از گوهر یاقوتی خداوند مهرورزی و آتشِ مجوسان

فرامرز حیدریان

[….. فلسفه فقط به بررسی موضوعات نمیپردازد؛ بلکه بیش از هر چیز دیگر، راهیست کمکی برای شفّاف کردن مسائل زندگی. مبحث واضح شدن موضوعات انسانی به یاری فلسفه امکانپذیر میشود؛ نه صرفاً از طریق کاربست خود فلسفه. هدف از وضوح و شفّافیّت، ایجاد وضوح قطعی نیست؛ بلکه آشکار کردن وضوح اجرایی است که زیستن را میّسر میکند. مغزه تفکّر فلسفی به منظور آشکارگری و وضوح – که از زمان «سقراط [469 – 399 ق. م.]» به شکل دعوت به گفت – و – شنود در آمده است-، نوعی کمک به زایش فکر فردی و استقلال اندیشه، [= مایئوتیک/μαιευτική = ازهمپرسی زایشی]، محسوب میشود تا هر فردی بتواند تفکّر ویژه خود را پدیدار کند. گفت – و -شنود، گستره ایست که به مشارکین بحث، امکان میدهد تا هر یک به تنهایی مشعل راهنماینده ای‌ را بیابند که در انبوه پیچ و خمهای زندگی روزمره گم شده یا شاید هرگز یافت نشده باشد.]

[Mit sich selbst befreundet sein – Wilhelm Schmid (1953– …. ) –Suhrkamp Verlag – Frankfurt am Main – 2007 – Seiten: 41/42]

