امیر طاهری
در سال ۱۹۴۸ میلادی، اندکی پس از اعلام استقلال اسرائیل، ارتشهای پنج کشور عرب به دولت نوپای یهودیان حمله کردند. این سرآغاز نبردی بود که تا امروز ادامه دارد. همانطور که میشد انتظار داشت، خنثی کردن ارتشهای متجاوز مصر، اردن هاشمی، لبنان، سوریه و عراق بهسرعت در راس اولویتهای اسرائیل قرار گرفت. لوی اشکول جانشین داوید بن گوریون، اولین نخستوزیر اسرائیل، تاکید کرد که «ما باید اعراب را هر چند گاه یکبار، به دندانسازی ببریم و دندانهای آنان را بکشیم!»
در طی هفت دهه گذشته و پس از چندین جنگ کوچک و بزرگ، میتوان گفت که دندانهای موردبحث کشیده شدهاند. مصر و اردن هاشمی با نظارت آمریکا و از راه مذاکرات، با اسرائیل صلح کردهاند و دیگر خطری برای موجودیت آن کشور به شمار نمیروند. اما سه کشور دیگر یعنی لبنان، سوریه و عراق با دخالت یک بازیگر دیگر به دندانسازی کشانده شدند و بی آنکه در جنگ با اسرائیل شکست خورده باشند، ارتش خود، یعنی قابلیت آزاررسانی به دولت یهود، را از دست دادهاند. این بازیگر، جمهوری اسلامی در ایران، به رهبری آیتالله روحالله خمینی و جانشین او آیتلله علی حسینی خامنهای است که در طی نزدیک به ۳۰ سال، موفق شد ارتشهای لبنان، سوریه و عراق را عملا خنثی کند و با ایجاد دولت در دولت، هر سه کشور را در مسیری نامعلوم قرار دهد.
هشت سال جنگ با عراق و پس از آن دو جنگ دیگر عراق با ائتلاف بزرگ به رهبری ایالات متحده آن کشور را از ردیف دشمنان فعال اسرائیل خارج کرده است. مناطق کردنشین عراق از ربع قرن پیش دارای مناسبات تنگاتنگ با اسرائیل هستند. دولت بغداد نیز با آنکه هنوز رسما با اسرائیل رابطه برقرار نکرده است، به طور غیررسمی با آن کشور در ارتباط است. جمهوری اسلامی با ایجاد چهار گروه مسلح مزدور حشدالشعبی، نجبا، حزبالله و عصائب اهل الحق مانع بازسازی ارتش ملی عراق به صورت تنها نیروی قانونی مسلح شده است.
در لبنان، جمهوری اسلامی با تاسیس حزبالله، نهتنها ارتش لبنان بلکه تمامی ساختار دولتی آن کشور را به سطح اشباح سرگردان تنزل داده است. لبنان دیگر نهتنها خطری جدی در سطح نظامی نیست، بلکه خود نیز تبدیل شده است به سرزمینی بیدفاع.
در سوریه، قیام ملی ۲۰۱۱ میلادی میتوانست با سرنگونی نظام خانواده اسد آن کشور را در مسیر بازسازی به شکل یک دولت نیرومند و متکی به مردم قرار دهد و در نتیجه دستکم در درازمدت، خطری برای اسرائیل باشد. در آنجا نیز جمهوری اسلامی با دخالت نظامی، خرج میلیاردها دلار و از ۲۰۱۴ به بعد با کشاندن روسیه به جنگ داخلی سوریه، مانع از آن شد که آن کشور بازسازی شود. یک نتیجه دخالت جمهوری اسلامی نابودی ارتش سوریه بود. دیروز سرلشکر حسین سلامی، فرمانده سپاه پاسداران در جمهوری اسلامی، تلویحا پذیرفت که در لحظه سقوط بشار الاسد، سوریه فاقد یک ارتش به معنای واقعی بود. افسران و سربازان سوری حاضر نبودند حتی برای حفظ دولت خود بجنگند، چه رسد به اینکه خطری برای اسرائیل باشند.
