مردم «عجیب» و کاربرد هوش بهر برای اثبات برتری جهانی

مهرداد خردمند پارسی

پیشگفتار
کاربرد آزمون هوش‎بهر(IQ) نخست برای پیدا کردن دانش آموزانی بود که در یادگیری دچار دشواری بودند، ولی سپس این آزمون برای استخدام سرباز در ارتش و سرانجام ابزاری برای پیدا کردن دانش آموزان نخبه و فخر بر دیگر ملت ها بکار برده شد. اگر در گذشته برتری گرایی سفید پوستان مبنی بر میراثخواری فرهنگ یونان و روم و سپس مسیحیت بود و ما را بخشی از امت اسلامی و یا وارثان بت پرست (پیگان) محسوب می کردند، حال دست آویز دیگری برای برتری خود پیدا کردند و آن هوش‎بهر بود تا رفتار ستمگرانه خود را بر دیگران برهان‎مند کنند. انجمن منسا یا تیزهوشان کسانی را می پذیرد که در 2% بالای منحنی هوش‎بهر زنگوله ای قرار داشته باشند و این برابر با نمره هوش‎بهر 130به بالا می باشد و بیشترین هموندان آن از آمریکا هستند و نقشه هوش‎بهر دنیا در شکل 1 نشان داده شده است.
در نوشته پیش نشان دادیم که چگونه دیوان عالی آمریکا حکمی در مورد عقیم کردن “کودن ها و اشخاص نامطلوب” داد و برای سال ها زندگانی هزاران یا میلیون ها آدم را تحت تاثیر قرار داد. پس از آن میلیاردها دلار هزینه و میلیون ها آدم کنشگر به میدان آمدند، تا آن حکم را لغو کنند. کلیسای کاتولیک با عقیم سازی با سیاست دینی ناسازگاری نشان داد. اگرچه در آمریکا دین از دولت جدا است، ولی دین با سیاست بیگانه نبوده و چه بسا که در سیاست آمریکا مانند دوران حال بسیار درگیر بوده و هست. برداشت های دینی مسیحی با انسانگرایی عام و رفتار با دیگر ملت ها، نقش ویرانگری داشته است. کلیسا همیشه می خواسته رابطه جنسی و تولید مثل را با بینش خود کنترل کند. این سیاست همیشه با آزادی شخصی به ویژه برای زنان با دید فمینستی و دگرباشان و دیگر ملت ها ناسازگار بوده است. هوش‎بهر و کشف ژن، انگیزه دیگری به نژاد پرستان و مسیحیان افراطی به ویژه فرقه بشارتی ها سفید پوست داد، ولی سپس پژوهش های تازه تر و کشف اهمیت فرهنگ، پادزهری برای باور نژاد پرستان به ژن گشت.
برداشت از هوش‎بهر
پیش از اینکه سوء استفاده از هوش‎بهر برای کوچک کردن دیگر ملیت های غیر اروپایی را بررسی کنیم، بی مناسبت نیست که بدانید تا کنون بیشتر پژوهندگان چه بر داشت کلی از آن دارند:1)،هوش یک قابلیت ذهنی بسیار کلی … و منعکس کننده توانایی گسترده و عمیق تر برای درک از محیط اطراف ما است ….2)، مفهوم هوش تعریف شده، قابل اندازه گیری است و آزمون های هوش آن را به خوبی اندازه گیری می کنند. آنها از دقیق ترین (از لحاظ فنی، قابل اعتماد و معتبر) در بین تمام آزمون ها و ارزیابی های روانشناختی می باشند. 3)، در حالی که انواع مختلفی از آزمون های هوش وجود دارد، همه آنها یکسان هوش را اندازه گیری می کنند. 4)، گسترش هوش‎بهر اشخاص در یک جمعیت را می توان به خوبی با “منحنی زنگوله ای هنجار شده” نشان داد. 5)، هوش یک قابلیت ذهنی بسیار کلی است… بازتابی گسترده‌تر دارد. 6)، نمره هوش‎بهر هموندان هر گروه، نژادی و قومی را می توان در هر نقطه ای در نمودار زنگوله ای یافت. 7)، هوش‎بهر به شدت، به احتمال بیش از هر ویژگی انسانی دیگری قابل اندازه گیری و با بسیاری از پیامدهای مهم آموزشی، شغلی، اقتصادی و اجتماعی مرتبط است… هرچیزی را که آزمون های هوش‎بهر اندازه گیری می کنند، اهمیت عملی و اجتماعی زیادی دارند. 