مردم ایران با فروپاشی و لغو و محو و الغای تمام دم و دستگاه ولایت فقاهتی به یکی از «دین دارترین و رقصنده ترین و شادخوارترین مردم» روی کره زمین دیگرسان خواهند شد؛ زیرا در تحت سیطره کارگزاران و متصدّیان حکومت الهی ابتذال و دروغ و آزار و شکنجه و کشتار و خونریزی و اعدام و تجاوز و غارت و چپاول و تخریب و تظاهر و ریاکاری و بی شرمی سرسام آور، کلیدی ترین درسهای زندگی را آموختند برغم مصائب و عذابها و دردهای استخوانسوزی که بر روح و روان و جسم آنها رفت. مردم آموخته اند و همچنان خواهند آموخت که زیستن بر شالوده وجدان فردی و گوهر رادمنش خودشان، تنها «دینداری اصیل و حقیقی» است که هیچگاه «اکراهی» در آن نمیبینند؛ زیرا منش و گفتار و کردارشان با گوهر وجودی خودشان، اینهمانی دارد.
به همین دلیل است که خویشکاریهای انسانهای اندیشنده و مسئول و بیدارفهم، وظیفه ای خطیر و کلیدی به عهده دارند؛ بویژه در بزنگاههایی که تاریخ سرنوشت ساز میهن و مردمش مطرح و موضوع حادّ بقا و تداوم باشند. وقتی که جامعه ای به بُن بستهای لاینحل درمیغلتد و راه برونرفت نیز تاریک و خطرناک و صعب العبور به نظر می آید، آنگاه باید در باره «چرایی و چگونگی وضعیّت ایجاد و غالب شده» با دلاوری و ژرفاندیشی و صبوری اندیشید و در صدد یافتن پاسخها و راهگشایی اساسی برآمد.
تا امروز به ما آموزانده اند و تحمیل و تلقین کرده اند که «دین»، پدیده ایست آشکار و به لم و بم کردن در باره آن محتاج نیست. وقتی نیز صحبت از دین میشود، بلافاصله اذهان مردم، متوجّه ادیان نوری و ایمانی و رقابت شدید آنها با یکدیگر مثل: «دیانت میترایی و دیانت زرتشتی و دیانتهای یهودیّت و مسیحیّت و اسلامیّت» و امثالهم میشوند. امّا هیچ یک از ادیان نوری و ایمانخواه و همچنین ایدئولوژیهای برآمده از آنها، با «دین» در تجربیات فرهنگی و تاریخی نیاکان ایرانیان بالاخص و با تجربیات کلّی دیگر مردم جهان نه تنها کوچکترین سنخیّتی ندارند؛ بلکه با تمام امکانها میکوشند که با «دین فردی» انسانها، خصومت سرسختانه ای را به پیش ببرند. کلّا جنگ و جهاد دینی در سوخت و ساز مبانی نصوصی و اعتقاداتی ادیان نوری و ایمانخواه و ایدئولوژیهایی مثل مارکسیسم، جنگ علیه «دین فردی تک تک انسانهاست»؛ زیرا دین فردی در تضاد و کشمکش و نفی ادیان نوری و ایمانخواه و ایدئولوژیهای علم نما و قیراطی است.
دین در متون دستکاری و تحریف نشده و از زیر قیچی تند و تیز موبدان زرتشتی، قسر در رفته به «گوهر مادینه و زاینده چیزها» اطلاق میشود. در حقیقت، دین، آواز سروش درونی انسانهاست که بینش و وجدان فردی آنها را شالوده ریزی میکند؛ به عبارت دیگر، دین همان «سیمرغ درون تک تک انسانهاست». دین، بینشیست که از روند کورمال کورمال جستجوگری انسان در تاریکیهای زندگی از گوهر وجودی انسانها، زاییده و در گستره آگاهبود آنها فعّال میشود و معیاریست برای پرهیز از گزند و آزار در پروسه «خویشکاریهای فردی در بستر هنگامهای زندگی». دین فردی انسانها هرگز و هیچگاه، رسول و نبی ندارد؛ زیرا دین فردی به گوهر خود انسانها آمیخته و سرشته شده است و رسول اصیل و حقیقی دین نیز فرد فرد انسانها هستند که زیباییهای گوهر وجودی خود را بدون هیچ واسطه ای میتوانند در مناسبات انسانی و پیرامونی آشکار کنند. پیوند انسان و دین گوهری اش، پیوند بی واسطه و مستقیم انسان با «خدا» هست. خدا هیچگاه و هرگز، واسطه ای و رسولی و سفیری و مبعوثی و نماینده ای و آیتی و قاصدی ندارد. تمام آنانی که خود را در طول تاریخ بشر به نام «انبیاء و رسولان» معرفی کرده