گلی از شاخسارِ پرگُلِ ایرانزمین را پرپر کردند

سروده احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی )

به مناسبت سومین سالگشت قتل حکومتی مهسا، ژینا امینی

و راستی به چه گناهی پرپر می شوند
و چرا باید پرپر شوند؟
در یک کلام، پاسخ می دهم به گناه زیبایی
آزادی
رهایی
شادابی
رعنایی
شیدایی
رسوایی
عاشقی و عشق
عشق به چه؟
عشق به آزادی
عشق به نفس رهایی
عشق به نسیم
به شبنم
عشق به خنده
به شادی
عشق به روشنایی
به رنگ های شاد
و اما
باز اما
همه ی این فضیلت ها
کرامت ها
ارجمندی ها
صفای انسانی
و ویژه گی های ِ زنانه و دخترانه
در حکومت تبهکاران اسلامی گناهی کبیره است و باید سربریده و پرپر شوند
چون تاریک اندیش هستند
زیرا از زیبایی تنفر دارند
از خنده و شادی گریزان هستند
شادابی و طراوت را دشمن هستند
شبنم و نسیم را بیگانه هستند
عشق و عاشقی و شیدایی و رعنایی و رسوایی را انکار خود می دانند
چون انسان نیستند
عاطفه ندارند
خشک وُ خشک اندیش هستند
و چنین بودند وُ هستند که تیغ بر رخ زیبای مهسا امینی کشیدند
چرا؟
چون زن بود
دختر بود
زیبا بود
رهایی می خواست
آزادی می خواست
می خواست موهایش آفتاب را نفس بکشد
چهره ی ِزیبایش نور و روشنایی را شادابی بنوشد
اما آفتاب-بیزاران، با دشنه ی تاریکی اندیشی، قلب تپنده و جوانش را خون جاری کردند
و فضیلت ها
کرامت ها
ارجمندی ها
و لطافت زنانه و دخترانه را سربریدند
و دریغا
او که آمده بود با برادر و با مادر
تهران را قدم بزند
تا نسیم خوش سنندج را در هوای تهران، عطر افشان کند
اما هنوز نفسی در سینه نداده بود که شب پرستانِ تاریک اندیش و زیبایی-گریزان
خصم ِ عشق و شیدایی
با تَبَر ِ جهل و جنون
بر سرش هجوم آوردند
او را چون سگان وحشی به دندان گرفتند
و تک پاره اش کردند
آری
از ماست که برماست
فکر نکنید مقصر این جنایت ها و بی رحمی ها، فقط این سگان درنده و عشق-بیزار و تاریک اندیشانِ تبهکار اسلامی هستند که از زیبایی و شیدایی و عشق و طراوت گریزان هستند
نه نه
این هزینه ای است که نسل جوان امروز بویژه زنان و دختران، بابت خودزنی و خودکشی خواهران و مادران پنجاه و هفتی شان می پردازند
خواهران و مادرانی که در کمال آزادی ِ همه جانبه در آن نظام مدرن و ایرانی ِ پادشاهی، بر کاکل ِ بالابلند ِ زنانِ جهان، در جای جای ایرانزمین می خرامیدند و زیبایی و رعنایی و عشق جاری می کردند
اما خوشی و آزادی و زیبایی و رهایی و عشق و شیدایی و طراوت دلشان را زده بود
و عبوس سالاری و کهنگی و تاریکی و تیره اندیشی را استقبال کردند
چطور و چگونه؟
آنها در آن روزهای شکوفایی زنان در همه عرصه ها، با پیراهن آستین کوتاه
شلوار جین،
آرایش کرده
به خیابان آمدند و شعار مرگ بر خود و مرگ بر رها شدنشان از قید وُ بند کنیزی و چادر و چاقچور را سر دادند
و به دنبال ارتجاع سیاه رفتند تا آنها را در گونی سیاه فرو ببرد
چون خودشان از جنس ارتجاع سرخ بودند
و چنین بود که یکبار دیگر ارتجاع سرخ با ارتجاع سیاه متحد شد و اول از همه تیغ برداشتند و بر سر و روی خودشان کشیدند تا بگویند ما از آزادی
رهایی
عشق
رعنایی
شیدایی
رسوایی
شادابی
بیزاریم
و لیاقت آزادی و رهایی و زیبا شدن را نداریم
و چنین بود که این روزها را حاکم کردند
تا دخترانشان اینگونه بدست سگان ِ وحشی و درنده خوی تبهکاران اسلامی پاره پاره شوند
***
آه مهسا جان مهسا جان
نه کلام شاعرانه در وصف تو، رسا و گویاست
و نه احساس زلال پدران و مادران دردمند ِ امروز،
قلب های پراز خون ایرانیان را شکیباست
زیرا
غم پرپر شدن تو
دردی ست به وسعت عاطفه های سبز ِ ایرانزمین
که چشم ها را اشکباران کرده است
گلها را خمیده-قامت
و کبوتران عاشق را
شکسته-بال و خونین جگر کرد

پس با دلی از درد، فریاد می زنم:

این تُبَرِ جهل و جنون
سر و تنت را نشانه رفت
تَبَری بود که قلب همه مادران و پدرانت را، در امروز نشانه رفت
و ما امروز
هرلحظه می گرییم و می میمیریم
بعد می سرایم
و راستی
به چه گناهی کشته شدی؟
و به چه برهانی، زندگی جوانت را
دژخیمان تبهکار اسلامی پرپر کردند؟
و ادامه می دهم
آنگاه
که گلی از شاخسار ِ جوان ِ زندگی پرپر می گردد
شرممان باد
که آسوده بر افتادن ِ گل ها را تماشا شویم
و وقتی که تیغ ِ تیز ِ تَبَر زمستان
گلوی ِ باغ ِ زندگی جوان راگردن می زند
بر ما زنهار
که فریاد نکشیم و بیدار نکنیم وجدانهای خفته را
امروز اگر این دشنه وُ تیغ ِ تیز ِ تَبَر ِ مرگ را
بر سر و گردن
و قلب تپنده ی مهسا حس نکنیم
فردا، گلهای باغ ِ زندگی ِ شاداب
با داس ِ دون ِ ددان گلو پاره می شوند
و ما همچنان فقط آه
پس بر ماست
و بر همه ی ماست
که کشتن زندگی و آزادی را آرام ننشینم
و داس مرگ را از گلوی ِ درخت ِ زندگی
به نهایت ِ بی نهایت پرتاب نکنیم

 


دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این نوشته،  نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمی‌کند.