8)، داشتن شمار هوش‎بهر بالا یک برتری است زیرا تقریبی همه فعالیت ها نیاز به استدلال و تصمیم گیری دارند. 9)، مزایای عملی داشتن هوش‎بهر بالاتر با پیچیده تر شدن رویدادهای زندگی، افزایش می یابد. 10)، تفاوت در هوش به قطع تنها عامل موثر بر عملکرد در آموزش، کارآموزی و مشاغل پیچیده نیست… اما هوش در بیشتر آنها مهم‌ترین عامل است. 11)، پاره ای از ویژگی‌های شخصیتی، استعدادهای ویژه، [و غیره] در بسیاری از مشاغل مهم هستند، اما در مقایسه با هوش عمومی، کاربرد یا «قابلیت انتقال» محدودتر (یا ناشناخته‌تر) به وظایف و زمینه های دیگر دارند. 12)، تخمین‌ در انتقال ارثی هوش‎بهر چیزی بین 40 تا 80 درصد است. پاره ای باور دارند که تاثیر ژنتیک و محیط 50/50 است. 13)، اعضای یک خانواده نیز از نظر هوش به طور قابل توجهی با هم تفاوت دارند. 14)، تفاوت‌های ژنتیکی لزوما غیرقابل جبران نیستند( مارک اشتون اسمیت).
ژن و فرهنگ
اهمیت هوش‎بهر به گونه نقش ژن در رفتار انسان و تاثیر محیط پرورش به سطح دانشگاهی راه پیدا کرد و بصورت موضوع «سرشت یا پرورش» درآمد و صحنه جستارهایی با رنگ سیاسی در دانشگاه هایی مانند هاروارد گشت. زیست شناسانی که در رشته دانشی(Science) پژوهش می کردند با پژوهندگانی که در رشته دانش انسانی(Humanities) کار می کردند سایش پیدا کردند و همدیگر را به چالش کشیدند. زیست شناسان اجتماعی مانند او. ای. ویلسون(Wilson) به پیشگام بودن ژن و گروه دیگری مانند ریچارد لوونتین (Lewontin) به نقش پرورش باور داشتند. کسانی نیز از این مناظره سوء استفاده کرده و با دستاویز هوش‎بهر می خواستند که مهر تائید بر نابرای ژنتکی و نژادی ملت ها بزنند. مخالفان زیست شناسان اجتماعی در کتابی بدست لوونتین و دیگران بنام «در ژن ما نیست» به پیکار علیه زیست شناسی اجتماعی برخواستند. نویسندگان این کتاب به دلیل تنقیدشان از آزمون هوش‎بهر مورد ستایش و چپ ها به دلیل خورده گیری از زیست شناسی اجتماعی مورد تحسین قرار گرفتند. با این حال، نویسندگان کتاب به دلیل ارائه نادرست دیدگاه های دانشمندانی مانند ویلسون و رفتار شناسی مانند ریچارد داوکینز را زیر برچسب استفاده از “جبرگرایی” و “کاهش گرایی” مورد سرزنش قرار دادند. منتقدان این کتاب، نتیجه‌گیری‌های نویسندگان کتاب را بیشتر سیاسی تا علمی ارزیابی نمودند. سرانجام نتیجه این چالش و سایش ها با پژوهش های بیشتر سبب شد که انگاره تازه تری جایگزین آنها شود و علوم انسانی و دانشی را به هم نزدیک تر کند. آن انگاره، «فرگشت همزمان ژن- فرهنگ» بود که یکی از پیشاهنگان آن ریچاد داوکینز بود.
ژن
ژن به عنوان واحد اصلی وراثت در نظر گرفته می شود. ژن ها از پدر و مادر به فرزندان منتقل می شوند و حاوی اطلاعات و دستور عمل های مورد نیاز برای مشخص کردن ویژگی های فیزیکی و بیولوژیکی هستند. بیشتر ژن ها برای ساختن پروتئین های ویژه یا بخش هایی از آنها با دستور کد ژنتیک ویژه عمل می کنند و دارای کارکرد متفاوتی در بدن هستند. انسان تقریبی 20000 ژن و دستور عمل برای ساختن پروتئین دارد. بیشتر ویژگی های زیستی پیچیده و نتیجه کار چندین ژن می باشند و برای خیلی از صفات انسانی مانند دلیری و یا ستمگری، ژنی ویژه وجود ندارد. بیشتر اینها حاصل آموزش، پرورش و فرهنگ می باشند.
میم و فرهنگ