موفقیت جمهوری اسلامی در نابودی دولت و ارتش سوریه به اسرائیل امکان داد که با بیش از ۵۰۰ حمله هوایی، تاسیسات زیربنایی سوریه را در هم بکوبد یا به عبارت دیگر، دندانهای سوریه را برای آیندهای قابلپیشبینی بکشد. بدون کمک جمهوری اسلامی، اسرائیل ممکن نبود بتواند یکی از سرسختترین و دیرپاترین دشمنان عرب خود را به خاک سیاه بنشاند.
با این اوصاف آیا نمیتوان گفت که آقایان خمینی و خامنهای دانسته یا نادانسته، در خدمت اسرائیل بودهاند؟
نکات دیگری نیز هست که بر احتمال دادن پاسخ مثبت به این سوال میافزاید.
نکته اول: جمهوری اسلامی موفق شد تا ایران را که در ۱۳۵۷ دوست اعراب به شمار میرفت، بهسرعت به صورت دشمن شماره یک اعراب درآورد. در ۱۳۵۷، حتی لیبی و یمن جنوبی کمونیست هم که سالها با ایران دشمنی کرده بودند، در مسیر عادیسازی مناسبات خود با تهران قرار گرفته بودند. امروز اما به هر کشور عربی که سفر کنید و بپرسید کدام کشور را تهدیدی برای خود میدانید؟ پاسخ این خواهد بود: جمهوری اسلامی در ایران.
نگاه به ایران بهعنوان دشمن یا تهدید شماره یک سبب شد که بیش از نیمی از اعضای اتحادیه عرب از جمله سازمان آزادی فلسطین رسما یا عملا اسرائیل را به رسمیت بشناسند و در بعضی موارد، مناسبات تنگاتنگ با دشمن دیروز خود برقرار کنند.
نکته دوم: شکل گرفتن جمهوری اسلامیــ در جای ایرانی که نیرومندترین و مطمئنترین شریک و دوست دموکراسیهای غربی به شمار میرفتــ بهعنوان صادرکننده تروریسم و دشمن غرب، به اسرائیل امکان داد تا نقش ایران دیروز را از آن خود کند. این عبارت که «اسرائیل خط مقدم دفاع از دموکراسی و جهان آزاد است»، هم در اروپای غربی و هم در ایالات متحده، شنوندگان فراوان دارد.
پیش از پیدایش جمهوری اسلامی، هیچ دولتی در واشینگتن حاضر نبود مانند امروز برای اسرائیل چک سفیدامضا صادر کند. امروز اما پرزیدنت جو بایدن بهصراحت میگوید: دفاع از اسرائیل دفاع از ایالات متحده است! برای توجیه این نظر، یک اشاره به جمهوری اسلامی کافی است؛ نظامی که با اقدامات تروریستی در ایالات متحده و تقریبا تمامی کشورهای اروپای غربی و با هارتوپورت درباره «صدور انقلاب» و تبدیل کاخ سفید به حسینیه، نقش لولوخورخوره را بر عهده گرفته است.
نکته سوم: لولوخورخوره اسلامی همچنین به قدرتهای غربی امکان داده است که کل منطقه خاورمیانه را به صورت بزرگترین بازار خرید اسلحه بازتعریف کنند. حتی مصر از نان شب خود میزند تا تازهترین جنگندههای فرانسوی را بخرد با این ادعا که حضور جمهوری اسلامی خاورمیانه را در خطر میافکند. در حالی که خود جمهوری اسلامی نهتنها فاقد نیروی هوایی است، بلکه قابلیت دفاع از فضای آسمانی خود را نیز ندارد.
نکته چهارم: موفقیت آقایان خمینی و خامنهای در تبدیل ایران به یک کشور فقیر، منزوی و بحرانزده نیز به معنای بیرون نگاه داشتن ایران از همه برنامهها برای بازسازی موازنه قدرتها در خاورمیانه است. نتیجه کار افزودن بر اهمیت دیگر قدرتهای محلی بهویژه ترکیه و اسرائیل است. دو کشوری که علیرغم مشاجرات عاشقانه گاهبهگاه، در همه زمینههاــ از جمله در تسریع سقوط رژیم جنایتکار اسدــ همکاری نزدیک داشته و دارند. البته روسیه نیز در جریان سقوط اسد، شریک فعال آن دو کشور بود.
