تقدیم به شصت در صدی که رای ندادند.

ابوالفضل محققی

انتخابات پایان یافت .با تصویری از صف بندی نیرو ها .شصت در صد جامعه به این بازی حکومتی و فراخوان رهبر پاسخ “نه” دادند . شصت در صد تعین کننده .شصت درصدی که تکلیف خود را با حکومت روشن ساخته است.
اکثریتی که دیر زمانیست ببهای درد ورنج عظیم ،ببهای قربانی دادن زیباترین فرزندان این سرزمین، برای رسیدن به آزادی در برابر حکومت سرکوب صف کشیده است. کسانی که در هر فرصت با دستانی خالی به مصاف حکومتی مسلح و سرکوبگر بر خاسته و حماسه آفریده اند. آنها نوشندگان رویائی هستند که حاضرند برای رسیدن به آن هر سختی وعقوبتی را تحمل کنند.
جامعه ای که به این مرحله می رسد و در مقابل قدرت حاکم صف می بندد . حکم دشمن برای حکومت پیدا می کند . حکومت بهر میزان که سرکوبشان کند . خود بیشتر آسیب می بیند. آسیبی که در لحظه دیده نمی شود اما در ذهن جامعه بخصوص نسل جوان نقش می بندد. در نهایت به دریای انسانی بزرگی بدل می گردد که می خروشد و پیش می رود.
این دریای انسانی را نمی توان دستگیر کرد ، نمی توان بشلاق بست و کشت. نیروئی که از هر فرصت کوچک زمینه برای مبارزه فراهم می کند. قانون های حکومتی را بسخره می گیرد.نا فرمانی می کند. آرام آرام ازوجاهت و مشروعیت حکومت میکاهد. جامعه، بخصوص نسل جوان در تقابل حاکم مستبد صف می بنددو مبارزه می کند.
باور کردنی نیست .اما این نیرو درصف متزلزل سرکوبگران شکاف میاندازد. هرعمل حکومتی رابه مضحکه ونمایشی برای نشان دادن ذلت حکومت بدل می کند.
خواست آزادی را به خواستی همگانی بدل می سازد .خواست اجتماعی به فکر کردن وادارت می کند.
فکرروشنی می بخشد، روشنی اعتماد می آفریند.اعتماد نشات گرفته از روشنی آینده پیش رو شجاعت می دهد.
شجاعت امید ایجاد می کند. امید شور بر پا می نماید.
شوربرجان می نشیند ،شور نشسته برجان های آگاه، جان های شیفته! آزادی طلب می کنند و درجستجوی آزادی بحرکت در می آیند.
شعار آزادی سر میدهند.جنبش می آفرینند.
جنبش عجین شده با عشق به آزادی! بسان موج های بلند درمیان اقیانوسی ازمردم خیزمی گیرند.
تن به صخره های استبداد می کوبند.می غرند،عظمت خود بنمایش می گذارند.
توده نا امید ،توده عادت کرده به روزمرگی ، تنبلی ،رخوت ،مصلحت طلبی که رویا های بزرگ را از انسان میگیرد.نا باور به قدرت خود میسازد. نا باور بتوان گسستن زنجیرهای بسته بر پای خویش،نا باور از رسیدن به آزادی! نشسته در انتظار مرگی آرام، بی صدا،بی شکوه.براین طوفان غرنده می نگرد.
نخست با تعجب براین موج های برآمده از درون خود نظاره می کند. به فرزندان ، به نوادگان به نسل جوان، که ببهای جان سر از اطاعت حاکم مستبد ،از رژیم غالب می پیچند.
وحشت می کند! خودراپس می کشد. اما او بخش عظیم این اقیانوس انسانیست.
اقیانوسی که درتلاطم است.موجهای بی تاب،ایستاده در مقابل تندر، در مقابل طوفان، شلاق خورده،زخمی شده از هجوم لشگر بیداد را سر باز ایستادن نیست.
هر بارکه فرو می افتد. خروشان تر،جری تر ،نیرومند تر از قبل برمیخیزد.
مشت گره کرده خود را برصخره ها می کوبد.درهم میشکند صخره های شکاف افتاده را.
سر بر آسمان می ساید.گلبانگ سر بلندی سر میدهد.
توده ترس خورده با شگفتی می نگرد.دهان به تحسینشان می گشاید. خود را درون آن می بیند.
عطرآزادی در مشامشان می پیچد.عشاق جوان درگلوگاهشان می خوانند.
افق را نشان می دهند.افقی روشن!
تاریکی رنگ می بازد.ترس از میان بر میخیزد. اعتماد همراه شهامت پای در میدان می نهد.
مردم سیمای خود درسیمای یکدیگرجستجو می کنند.نهایت در سیمای آزادی خواهان خود را باز می یابند.
قدم پیش مینهد!
عظمتی است! زمانی که اقیانوسی از مردم پای درمبارزه مینهند. نیرو می بخشند .وحدت می آفرینند.یکدلی ایجاد می کنند.
وحشت در دل حاکم مستبد ،دردل سرکوب گران می افکنند.
با قدرتی افزون شده جاری می شوند.
هیچ نیروئی قادر به ایستادن در برابراقیانوس بحرکت در آمده مردم نیست.
سد ها در هم می شکنند. دروازه ها گشوده می شوند
آزادی دامن کشان از راه می رسد.
شادی جوانه می زند. خنده بر لبان مردم می نشیند.
کودکان شادمانه می رقصند.جوانان دختر و پسر با گونه های گل انداخته دست در دست هم به استقبال آینده می روند.
میسازند زندگی را آنچنان که شایسته آزادگان است.
چنین روز شکوهمندی در راه است.
کافی است بنگرید!به مبارزه جاری در میدان !در صور گوناگون خود.
از نه گفتن به انتخابات فرمایشی ،تا پیام آزادی بخش جان های آزاد از ورای دیوار های بلند زندان .تا به جان های عاشق ،به دختران وپسران جوانی که چنین بی باک و بی هراس در رزمند.از فراز چوبه دار شادی مردم می خواهند وپیام می دهند.مادرانی که سوک فرزندان به داد خواهی بدل کرده و بی هراس پرچم خون خواهی فرزندان بر افراشته اند.چه رزم با شکوهیست. نه به جمهوری اسلامی گفتن.
گوش کنید! به نجوای شعر شاعره ای که از زبان میلیون ها انسان ایرانی ، از زبان نسل جدید تکرار می شود.
“دوباره می سازمت وطن اگر چه با خشت جان خویش ،
ستون به سقف تو می زنم اگر چه با استخوان خویش ”
برگرفته از ایران گلوبال

Loading


دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این نوشته،  نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمی‌کند.

Loading