داوکینز، میم(meme) را بعنوان یک واحد فرضی انتقال فرهنگی ارائه داد که گاهی به طور ویژه به اشکال فرهنگی و آموزشی که از طریق تقلید منتقل می گردد، محدود می شود. میم‌ها نیز مانند ژن ها کپی‌ می شوند و امکان تغییر در آن هست. زمانی که شخصی از دیگری ساختن ابزاری سنگی برای شکار و یا جداکردن گوشت از استخوان جانوران را تقلید می‌کند، تغییر می تواند در شکل ابزار صورت گیرد. کل مجموعه آنها به صورت «دی ان آ» فرهنگی در می آید که برای هر گروهی ابزار و دانش زندگانی و ماندگاری ژنی و فرهنگی را فراهم می کند. ژن در محیط فرهنگی زندگانی می کند و فرهنگ به ماندگاری ژن کمک می نماید(نمودار2). نرخ تغییر ژنتیک سازگار با ماندگاری بسیار کند است و نرخ تغییر و همانند سازی میم بسیار سریع می باشد، و امکان واگیری و کپی کردن زیاد است. این به انسان بعنوان جانور با فرهنگ پروانه می دهد تا اطلاعات فرهنگی اش را بی نهایت گسترش دهد و بر محدودیت حجم مغز و مقدار اطلاعات در ژن چیره گردد. به گفته دیگر فرگشت برای فراهم آوردن محیط مناسب برای ژن بجایی رسید که دیگر تکیه بر ژن برای سازش با محیط، ابزار مناسب نبود و انسان با کمک فرهنگ که مقدار دستور عمل و اطلاعات آن رو به افزایش بود، توانست محیط را مطابق با شرایط خود نماید و دیگر نیاز به روند افزایش حجم مغز نداشته باشد.
اندازه حجم مغز از ده هزار سال پیش ثابت مانده و از سه هزار سال پیش تا کنون کم گشته است(نمودار 3). دستیابی ما از انگاره های مربوط به کاهش اندازه مغز به عنوان محصول جانبی کاهش اندازه بدن، در نتیجه تغییر به یک رژیم خوراکی کشاورزی و کم بود پروتئین.. پشتیبانی نمی شود. ما پیشنهاد می‌کنیم که واکاوی از این انگاره پشتیبانی می‌کند که کاهش تازه در اندازه مغز ممکن است ناشی از بیرونی‌سازی دانش و مزایای تصمیم‌گیری در سطح گروه باشد که تا حدی به دلیل ظهور سیستم‌های اجتماعی شناخت، ذخیره و اشتراک طلاعات است. انسان‌ها در گروه‌های اجتماعی زندگی می‌کنند که در آن‌ها توان چندین مغز به آشکار شدن هوش گروهی کمک می‌کنند. اگرچه پژوهش در تاریخ عمیق رده انسانی دشوار است، اما تأثیر شمار اشخاص گروه، سازمان اجتماعی، هوش گروهی و سایر نیروهای انتخابی نهفته در فرگشت مغز را می توان با استفاده از رفتار مورچه ها به عنوان الگو روشن کرد. رشته پژوهشی که ویلسون یک سوسیالیست زیست شناس در آن پیشاهنگ بود(رایانه).
استعمار و هوش‎بهر
در سال 1912، گدارد(Goddard) به همراه دو دستیار به جزیره الیس در شهر نیویورک سفر کرد تا با استفاده از آزمون هوش بینه و سایمون، اشخاص کودن را در بین مهاجرین شناسایی و توانایی های ذهنی آنها را تعیین کند. یک دستیار مهاجرانی را گزینش نمود که آنها را کودن تشخیص می داد و آنها را برای آزمایش های بیشتر نزد دستیار دوم فرستاد. گودارد ادعا کرد که نتایج آزمایش نشان می‌دهد که نزدیک به هشتاد درصد از مهاجران یهودی، مجارستانی، ایتالیایی و روسی، بر اساس آزمون هوش، کودن بودند. در سال 2007 مایکل اچ. هارت یک اخترفیزیکدان یهودی یک کتاب در مورد “فهمیدن تاریخ انسان” نوشت و در ان ادعا می کند که یهودی ها بعنوان یک اقلیت بیشترین هوش‎بهر را دارند(ب. 389). او پاسخی برای این پادآمیز گویی ها ندارد.