اند، همه بدون استثناء شارلاتانهای قهّاری بوده اند که رسالتشان فقط جنگ خصمانه علیه «دین فردی انسانها» بوده است. دین را که به بهمنشی و زیبایی گوهر آدمیان درهم تنیده است، هیچگاه و هرگز نمیتوان در بند کرد و تابع اراده ای مستبد به بردگی گمارد. ویژگی دین فردی، طغیان و سرکشی و قیام و خیزش در برابر هر نوع استبداد آمری است. دین فردی، رایحه وجودی گوهر بس بسیار زیبای آدمیان است. به همین دلیل در بُنمایه منش ایرانیان، هیچگاه صفتهای «تر – و – ترین» وجود نداشتند؛ زیرا انسان به ذات خودش همچون «میوه به» هست که بدون هیچ امریّه و توضیح المسائل میتواند از وجود خودش به پیرامون بتراود و میزان و اندازه خودش را تمییز و تشخیص دهد.
امروزه روز ما در جامعه ایرانیان با متولیان و موکّلان و جنگجویان دین ایمانخواهی روبروییم که تمام امکانهای خصومتی خودشان را علیه دین فردی انسانها بسیج کرده اند و ضدّ گوهر وجودی انسانها به هر تبهکاری و جنایتی اقدام میکنند. تلاش برای فروپاشی و اضمحلال و ابطال سیستم خونریز فقاهتی تنها امکانیست که میتواند ایرانیان را به سوی مرغزار دین دارترین و شادترین مردم روی کره زمین، راغب و راهنماینده بیانگیزاند؛ زیرا مردم از اینهمه ذلالت و ریاکاریهای خاصمان وجدان فردی و دین گوهری به شدّت خسته و آزرده و رنجیده و داغان شده اند. مردم ایران و بویژه جوانان و نوجوانان در جستجوی سبزه زارانی هستند که بتوانند گوهر زیبای درون خود را به پیرامون بیفشانند و لحظه های شادزیستی و دیرزیستی را با یکدیگر جشن بگیرند.
در تجربیات نیاکان ایرانیان، «دین = سیمرغ»، خدای درون انسانها بود که در تمام پیچ و خمهای زندگی، همپا و سایه به سایه او بود. خدای ایرانیان هرگز رسول و نبی و کتاب و مرجع تقلید و موبد و آخوند و مُلّا و شیخ و توضیح المسائل نداشت. خدای ایرانیان به ایرانی آموزانده است که خویشتن را در «روزگار» بیازماید و راه خودش را پیدا کند بدون هیچ امریّه ای و اجباری و زور و اکراه و تحمیل و تلقینی. خدایی که همال انسان ایرانی است و هرگز مکافات و جزا و عذاب دهنده نیست. خداوند مهرورزی است و جویندگی و پویندگی و زایندگی. چنین خدایی همان «دین درونی» هر انسان ایرانی و انسان جهانیست که به آن «سیمرغ وجود آدمی» میگویند.
«اویزبیوس چزاره (Eusebius Cäsarea) [260 -339 میلادی]» از مورّخین کلیسایی در باره خدای ایرانیان اشاره ای در یکی از کتابهایش به نام «مقدّماتی/درآمدی بر انجیل» دارد که شایان ذکر است.
[قبل از هر چیز در برگردان احتیاطی متن ذیل برای پرهیز از خلط نکردن مبحث و هوشیار بودن در تمیز و تفکیک معانی توضیح دهم که کلمه «مجوس» در قرآن به «سیمرغیان» میگفتند؛ نه پیروان دیانت زرتشتی. برای یقین حاصل کردن از این تفاوت و تمایز مهم و اساسی، همین کفایت میکند که «سگ» در اعتقادات مسلمانان، موجودی «نجس» محسوب میشود و علّتش نیز این است که «سگ» با «سیمرغ»، اینهمانی گوهری دارد. «سرِ سیمرغ»، سگسان است. نجس شماریدن سگ، توهین آشکار به خدای ایرانیان است. آنانی که سگ را نجس میشمارند و به آزار و اذیّت آن، اقدام میکنند، همه بدون استثناء از خاصمان خدای ایرانیان و فرهنگ ایرانی هستند. معمولا مومنان به اسلامیّت در رقابت خون آلود خود با اصنام و خدایان مردم میکوشیدند و همچنان با حرارتی سوزنده میکوشند که خدایان و اصنام مردم را زشت و بدنام و تمسخر و اوهام و خرافات و امثالهم برچسب بزنند تا بتوانند از این طریق بر اعتبار و حُقنه کردن اعتقادات خودشان و سرکوب مردم، بدون هیچ موانعی موفّق شوند.]