بسیار خوب، آیا اکنون میتوان برندگان و بازندگان از سقوط از اسد را مشخص کرد؟ در حال حاضر، نظر عمومی تحلیلگران این است که نخستین برنده در این ماجرا مردم سوریه هستند و نخستین بازنده جمهوری اسلامی است.
اما اگر از این نخستین نظر بگذریم، احتمال دیگری شکل میگیرد؛ احتمالی که تجربه تاریخی اخیر در چندین کشور نمایانگر آن است. در افغانستان، سقوط دولت کمونیستی دکتر نجیبالله با شادمانی عمومی روبرو شد، اما نتیجه آن ۱۰ سال جنگ داخلی میان گروههای اسلامگرا و پس از آن پیدایش القاعده و سرانجام تسلط طالبان و پس از حمله آمریکا، ۲۰ سال برزخی و در پایان، بازگشت طالبان بود.
در عراق، حمله ائتلاف جهانی و سقوط صدام حسین بزرگترین مانع در راه حرکت عراق به سوی دموکراسی را از میان برد، اما نتیجه پیدایش خلافت اسلامی و یک دهه جنگ داخلی و سرانجام تبدیل دولت بغداد به یک پوسته خالی با دخالت جمهوری اسلامی و اندکاندک ورود ترکیه بهعنوان یک سهمخواه از خوان یغما بود.
از دید تحلیلگران، یک برنده دیگر از سقوط اسد اسرائیل است. اما در اینجا نیز یک نگاه دوم میتواند احتمال دیگری را ترسیم کند. تردید نیست که اسرائیل با نابودی زیربناهای نظامی سوریه، بهویژه کارخانههای ساخت سلاح شیمیایی، امنیت خود را تقویت کرده است. اسرائیل همچنین بخشی از بلندیهای جولان را که نتوانسته بود در جنگهای پیشین تصرف کند، با یک حمله برقآسا ضمیمه کرده است.
با این حال، در صورت تبدیل سوریه به یک سرزمین بیدولت و پیدایش مجمعالجزایری از پایگاههای کوچک و بزرگ تروریستی در آن کشور، اسرائیل ممکن است با دشمنان تازهای روبرو شود که برخلاف دشمنان کلاسیک با سلاحهای سنتی، میتوانند ارتش کلاسیک اسرائیل را به برزخ جنگهای محدود و تروریستی بکشانند. در آن صورت، اسرائیل که نشان داده است در جنگ کلاسیک شکست نخواهد خورد، ناچار خواهد بود تا دکترین دفاعی خود را در جهت رویارویی با جنگهای غیرمنظم بازسازی کند.
بعضی تحلیلگران ترکیه را نیز در ردیف برندگان قرار میدهند. این بار نیز در اولین نگاه، میتوان این تحلیل را پذیرفت. ترکیه اکنون بخشی از مناطق مرزی سوریه را عملا ضمیمه کرده است. با سقوط اسد، بازگشت بیش از ۴۰۰ شرکت ترک که در حلب سرمایهگذاری کرده بودند، محتمل به نظر میرسد. همچنین ترکیه میتواند بخش بزرگی از صادرات نفتی سوریه را با همکاری ایالات متحده به خود اختصاص دهد. از این مهمتر، نیروهای ترک و متحدان جهادی آنان در سوریه، نیروهای حزب پکاکا، گروه مسلح کرد که ۴۰ سال جنگ علیه ترکیه را در زندگینامه خود دارد، از مرز سوریه و ترکیه دور نگاه داشته شدهاند. وضعیت کنونی به ترکیه و متحدان جهادیاش در سوریه امکان میدهد که پکاکا را برای همیشه از صحنه حذف کنند.
