
از شعرهاى شمالى
سروده علی میرفطروس ۱ مى آيد با پاى پينه از ميانۀ شاليزار با بازوانى شعله ور از كار با دست هائى که در حريق تطاول و تاول مى سوزد مى آيد بيل بلندش بر دوش و با لبى خاموش بذرِ زمزمه اى را بر جاده هاى قريه مى افشانَد ۲ مى آيد اندوهوار و پريشان…