(……. καὶ Ζωροάστρης ὁ Μάγος, ἐν τῇ Ἱερᾷ συλλογῇ τῶν Περσικῶν ἀντιγράφων, λέγει ῥητῶς·
καὶ ὁ θεὸς κεφαλὴν ἔχει ἱέρακος· πρῶτος γάρ ἐστιν, ἀφθάρτος, αἰώνιος, ἀγέννητος, ἄμερος, πάντων ἀνόμοιος, κύριος πάντων τῶν ἀγαθῶν, ἧς οὐ δύναται δωροδοκεῖσθαι, κράτιστος τῶν ἀγαθῶν, σοφώτατος τῶν σοφῶν· καὶ πατὴρ νόμων ἀγαθῶν καὶ δικαιοσύνης, αὐτοδίδακτος, φυσικός, τέλειος, φρόνιμος, καὶ μόνος αἴτιος τῆς ἁγίας τῆς φύσεως δυνάμεως.)

– Eusebius Cäsarea – Praeparatio Evangelica 1.10.15–16

= ….. و نیز زرتشت، آن مجوس و دانای پارسی، در «مجموعۀ نوشته‌های مقدّس» آشکارا چنین میگوید:« و خدا، سرِش همچون شاهینی [= باز] هست. اوست آن نخستین، آن فنا‌ناپذیر، آن جاودانه، آن زاده‌ ناشده، آن بی‌آمیخت، آن یگانه و بی‌ همتا در همه چیز، آن سرورِ همۀ نیکیها، آن‌که هیچ ارتشائی او را نمی‌فریبد، نیرومندترین در میان نیکان، داناترین در میان دانایان؛ و سرچشمه قوانین نیک و دادگستری است، آموزگارِ خویش، طبیعی و اصیل، کامل و خردمند، و یگانۀ آفرینندۀ نیروی مقدّسِ طبیعت».
در متنهایی که در اختیار «اویزبیوس چزاره» بوده اند میتوان ردّپای دخالت موبدان و مبتکران یزدانشناسی دیانت زرتشتی را به آسانی تمییز و تشخیص داد. اینکه «سرِ خدا» را به «شاهین/باز» تشبیه کرده است، تحریف و تقلیبی بی شرمانه است که فقط در دم و دستگاه یزدانشناسی زرتشتی امکانپذیر بوده است برای کوبیدن و واپس راندن چهره بس بسیار زیبا و دلآرای «سیمرغ». حقیقت این است که سیمرغ با هیچ یک از پرندگان شکاری و تهاجمی، اینهمانی ندارد؛ بلکه با پرندگانی مثل: «کرکس، هُدهُد، سُهره، کبوتر، مرغابی، طوطی، مرغ مینا و امثالهم». دیگر اینکه خلاف اعتقادات دیانت زرتشتی، گوهر سیمرغ، «آمیزشی و انبثاقی و عجین شدن به هر چیزی» است. همچنین سیمرغ هرگز «برتر و برترین» نیست؛ بلکه با تمام هستومندها، برابری گوهری و همترازی و همسانی دارد و هرگز چیزی به نام «بالادست و زیردست» در ساحت وجودی او نیست. سیمرغ و انسان، همگوهرند و هیچکس تابع یا آمر دیگری نیست. انسان و خدا، یک واحد کامل هستند. گزند زدن به انسان، آزردن خداست. نفی خدا نیز، گورانیدن انسان است.
حتّا در «اوستا، بهرام یشت» نیز صحبت از «مُرغ آوازخوان و آهنگنواز جشن آفرین = mərəγō saēnō» میشود که همان «سیمرغ» یا به عبارت دیگر «سئنا =صنم= خنیاگر و رامشگر» هست.
همچنین یکی دیگر از اصحاب کلیسا در اواخر قرن اول میلادی به نام «کلمنت رومی [Clement of Rome] (?-99) میلادی» در کتاب «شناختها/تامّلات [Recognitions, Book IV, Chapter 29]»، جلد چهارم، فصل 29، به راه و رسم «مجوسان = سیمرغیان» به وجود «خدای یاقوتی و آتشسان ایرانیان [Fire-Worship of the Persians]» و پرستش آن به نام «آتش آسمانی» اشاره کرده است. ناگفته نماند که «گوهر سیمرغ» به ذات خودش «یاقوتی و سرخ فام و آتشین» هست.

