿﭻ ﻣﮕﻮﺁﺷﻨﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﺮﺍ ﻏﯿﺮ ﺳﺮﻭﺩ ﺑﻠﺒﻞﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﻤﺪﻣﯽ ﺯﺍﻍ ﻭﺯﻏﻦ ﻫﯿﭻ ﻣﮕﻮﺑﻮﯼ ﻋﺸﻖ ﺁﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻄﻪ ﯼ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﭘﺮﻭﺭﺍﺯﻏﻢﻭﮐﯿﻨﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺷﺖﻭ ﺩﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻣﮕﻮﻫﻢ ﺯ ﭼﯿﻦ ﺑﮕﺬﺭ ﻭ ﻫﻢ ﻧﺎﻓﻪ ﯼ ﺁﻫﻮﯼ ﺧﺘﻦﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮ ﻭ ﺍﺯ ﭼﯿﻦﻭ…

بیشتر بخوانید

آهو دریایی

سروده سایه خوشا دشتی ، که آهویش تو باشیخوشا شهری، که هر سویش تو باشیهمه مردان عالم گر به شهرندجوانمرد سر کویش تو باشیخوشا دلهای مست کوی دانشبرهنه آن بت ،عربده جویش تو باشیزمستان سیاه جهل ، در چاه ریزیمنوید نوبهاران را پرستویش تو باشیهر آنکس بهر آزادی بخیزدبه منبرها دعاگویش تو باشیبه رستم های…

بیشتر بخوانید

نیکا! دریا برای خنده ی تو آه…..می کشد

سروده رضا مقصدی یک دختر از تبار ِ ترانه .یک دختر از سرود ِ ستاره.از کوچه باغهای بهاره –مارا صدا زده ستتا از زلال ِ آینه وُ آب ها شویم. وقتی که عاشقانه ترین حرف های مااز شور ِ شاعرانه گذر می کند هنوزباید به شادمانی ِ شب های بیقرار –بر بستر ِسپیده وُ شبنم…

بیشتر بخوانید

زنم سیاسی بود

سروده مهدی نیکبخت زنم سیاسی بودوَدست های ظریفش به جای دستانمهمیشه ملتمسِ میله های زندان بود.کسی که عشق برایش حماقت آور شدبه قول فرّخزادبه جمع فاضله های فکورِ فضل نماهمیشه دلخوش بود.هنوز مثل پسر بچّه ها به دیدارشبهانه می گیرم.از اوّلش به خدا جای عطرِ شب بوهاتمام باغچه مان بوی روزنامه گرفتوَ روزِ آخر، کیفش…

بیشتر بخوانید