اسماعیل نوری علا
اخیراً شاهزاده رضا پهلوی در پیامی خطاب به «ملت بزرگ ایران» صریحاً اعلام کرده اند که «من، بنا به خواست شما، آمادگی خود را برای هدایت این تغییر، و رهبری دوران گذار اعلام می کنم. توان من ناشی از قدرت شماست. نیرویی را که از تداوم مبارزه و اعتراضات حقطلبانهتان میگیرم، در مسیر استقرار دولتی ملی، و جلب حمایت حداکثری جهانی برای تحقق آن، به کار میبندم.»
و من، اگرچه مدت ها است ارتباط مستقیمی با ایشان نداشته و مثل دیگر هموطنانم از طریق رسانه های مختلف از اظهارات و نظریات ایشان آگاه می شوم اما، به عنوان یکی از فعالان اپوزیسیون حکومت اسلامی، خود را موظف می دانم که در مورد این اظهارات نکاتی چند را با هموطنانم در میان بگذارم.
- اگرچه دقیقاً نمی دانم که چه امری باعث شده تا شاهزاده تصمیم بگیرد که، در این برهه از زمان، «آمادگی خود برای رهبری مبارزه علیه حکومت اسلامی (که با “اعلام رهبری»” فرق دارد) و رسیدن به یک حکومت سکولار دموکرات» را اعلام بدارد اما، از آنجا که از سال 1385 تاکنون همواره بر اهمیت نقش یگانهء شاهزاده در مبارزه علیه رژیم جنایتکار مسلط بر کشورمان تأکید داشته ام، انجام دو وظیفه را بر خود واجب می دانم. نخست اینکه شواهدی را ارائه دهم که نشان دهند این اقدام در پاسخ به سابقه ای بلند و دارای دلایلی منطقی و دوربینانه است؛ و دو دیگر اینکه، در هر حال، به سهم خود و در حد توان اندکم، بکوشم تا از طریق رایزنی و تشویق رهبران معتمد جامعهء برانداز، شرایطی فراهم شود که این اعلام آمادگی به ناکامی نیانجامد و امیدی را که برانگیخته است به نومیدی نکشاند.
- در واقع، برای من، که 14 سال پیش برای نخستین بار با شاهزاده روبرو شدم، در تمام این سال ها این نکته مسلم بوده است که ایشان بین دو گزینهء «چلبی شدن» (به معنی انتخاب شدن از جانب رهبران کشورهای صاحب نفوذ دیگر) و «طلب شدن از جانب ایرانیان»، راه دوم را (که گزینش اش بخاطر تجربهء نوع پایان یابی پادشاهی پدر و پدر بزرگ شان، بسا سخت تر از راه اول است) انتخاب کرده و، در نتیجه، صبورانه، و در نوسان بین امید و نومیدی، به انتظار روزی نشسته اند که جمع گسترده ای از ایرانیان خواستار پذیرش رهبری از جانب ایشان باشند. لذا اگر اکنون می گویند که «من، بنا به خواست شما، آمادگی خود را برای هدایت این تغییر، و رهبری دوران گذار اعلام کمی کنم» طبعا باید نتیحه گرفت که ایشان به این باور رسیده اند که جمع کثیری از «ملت بزرگ ایران» خواهان آنند که ایشان پا پیش گذاشته و، علیرغم بی مهری «57 ی ها» با پدر و مادر و خاندان شان، پرچمدار مبارزات آنان علیه رژیم نابکار اسلامی باشند.
- اما می بینم که مخالفین ایشان (که معمولاً این گونه اعلام آمادگی از جانب دیگران را بی اهمیت می دانستند و اعتنائی به آن نمی کردند – اکنون در هر رسانه ای با غضب می پرسند که این «دریافت بی پایه» از کجا آمده است؟ من می گویم شما اگر این دریافت پایه ای ندارد خودتان چرا قدم رنجه نکرده و واقعیتی را که موجود می پندارید با «ملت بزرگ ایران» در میان نمی گذارید؟ شما که نه کاندیدائی دارید، نه برنامه ای، نه پایگاهی و نه نمونه ای. و با این همه فقر چرا آمده اید که ثروت مختصر مائی را که ایشان را «سرمایهء ملی» می خوانیم از ما بگیرید؟ شما در عوض چه دارید که به ما بدهید؟ آلترناتیوی که خواستار استقرار یک حکومت اسلامی یا ایدئولوژیک دیگر بر ایران است؟ یا راهی که به تحزیء ایران می انجامد؟
- اما فارع از این معاندان، این را کراراً از خود می پرسم که آیا براستی این «اعلام آمادگی» امری نابهنگام و بی پایه است یا واکنش و پاسخی مثبت به خواستی بلند مدت و گسترده؟ می دانم که صدها نفر و سازمان خواستار این اعلام آمادگی بوده اند اما، با تکیه بر تحربه ای شخصی، به یاد می آورم که در همان 14 سال پیش هم، دیدار ما (من و هموندانم) با شاهزاده، بدان علت صورت گرفته بود که ما خواستار حضور و دخالت محوری ایشان در کار مبارزه شده بودیم. در 2013 هم کنگرهء اول سکولار دموکرات ها را با پیام ایشان آغاز کردیم و سپس از جانب «مهستان سکولار دموکرات ها» از ایشان خواستیم که خواستار نمایندگی از جانب ایرانیان شوند. و در پی گفتگوی ایشان با تلویزیون من و تو بود که داستان وکالت دادن آغاز شد و به رأی مثبتی یک میلیون نفری رسید. بدین ترتیب و در واقع ایشان اکنون به خواستی پاسخ مثبت می دهند که سال ها است مطرح بوده و من و هموندانم هم آن را به کرات تکرار کرده ایم.