پس از آزمون کاربرد هوش‎بهر برای استخدام در ارتش آنها برای هدفشان ژن را از محیط و فرهنگ ویژه جدا کردند تا اثبات کنند که ژن در گونه آدمی بر فرهنگ پیشی دارد و این ژن اروپایی است که فرهنگ و تمدن ساز است. کیپلینگ(1865-1936) شاعر دربار ویکتوریا، در شعرِ «بار مسئولیتِ مرد سفیدِ» باور داشت که امپراتوری بریتانیا «بار مسئولیت الهی برای برقراری پادشاهی امپراتوری خدا بر روی زمین» را دارد، و از استعمار بریتانیا به عنوان یک رسالت برای متمدن کردن غیر سفید پوستان تجلیل می کرد که سرانجام به بومیان مستعمره ها سود خواهد رساند. روزولت آن شعر را برای نظر خواهی از سناتورها به کنگره فرستاد و آنها موافقت کردند که درون مایه این شعر برای امپراتوری آمریکا “از نقطه نظر توسعه” مناسب است. از پایان سده نوزدهم، «بار مسئولیتِ مرد سفید» در خدمت برهان‎مند و رد کردن سیاستِ امپریالیستی و برتری سفیدپوستان از سوی مردم دنیا قرار گرفت.
سخن پایانی
هوش‎بهر رابطه با شخصیت و رفتار عادلانه داشتن در اجتماع را ندارد. به گفته استیون هاکینز، اشخاصی که به هوش‎بهرِ خود افتخار می کنند بازنده هستند. باری گفته شده که هوش‎بهر چرچیل 150، هیتلر 141 بوده و بنیامین نتانیاهو180 است. از این چه نتیجه ای می توان گرفت و چه ربطی به انسانیت و کاربرد هوش و خرد همگانی برای صلح و بهتر زیستن می توان بدست آورد؟ هارت در کتابش ادعا می کند که هوش‎بهر ایرانی ها 85 است. ببینید که این تیز هوشان در زمان جنگ جهانی دویم چه رفتاری با ما داشتند. زنده نام امیر عباس هویدا در گفتگویی از دوران جنگ جهانی دویم سخن می گوید که در آن زمان به ایران بر می گردد و، “… روی تابلوی شرکت راه آهن در جنوب نوشته بودند، ورود سگ و ایرانی قدغن… در واگن قطار باید در واگن دیگری می نشستی…”. آنها با چنین فرهنگی بر دنیا چیره شدند.
پژوهشگر انگلیسی سر ادوارد بی تایلور (1832-1917) یکی از بنیانگذاران انسان شناسی فرهنگی که نوشته های ابن خلدون و دیگران را ندیده، فرهنگ را اینگونه تعریف کرده بود: «کل پیچیده ای که شامل دانش، باور، هنر، قانون، اخلاق، عرف و هر قابلیت دیگری است که انسان به عنوان هموندی از جامعه کسب می کند». ولی او رابطه هوش‎بهر با فرهنگ را نمی دانست، چون سپس آن آزمون در جامعه اروپایی بکار برده شد.
باری، یک بنیاد غیرسیاسی و غیر‌انتفاعی به نام Migration policy Institute یا MPI اعلام کرد كه در تاریخ آمریکا بالاترین سطح کیفی مهاجران متعلق به جامعه ایرانی است. جامعه ایرانی‌تبار از نظر آموزش و تحصیلات، مشاركت اجتماعی و پرداخت مالیاتی و اجرای قانون، برترین مهاجرانی هستند که تاریخ آمریکا تاکنون به خود دیده است… از هر چهار ایرانی بیش از یک نفر فوق‌لیسانس و دکتری دارد. این بالاترین آمار در میان 67 گروه قومی ساکن آمریکاست”. چگونه مردمی با هوش‎بهر 85 می توانند فرهنگی بدان بزرگی بنیاد کنند که تا کنون ادامه دارد؟ پیش از آنکه اروپائیان تعریفی برای فرهنگ داشته باشند، ما واژه فرهنگ داشتیم و از آن سخن می گفتیم. این ها همه از اسلام عزیز است و خواست همان «چشم آبی ها» که از آخوندهایی با هوش‎بهری که با شماره نعلین آنها برابری می کند، پشتیبانی می کنند تا بر ما حکومت کنند. تا کی باید تحمل کرد؟


1) نقشه هوش‎بهر دنیا و 85 برای ایران

 

 


2) فرهنگ محصول ژن و هوش گروهی برای ماندگاری در هر روش اقتصادی.

 

 


3) حجم معز که از 3 هزار سال پیش رو به کاهش گرفته

 

Loading


دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این نوشته،  لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمی‌کند.

Loading