1- تلقین گناه فطری

در تصاویر «مشی و مشیانه» که از طرف موبدان یزدانشناسی دیانت زرتشتی به جای نخستین «جفت درهمتنیده انسان» خلق کردند، معضل «گناه فطری» را نیز به بطن تصاویر جعلی گنجانیدند و سپس اعلام کردند که منش جفت انسانهای نخستین، کمال محض را داراست و حسب منش کامل آنها، «اهورامزدا» از «مشی و مشیانه» درخواست کرد که «نیک بیندیشند و نیک بگویند و نیک بزییند». هنوز که هنوز است شعار «پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» بر پیشانی مومنان به دیانت زرتشتی بسته شده است؛ ولی هیچ زرتشتی را نمیتوان در هیچ نقطه ای از کره زمین پیدا کرد که بتواند توضیح دهد که «نیکی چیست؟». قصّه ای که به ضرب و زور موبدان زرتشتی برای تفکیک «خیر و شرّ» و سپس مبارزه خصمانه علیه «شرّ» در مخیله خود خلق کردند، این بود که برای تلقین و تثبیت کردن «گناه فطری انسانها» آمدند و «اهریمن» را به حیث رقیب «اهورامزدا» متّهم کردند که به گوهر جفت نخستین آدمها حمله کرده و آنها را ناپاک و پلید کرده است و متعاقبش نسل اندر نسل انسانها به گناه فطری، آلوده اند و پلید. به همین دلیل نیز تا قیام قیامت در دوزخ خواهند بود؛ زیرا روانشان به «دُروَند» مبتلاست. هیچکس از میان اینهمه پژوهشگران دیانت زرتشتی تا کنون از خودش نپرسیده است که وقتی گوهر آدمی به «دُروَند» آلوده باشد، آیا بشر میتواند آزادی گزینش نیز داشته باشد؟.
مسئله تازش اهریمن در ذهنیّت موبدان دیانت زرتشتی از اینجا نشات گرفته بود که آنها به ذات خودشان نمیتوانستد به همین سادگی از «سراندیشه جفت درهمتنیده انسان» خودشان را آزاد و رها کنند. آنها فقط به دنبال راه حلهای پیچ در پیچی میگشتند تا بتوانند نیّات خود را صورت اجرایی بدهند و سپس به جنگ اعتقاداتی خودشان علیه بُنمایه های فرهنگ ایرانیان و دین گوهری انسانها ادامه دهند. میراث عقیدتی موبدان دیانت زرتشتی به ادیان ابراهیمی یهودیّت و مسیحیّت و اسلامیّت نیز رسید.
در تاریخ مسیحیّت، نخستین متفکّری که علیه «گناه فطری» قیام کرد، تئولوژ بسیار برجسته ای به نام «پلاگیوس/ Pelagius (350-418 میلادی)» بود که اعلام کرد، گوهر انسان، کاملا پاک و بی گناه است. وی به صراحت و با استدلالی عمیق اظهار کرده است که: « Homo bonus natura est, quia a Deo bonus creatus est. Liberum arbitrium hominis post peccatum Adae manet integrum. Peccatum Adae non transit in posteros per naturam, sed per imitationem. Christus venit, ut ostenderet homini viam perfectionis. =انسان به ذات خودش نیک است؛ زیرا خدایی نیک گوهر، او را آفریده است. اراده آدمیان، از هر گونه غُل و زنجیری آزاد است و حتّا آدم نیز مُبرّای از گناه فطری هست. گناه آدم هرگز از طریق سرشت آدمیان انتقال پذیر نیست؛ بلکه از راه تقلید و متابعت است که انسانها گناه میکنند. رسالت مسیح نیز فقط برای نشان دادن راه کمال اخلاقی بشر بوده است».

بنگرید به:
– Pelagius, Commentarii in Epistolas S. Pauli
( تفسیر رساله رومیان، فصل پنجم)
– Pelagius, De libero arbitrio
(اثری گمشده که تنها پاره‌هایی از آن باقی مانده است و آگوستین در کتاب در بارهٔ طبیعت و فیض
(De natura et gratia فصل 26 به بعد، از آن نقل کرده است)

– همچنین بنگرید به:
→ Pelagius, Expositions of Thirteen Epistles of St. Paul, Alexander Souter, Cambridge 1922, P. 137–142.

«پلاگیوس» بر این اندیشه بود که انسانها هیچگاه فطرتا گناه آلود نیستند؛ بلکه در مناسبات با یکدیگر و اقتداء به الگوهای بد، مرتکب گناه میشوند که مسئولیّت رفتار گناه آلود نیز به عهده شخص خاطی است. گناه هرگز نمیتواند فطری و انتقال پذیر باشد. رسالت مسیح نیز هیچگاه به حیث نجات دهنده انسان از گناه فطری نبود؛ بلکه بشارت مسیح به هدف و مقصد الگوی رفتار اخلاق عملی بشر محسوب میشد. وی بر اندیشه بود که آفرینش، هرگز «هبوط آدم و حوّا» بر زمین نبوده است؛ بلکه انسان در جهان از طرف خدایی آفریده شده است که گوهرش مهرورزی است و انسان به ذات خودش همچون خدای آفریننده، بهمنش است. وی همچنین تاکید میکند که انسانها به ذات خودشان توانمند هستند و میتوانند «نیکی» را در وضعیّتهای متفاوت و مختلف و متضاد زندگی از «بدی» تمییز و تشخیص دهند و به هیچ آمرینی و توضیح المسائلی ملزم و محتاج نیستند. متعاقب نظراتش، حملات گسترده اصحاب کلیسا و در راس آنها «آگوستین [356 – 430 میلادی]» با شدّت و حدّت شروع شد که به محکومیّت او و ممنوع کردن و از بین بردن آثارش مختوم شدند؛ امّا تمام خصومتها و حملات بی محابا هرگز نتوانستند، نقش و تاثیر عظیم او را در تاریخ تحوّلات فرهنگی و اجتماعی و اعتقاداتی مردم اروپا ممانعت کنند؛ مخصوصا در جایی که میراث فکری او به «فریدریش نیچه [1844 – 1900 میلادی]» رسید و انتقادهای صریح و گزنده ای را به تصویر انسان مومن در جهاننگری مسیحیّت رقم زدند و فعلا بحث من نیستند؛ زیرا پیچیدگی مطلب و ماجراهای گلاویزیهای عقیدتی اصحاب کلیسا، ما را از اصل قضیه دور میکند.

2- «قحط الرّجال» و کنشگران لا إلهَ إلاَّ اللَّهی

در تاریخ ایران بوده اند در ازمنه قدیم، کاردانان فرزانه و فرهیخته ای که نقش خویشکاریهای خود را فراتر از تمام علایق فردی و اعتقاداتی میدانستند و سفت و سخت برای سرفرازی انسان ایرانی و آبادانی میهن، گامهای ارزشمندی را خواه در دامنه آفرینشهای فکری، خواه در گستره آیین کشورداری به سهم خویش برداشته اند و بقاء و دوام این آب و خاک و مردمش را تامین و تضمین کرده اند. نام آوران و گمنامانی که با تمام مهرورزی و امید و عشق شعله ور به کارهای بایسته و شایسته تلاشهای مسئولانه کردند. فاجعه تلخ وضعیّت ایران و مردمش در تاریخ معاصر ایران از زمانی آغاز شد که «فرزانگان و فرهیختگان و بزرگان دریادل و مسئول و بیدارفهمان ژرفاندیش» از دایره کشورداری و میهن آرایی یا رانده و خانه نشین و تبعید خواسته و ناخواسته شدند، یا همچون حسنک وزیر و حلّاج بر سر دار رفتند یا همچون خاندان برمکیان و امیر کبیر، خونشان ریخته شد و به جای آنها در برهوت خشک و سوزان گستره «قحط الرّجال»، ریاکاران و متظاهرانی جاه طلب و به شدّت بیسواد و نافرهیخته و آلوده به انواع و اقسام کمپلکسهای فردی و گروهی و تشکیلاتی و حزبی و اعتقاداتی و مذهبی با نام فریبنده و پُر طمطراق «کنشگر سیاسی» گام گذاشتند که تنها شعار و بیرق و مرام و مانیفست آنها فقط بر گرداگرد «لا إلهَ إلاَّ اللَّهی» میچرخید و همچنان میچرخد. هیچکس از میان اینهمه مدّعیان و تشکیلات سیاسی نمیتواند «ثنویّت» و «مشارکت» را بپذیرد و تاب آورد یا حتّا میلیمتری برای فراتر رفتن از «خودمحوری متکبّرانه» حرکت کند. در جامعه ای که کنشگران سیاسی و تشکیلات سیاسی آن بر «تمامیّت واحد و انحصاری» بچرخند، هیچگاه نمیتوان به هیچکس اعتماد و تکیه کرد؛ زیرا هر تشکیلاتی که از «کثرت» بگریزد و گامی به سوی واقعیّت پذیری کثرت در همبستگی و همعهدی و همگامی و باهماندیشی برندارد، مستبد بالقوّه ایست که چه در حاکمیّت اقتداری باشد، چه تلاش برای کسب قدرت و اقتدار کند، دیر یا زود، ملّت را به خاک سیاه ذلالتها خواهد نشانید. نزدیک به نیم قرن تمام است که هیچ کنشگر و گرایش و تشکیلات سیاسی نمیخواهد از «عرش لا إلهَ إلاَّ اللَّهی» پایین بیاید و بر زمین هموار همبستگی و همعزمی و باهمآزمایی گامنوردی کند. به همین دلیل نیز، حکومت گیوتینی آخوندهای تبهکار تا زمانی دوام می آورد که حادثه ای ناگهانی و غافلگیرکننده به فروپاشی آن با عواقب نامعلوم منجر شود.
برگرفته از ایران گلوبال


دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این نوشته،  نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمی‌کند.