- پس، در واقع، ما اکنون با نوعی مکالمه و پرسش و پاسخ مواجه هستیم که لزوما هیچ ربطی به مخالفان ایشان ندارد؛ مگر اینکه آنها بگویند وقتی بخشی (که گستره اش چندان روشن نیست) نه ایشان را واجد شرایط رهبری می دانند و نه با دخالت ایشان در مبارزه علیه رژيم اسلامی (البته اگر صادقانه باشد) موافقند، چرا شاهراده آمادگی خود را خطاب «به ملت بزرگ ایران» اعلام داشته است. توجه کنیم که کافی است تا این اعلام آمادگی را نوعی از آگاهی رسانی (و نه ادعائی انحصارطلبانه) به ایرانیان بدانیم. یعنی تنها به اطلاع «ملت بزرگ ایران» رسانده شده که ایشان اکنون آماده اند تا «نیرویی را که از تداوم مبارزه و اعتراضات حقطلبانهتان میگیرند، در مسیر استقرار دولتی ملی، و جلب حمایت حداکثری جهانی برای تحقق آن، به کار بندند.» حال کسانی در میان این ملت بزرگ این امر را دوست ندارند یا قبول ندارند؟ چه مانعی دارد؟ کسی که تفنگ بر شقیقه شان نگذاشته که اینگونه دادشان در آمده است.
- اتفاقاً در کشاکشی که طی آن یکی قصد برپائی سیستم شورائی کمونیستی دارد و دیگری در پی استقرار جمهوری دموکراتیک اسلامی است و آن یکی بین ملی بودن و مذهبی بودن سرگردان است، ما شاهد آن بوده ایم که تنها یک صدای رسا (اما به روز گاری نه چندان دور مورد غضب قرار گرفته ) بوده است که همواره از توسعه و شکوفائی کشور، از اقتصادی کارآمد (که مال خر نباشد!) و از ایجاد کار و رفاه برای نسل جوان و گسترش صلح و آرامش در منطقه سخن گفته است.
- البته که هر ایرانی حق دارد که با فکر و حتی شخص شاهزاده رضا پهلوی مخالف باشد؛ اما هم او حق ندارد، برای جلوگیری از حضور شاهزاده در سپهر سیاسی اپوزیسیون، دست به دروغ پردازی و جعل بزند. اینکه او شخصی لیبرال و معتقد به اقتصاد بازار محور است می تواند مورد توافق یک کمونیست یا حتی یک سوسیالیست نباشد؛ اینکه او خواستار نظامی سکولار دموکرات و مبتنی بر اعلامیهء جهان گستر حقوق بشر است می تواند علاقمندان به انواع حکومت های اسلامی (رحمانی و غیر آن!) را خوش نیاید؛ اما هر کس که ادعا می کند محوریت و پرچم داری او راه به استقرار فاشیسم می برد باید در پیشگاه ملت ایران این دو نکته را ثابت کند: نخست چگونگی ارتباط محوریت او را با استقرار در ایران آِنده روشن سازد و دو دیگر اینکه نشان دهد گزینهء خودش چیست و چگونه این گزینه به استقرار حکومتی خونریز و ایدئولوژیک و فاشیستی نخواهد انجامید.
- باری، توضیح من در همین جا به انتها می رسد اما از آنجا که در برخی اظهار نظرها گفته شده که «شاهزاده، با آنکه آمادگی برای رهبری مبارزات اپوزسیون را اعلام کرده اما هنوز برنامهء خاصی ارائه نداده است»، آرزو دارم که گویندگان این سخن از یکسو به من نشان دهند که کدام یک از رهبران ادعائی اپوزیسیون، چه در داخل و چه در خارج ایران، جرأت کرده که دست (پُر یا خالیِ) خود را باز کند و بگوید که چه خیالی برای ایران آینده دارد، جز همین شاهزاده که نه امروز و دیروز که از دهه ها قبل نگاه خود به آیندهء ایران را تشریح کرده و همچنان همان می گوید، و صحت گفته های خود را با شواهد قابل بررسی به اثبات می رساند.
در پایان سخنم، در همین راستا، نه برای بهانه گیران حرفه ای، بلکه برای آنها که هنوز در این مورد وقوف کافی ندارند، تکه هائی از اظهارات ایشان را در مورد برنامه هاشان نقل می کنم.
دنور – ایالت کلرادو – ایالات متحده امریکا
3 آذر 1403 – 23 نومبر 2024