در نگاه دوم اما، ترکیه درگیر وضعی نامعلوم میشود که ممکن است سالها یا دههها ادامه پیدا کند. بیش از نیم قرن پیش، ترکیه با دخالت نظامی در قبرس امیدوار بود که پس از یک یا دو سال، با تثبیت اوضاع در آن جزیره، به هدفهای خود برسد. اما ترکیه هنوز در قبرس درگیر است، با حضور بیش از ۲۵هزار سرباز و هزینه نزدیک به یک میلیارد دلار در سال. در همان حال، دخالت ترکیه مهمترین بهانه برای تعلیق عضویت آنکارا در اتحادیه اروپا است. درگیری بیپایان و پرهزینه در سوریه نیز میتواند ترکیه را با هزینههای انسانی، سیاسی و فرهنگی غیرقابل پیشبینی، همان نتایجی را به بار آورد که دخالت جمهوری اسلامی در آن کشور عرضه کرد.
از دید تحلیلگران، روسیه و جمهوری اسلامی دو بازنده اصلیاند. روسیه با سقوط اسد امکان باقی ماندن در دو پایگاه خود در طرطوس و لاذقیه را، دستکم در میانمدت، از دست میدهد. پایگاههایی که همواره از درون زمین خود موردتهدید قرار دارند، بهسرعت ارزش نظامی خود را از دست میدهند. حفظ ۳۰۰۰ جنگجوی مزدور گروه واگنر نیز هم خرج دارد و هم زندگی آنان را در خطر میافکند. با این حال، وضع جدید ممکن است منافعی نیز داشته باشد. روسیه خود را از یک بحران بیپایان و یک بازی غیرقابلبردن، بیرون میکشد و نیروی خود را برای نبرد در اوکراین و احتمالا پس از آن در مولداوی، متمرکز میسازد.
معرفی آیتالله خامنهای بهعنوان بزرگترین بازنده کار دشواری نیست. بنا بر تخمین آقای حشمتالله فلاحتپیشه، رئیس پیشین کمیته امنیت ملی مجلس شورای اسلامی، تهران نزدیک به ۳۰ میلیارد دلار در سوریه هزینه کرد. آقای محسن سازگارا، یکی از مقامات پیشین جمهوری اسلامی که اکنون از منتقدان آقای خامنهای است، تخمین دیگریــ در حدود ۵۰ میلیارد دلارــ عرضه میکند. این سرمایهگذاری غولآسا با فرو ریختن محور مقاومت در لبنان و سوریه، دود میشود و به هوا میرود. تئوری «جنگ از راه دور» آقای خامنهای با شکست کامل پایان مییابد. از این بدتر، بازگشت احتمالی هزاران جهادی مزدور از سوریه و لبنان به ایران میتواند مشکلی برای امنیت داخلی ایران باشد. در همان حال، جهادیان سوریه به محض مسلط شدن بر تمام یا بخشی از آن کشور، ممکن است در پی انتقامجویی از جمهوری اسلامی برآیندــ قدرتی که در کشتار نیم میلیون سوری و بیخانمان کردن نیمی از جمعیت آن کشور سهم بزرگی داشت.
اما در یک نگاه دوم، سقوط اسد ممکن است فوایدی برای جمهوری اسلامی داشته باشد؛ از جمله صرفهجویی سالی سه تا پنج میلیارد دلار که حتی اگر بخشی از آن دزدیده شود، بخش دیگر ممکن است برای بهبود وضع اقتصادی به کار آید. از این مهمتر، پایان افسانه صدور انقلاب و محور مقاومت ممکن است بخشی از هیئت حاکمه را از خواب افیونی خمینیــخامنهای بیدار کند و در مسیر پذیرفتن ضرورت تغییر ریشهای نظام ورشکسته قرار دهد.
در صحنه سیاست هیچ واقعهای فقط سودبخش یا فقط زیانبخش نیست و هیچ بازی برنده یا بازنده صد درصد ندارد. از سقوط قصاب دمشق شادمان باشیم، اما در همان حال، جانب احتیاط را رها نکنیم.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این نوشته، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمیکند.