محسن کردی
بارها از برخی مفسران شنیده ام که در تفسیر تاریخ نباید از «اگر» استفاده کرد: اگر انقلاب نشده بود، اگر در شهریور بیست به ایران حمله نشده بود اگر رضاشاه کودتا نکرده بود و موضوع این مقاله «اگر کشف حجاب توسط رضاشاه انجام نشده بود» را انتخاب کردم. این سری مفسران میگویند به «اگر» کاری نداشته باشید. «اگر» رخ نداده است اما آنچه رخ داده تاریخ است و باید به آن پرداخت. با آنها موافقم که جایی که «اگر» بر نمیدارد خود تاریخ است چون رخ داده. اما وقتی کار به تفسیر تاریخ میرسد لازم است پای «اگر» را نیز به میان کشید تا تاریخ با فهم آلترناتیوهای احتمالی و مقایسه آن با «تاریخ رخ داده»، درک بهتری بدست آید. به باور من بیشتر کسانی به آوردن «اگر» اعتراض دارند که میدانند که در پاسخ طرح یک آلترناتیو در میمانند و تئوری هایشان نقص پیدا می کند برای همین از مقابل «اگر» میگریزند. «اگر» چیزی بجز «راه آلترناتیو» نیست که میتواند چند آلترناتیو را در بر بگیرد. باید به اگر ها هم پرداخت تا به فهم بهتری از تاریخ و جامعه برسیم.
در تفسیر سیاست و جامعه و من همیشه به سیاه و سفید عقیده ندارم. جاهایی هست که نه کاملا سفید و است و نه کاملا سیاه. بلکه منطقه ای است خاکستری. منطقه خاکستری همانجایی است که «کشف حجاب» رضاشاه جای دارد. اجبار به کشف حجاب زنان را با توجه به الزمات زمانه نه میتوان کاملا و با قاطعیت آنرا رد کرد و نه پذیرفت. اگر سیاست کشف حجاب اجباری رضاشاه را بپذیرید حقوق بشر را نقض کرده اید و اگر نپذیرید، در مقابل قرنها اسارت ملیون ها زن در زنجیر حجاب از خود بی تفاوتی نشان داده اید. البته بسیاری می گویند که نه.. بی تفاوتی نشان نمیدادیم بلکه تلاش میکردیم که با روشنگری جامعه را آگاه کنیم تا زنان از قید و بند حجاب «اگر خواستند به انتخاب خودشان» رهایی یابند. به باور من این پاسخ چیزی بجز یک ژست روشنفکری و مع الفارغ نیست و در عمل با این سیاست باعث شده اید که زن ها دهه ها و بیش از دهه ها در اسارت ججاب باقی بمانند. زنهایی که شاید به شما معترض شوند که چرا تلاش نکردید حتا به زور هم که شده آنها از این خواب 1400 ساله بیدار شوند!
و شما خواننده عزیز به این «اگر» توجه فرمایید. برای تصمیم گیری پیرامون درستی یا نادرستی سیاست کشف حجاب باید خود را در ظرف زمانی آن جامعه قرار بدهیم. ببینیم چطور شد که آن روشنفکران با همه دانش شان از سیاست و کشورداری و تاریخ رضاشاه را تشویق به اجرای سیاست کشف حجاب کردند؟ آیا دانش سیاسی و فلسفی کمی داشتند؟ مثلا ما امروز بیشتر از آنها می فهمیم؟ آیا آنها دشمن جامعه شان بودند؟ آیا آنها شناخت بهتری از جامعه شان داشتند یا ما؟ ما تا چه حد به جامعه آن زمان و شرایط آن آگاهی داریم؟
برای فهم اهمیت آگاهی داشتن به شرایط جامعه و سپس نظر دادن پیرامون آن اجازه بدهید یک مثال برجسته روز را به میان بیاورم. امروز میان کسانی که گذار از شرایط فعلی ایران و جمهوری اسلامی به نظامی سکولار و دمکرات دو نظر برجسته تر از بقیه در میان است. آنها که شرکت در انتخابات و اصلاحات تدریجی را پیشنهاد می کنند و آنها که بایکوت انتخابات و قهر سیاسی و اجتماعی با کلیت دستگاه حکومت جمهوری اسلامی را پیشنهاد می کنند. این هردو در این که باید از رژیم اسلامی گذر کرد اختلافی باهم ندارند. اختلاف اما بر سر چگونگی این گذار است: با شورش و انقلاب یا با اصلاحات تدریجی؟ بخشی در خارج کشور امضاء جمع می کنند که مردم را تشویق به شرکت در انتخابات کنند و در ایران جمع بزرگی از جمله برجسته ترین شان، محمد خاتمی رئیس جمهور پیشین در انتخابات شرکت نکردند. در اینجا ما با یک وضعیت خاکستری روبرو هستیم و نمیتوان کاملا سیاه و سفید کرد. طرفین در مواردی که مطرح می کنند تا حدودی حق دارند. در اینجا اما شما در نهایت ناچارید یکی از دو راه را انتخاب کنید یا شرکت در انتخابات یا بایکوت آن. شرکت در انتخابات رژیم مشخص است که تایید رژیم و سیاست های آن است. اما امید هست که بدون نیاز به انقلاب در آینده یک نظام سکولار و دمکرات جانشین رژیم فعلی شود بدون خطر فروپاشی و بی نظمی و احیانا جنگ داخلی. آنچه طرفداران این نظر نمیتوانند پاسخ بدهند این است که بنظر شما به چه مقدار زمان برای به ثمر رسیدن این روش شما نیاز است؟ یک سال؟ 5 سال؟ 30 سال؟ یک قرن؟ حامیان شرکت در انتخابات هرگز نمیتوانند به شما تضمین بدهند یا پاسخ مطمئنی بدهند که مثلا شما اگر 15 سال دندان سر جگر بگذارید نظامی سکولار و دمکرات بر ایران حاکم خواهد شد. و در این میان سالیان عمر مردمان است که بر باد میرود. کودکان به جوانی و سپس به سن پیری میرسند و اصلاح مورد نظر برقرار نشود و رژیم اسلامی همچنان با تامین نیروی سرکوب مقامت کند. شاید هشتاد سال بگذرد و این رژیم تغییر نکند. باورش مشکل است؟ شمایی که شاهد انقلاب 57 و تبدیل یک جامعه سکولار به جامعه اسلامی شدید دیگر باید بپذیرید که صرف گذشت زمان و پیشرفت های اجتماعی و تکنولوژیک در ممالک غربی الزاما نمیتواند جلوی بازگشت عقربه زمان به عقب را در جوامع انسانی حتا همان جوامع غربی بگیرد. به آمریکا نگاه کنید که سقط جنین را دارند ممنوع می کنند. به مذهبی های رادیکال آمریکا فرصت بدهید کلیسای قرون وسطا بر این کشور حاکم خواهد شد. افکار رادیکال در جوامع مثل ویروسهای خفته در بدن جوامع انسانی منتظر زمان مناسب و تضعیف مناسبات اجتماعی هستند. راسیستها و نازیست ها همچنان در لایه هایی پنهان حضور دارند و منتظرند سر برآورند. غیر ممکن است؟ این را به مردم ایران در سال 42 بگویید که خمینی شلوغ کرد. اگر به آنها میگفتید که این آدم واپسمانده سال 57 شما را به چه سرنوشتی دچار می کند به شما میخندیدند. حتا سال 56 هم کسی باور نمی کرد که دو سال دیگر اگر حجاب اسلامی نداشته باشند به محل کار راه داده نخواهند شد. حتا آنها که در سال 57 تظاهرات مرگ برشاه می گفتند نیز وضعیت امروز را هرگز باور نمیکردند. در همین ایران خودمان یادتان نیست چند سال قبل یک سری ویدیو را پخش کردن که تبلیغ میکردند احمدی نژاد امام زمان است؟ اینها را نباید شوخی بگیرید. دیدن عکس امام در ماه هم امروز شوخی بنظر میرسد اما در واقع میلیونها ایرانی قسم میخوردند که عکس امام را در ماه دیده اند! زنهای آزاد زمان پهلوی مدت کوتاهی پس از انقلاب به اجبار روسری به سر کردند و «نیروهای مترقی» ایستادند و یا روسری یا توسری را تماشا کردند و گفتند مبارزه با امپریالیسم مهمتر است پس لچک را به سرتان بکشید و نق نزنید. خیلی مسائل در جامعه رخ میدهد که انسانها ساده میگیرند اما به سرشان می آید. آن یهودی هایی که در شب کریستال در آلمان یکشبه دار و ندارشان به باد رفت و چندی بعد در کوره های آدم سوزی سوختند، اگر شب قبل از شب کریستال به آنها میگفتید که جواهرات را از مغازه تان بردارید و فرار کنید چون از فردا راهی کوره های آدمسوزی خواهید شد با تمسخر به شما مینگریستند. وقتی طالبان بیست سال پیش از افغانستان رانده شدند و زنان به زحمت از زیر برقع بیرون آمدند کسی باور نمیکرد که بیست سال بعد طالبان تار و مار شده دوباره همان سناریو را تکرار کنند و پس از 20 سال دوباره زنان را مجبور به دربر کردن برقع کنند. صرف پیشرفت تکنولوژی و علوم سیاسی و اجتماعی نمیتواند جلوی روی کار آمدن هیتلرها و پل پت ها و کیم ایل سونگ و طالبان و اخوان المسلمین مصر را بگیرد. دونالد ترامپ را با سایر رئیس جمهورهای پیشین آمریکا مقایسه کنید. روی کار آمدن چنین آدمی در آمریکا 50 سال پیش غیر قابل باور بود اما آمد! کورش، انسان 2500 سال پیش فهم و شعورش و نگاهش به انسان، انسانی تر بود یا خمینی؟ شعور عبدالکریم سروش فیلسوف قرن 21 را ببینید که میگوید تابحال رهبری باسواد تر از خمینی در ایران روی کار نیامده است!
حال برگردیم به کشف حجاب. شمایی که به این امر معترض هستید آیا جامعه زمان رضاشاه را خوب می شناسید؟ و اگر می شناسید آیا به اندازه روشنفکران حامی رضاشاه در آن دوران که از نزدیک دستی بر جامعه داشتند و مشوق رضاشاه در امر کشف حجاب اجباری بودند از جامعه آن زمان شناخت دارید؟ آیا به صرف این که آنها مشوق کشف ججاب بودند انسانهای بی سواد و بی اراده ای بودند؟ آیا آنها از حقوق بشر و اصولا علم حقوق بی اطلاع بودند؟ مسلم این است که حتا مخالفان کشف حجاب هم به علم و آگاهی آن روشنفکران معترفند. پس چرا این آدم های باسواد و آگاه و با وجدان علیرغم آنکه غیرت شان هم مثل خودرضاشاه از این که زن و دخترشان بی حجاب ظاهر شوند بسیار به درد می آمد اما باز رضاشاه را تشویق به اجرای قانون کشف حجاب کردند؟ دیوانه بودند؟ مازوخیست بودند؟ یا آنها چیزی را می دیدند که بسیاری از ما در قرن 21 نمی توانیم ببینیم؟ آنها میدانستند که در منطقه خاکستری قضاوت تاریخ قرار دارند و راه کشف حجاب را برگزیدند. هشتاد سال بعد من و میلیون ها دیگر با آن موافق و بسیاری مخالف آن هستیم.
آنها که عقیده دارند که رضاشاه باید با کار فرهنگی مردم را آگاه میکرد آیا تضمین میدهند (اینجا پای «اگر» در میان می آید) که طی 40 سال آینده زنان از زیر یوغ حجاب میتوانستند به خواست خودشان و نه اجبار بیرون بیایند؟ آیا جامعه اصولا چنین چیزی را اجازه میداد؟ فراموش نکنیم که در مورد جامعه ای داریم صحبت می کنیم که با حمام دوش و درس و تحصیل در دبستان و دبیرستان مخالف بود. مشکل تنها این نبود که مردم چشم به دهان آخوندها بودند. آخوندها فتوا نمیدادند که اصلاح مو به شکل فرنگی یا به قول قدیمی ها فکل گذاشتن حرام یا مکروه است. رسم بود که موها بلند باشد. مردم خود نمیخواستند کت و شلوار داشته باشند و موها را اصلاح کنند. رضاشاه مردان را مجبور به پوشیدن کت و شلوار کرد. اما اینقدر که در مورد اجباری بودن کشف حجاب حساسیت وجود دارد در مورد اصلاح سر مردان و لباس سویل و کلاه حساسیت وجود ندارد. کسی نمیگوید که با اجبار لباس سویل به مردان و بیرون کشیدن مردان از شلوارهای گشاد و کلاه های نمدی و لباس های بلند و بد ترکیب ضد حقوق بشر بود و به حقوق مردان تجاوز شد بلکه به کشف حجاب گیر میدهند که آنهم تغییر ظاهر است. دلیش نیست مگر مذهب زدگی جامعه ایرانی حتا در قرن 21.
. هنگامی در زمان محمدرضاشاه قانون شد که دختر زیر 15 سال برای ازدواج باید توسط یک قاضی تایید شود که آیا توانایی و تحمل رابطه جنسی را دارد داد مردم در آمد چه برسد به روحانیت. هیچ روحانی از این قانون حمایت نکرد.
به باور من، اگر کشف حجاب نمیشد، هیچ تضمینی نبود که امروز هم زنان ایران از قید حجاب رهایی میافتند. هرقدر هم از حقوق زن برایشان می گفتید بازهم نمیپذیرفتند که حجاب را کنار بنهند. کار ساده ای نیست. هرقد که خیانت به همسر، خیانت به کشور، تغییر دین و مذهب، تحمل پذیرش این حقیقت که فرزندت همجنس گرا هست، برای یک انسان شرافتمند سخت است، بیرون آمدن از زیر حجاب قرن ها برای زنانی که به آن اعتقاد دارند سخت است. کار فرهنگی و مدرن شدن جوامع هیچ تضمینی برای بیرون آمدن از زیر حجاب نیست. زنان پایوران نظام جمهوری اسلامی هم باسواد و گاه دانشگاهی اند، هم زندگی مدرنی دارند، مسافرت میروند، و چیزی نیست که در مورد جهان مدرن ندانند. اما چرا همچنان به حجاب چسبیده اند؟ برای آنکه قدرت و توان کندن از تحمیل حجاب قرن ها را ندارند. رضاشاهیی می بایست که آنها را از این قید برهاند. رضاشاه چنین فرصتی بدست آورد و میلیونها زن ایرانی فرصت این را یافتند که در قرن 21 انسانهایی مدرن باشند. رضاشاه از این بابت بهایی سنگین پرداخت. اگر او را تحسین نمی کنید اما نباید صد درصد هم او را رد کنید. من به سهم خودم حقوق بشر را در این مورد نادیده میگیرم. اگر رضاشاه قانون کشف حجاب را نمی آورد میلیونها زن ایرانی که امروز آزاد هستند و تحصیلکرده همچنان در اندورنی و بیسواد بودند. روشنفکران اطراف رضاشاه تصمیم تاریخی شان را گرفتند و هزینه تاریخی اش را هم دارند می پردازند. گروهی امروز تقبیح می کنند و گروهی مثل من آنها را درک می کنیم و تایید. چاره دیگری نبود.
برگرفته از ایران گلوبال
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این نوشته، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمیکند.