ما مرگ را…

سروده اسماعیل خوئی ما، عشق مان همانا میراب کینه بود. ما کینه کاشتیم، و، تا کشت مان به بار نشیند، از خون خویش و مردم رودی کردیم ما خامسوختگان زان« آتش نهفته که در سینه داشتیم » در چشم خویش و دشمن تنها دودی کردیم ما آرمان هامان را معنای واقعیت پنداشتیم ما -نفرین به…

بیشتر بخوانید

بگذار

سروده رضا بی شتاب بگذار دوباره زندگی آغاز کُنَدبا بویِ گُل برآید وُ پرواز کند به تازیانۀ تحقیر مزن غریب رابگذار بالِ بسته دگرباره باز کند نگاه کن که در پناهِ تو آمدستبگذار که پر شکسته راز وُ نیاز کند جهانِ زخمی اش آیا ندیده ایبگذار دوباره ببالد وُ آواز کند در آرزویِ رهایی زِ…

بیشتر بخوانید

هیچ مگو

سراینده ناشناس ﻣﻦ ﻓﺪﺍﯼ ﻭﻃﻨﻢ، ﻏﯿﺮ ﻭﻃﻦ ﻫﯿﭻﻣﮕﻮﺑﺠﺰ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺳﺨﻨﯽ ﺩﺭ ﺑﺮ ﻣﻦ، ﻫﯿﭻ ﻣﮕﻮﺁﺷﻨﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﺮﺍ ﻏﯿﺮ ﺳﺮﻭﺩ ﺑﻠﺒﻞﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﻤﺪﻣﯽ ﺯﺍﻍ ﻭﺯﻏﻦ ﻫﯿﭻ ﻣﮕﻮﺑﻮﯼ ﻋﺸﻖ ﺁﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻄﻪ ﯼ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﭘﺮﻭﺭﺍﺯﻏﻢﻭﮐﯿﻨﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺷﺖﻭ ﺩﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻣﮕﻮﻫﻢ ﺯ ﭼﯿﻦ ﺑﮕﺬﺭ ﻭ ﻫﻢ ﻧﺎﻓﻪ ﯼ ﺁﻫﻮﯼ ﺧﺘﻦﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮ ﻭ ﺍﺯ ﭼﯿﻦﻭ…

بیشتر بخوانید

آهو دریایی

سروده سایه خوشا دشتی ، که آهویش تو باشیخوشا شهری، که هر سویش تو باشیهمه مردان عالم گر به شهرندجوانمرد سر کویش تو باشیخوشا دلهای مست کوی دانشبرهنه آن بت ،عربده جویش تو باشیزمستان سیاه جهل ، در چاه ریزیمنوید نوبهاران را پرستویش تو باشیهر آنکس بهر آزادی بخیزدبه منبرها دعاگویش تو باشیبه رستم های…

بیشتر بخوانید

نیکا! دریا برای خنده ی تو آه…..می کشد

سروده رضا مقصدی یک دختر از تبار ِ ترانه .یک دختر از سرود ِ ستاره.از کوچه باغهای بهاره –مارا صدا زده ستتا از زلال ِ آینه وُ آب ها شویم. وقتی که عاشقانه ترین حرف های مااز شور ِ شاعرانه گذر می کند هنوزباید به شادمانی ِ شب های بیقرار –بر بستر ِسپیده وُ شبنم…

بیشتر بخوانید

زنم سیاسی بود

سروده مهدی نیکبخت زنم سیاسی بودوَدست های ظریفش به جای دستانمهمیشه ملتمسِ میله های زندان بود.کسی که عشق برایش حماقت آور شدبه قول فرّخزادبه جمع فاضله های فکورِ فضل نماهمیشه دلخوش بود.هنوز مثل پسر بچّه ها به دیدارشبهانه می گیرم.از اوّلش به خدا جای عطرِ شب بوهاتمام باغچه مان بوی روزنامه گرفتوَ روزِ آخر، کیفش…

بیشتر بخوانید