آنا يعقوبيان
بازتولید تاکتیک اصلاحطلبانه اینبار به نام حقوق بینالملل
اصلاحطلبان و چپ حکومتی: شریک قدرت، شریک جنایت
در میانه جنگی نابرابر میان یک دولت متجاوز منطقهای و حکومتی سرکوبگر و بحرانزده، آنچه بیش از همه خودنمایی میکند، نه فقط ویرانیهای جنگ و آوارگی مردم، بلکه تلاش آشکار برخی جریانهای سیاسی برای مصادره مفاهیم انسانی و بینالمللی، در راستای نجات رژیمی است که سالهاست مشروعیت خود را نزد مردم ایران از دست داده است.
اینبار دیگر نام این تلاش “اصلاحات” نیست، بلکه به شکل مدرنتری با واژگانی چون “حقوق بینالملل”، “صلحطلبی”، و “حفظ تمامیت ارضی” صورتبندی میشود. جریاناتی که سالها به عنوان ابزار نرم حفظ جمهوری اسلامی عمل کردند، امروز نیز در بحبوحه جنگ، نه تنها خواست مردم برای تغییر را نادیده میگیرند، بلکه با اتخاذ مواضع ظاهراً اخلاقی، عملاً در مسیر توقف روند سرنگونی گام برمیدارند.
روایت تکراری با لباسی نو
آنان که روزی با وعده “آزادیهای تدریجی”، “حفظ نظام و اصلاح درونزا”، و “نرمی در برابر تندروی”، مردم را پای صندوق کشاندند و مسیر اعتراض را به سازوکارهای حکومتی منحرف کردند، امروز با عباراتی شستهرفته از حقوق بینالملل، میکوشند پروژهای مشابه را تکرار کنند.
اما این بار، نه بهعنوان نمایندهای از درون حاکمیت، بلکه در قامت “فعالان مستقل”، “کنشگران برابریخواه”، یا حتی “منتقدان بیطرف جنگ”. گویی بیطرفی در لحظهای که مردم زیر فشار دوگانه جنگ و استبداد خرد میشوند، فضیلتی اخلاقی است.
حقوق بینالملل، ابزار مشروعیتبخشی به سرکوب
استفاده ابزاری از حقوق بینالملل در حالی رخ میدهد که حافظه تاریخی ایرانیان فراموش نکرده است چگونه اشغال سفارت، گروگانگیری، تأمین مالی گروههای نیابتی، ترور مخالفان در خاک اروپا، و نقض صریح کنوانسیونهای بینالمللی، به بخشی از سیاست رسمی نظام بدل شده بود. اما عجیبتر آنکه، همانانی که تا دیروز این اقدامات را توجیه یا حتی تشویق میکردند، امروز لباس دفاع از حقوق بینالملل به تن کردهاند.
مگر نه آنکه نقض حقوق بینالملل از سوی هر کشوری، فارغ از قدرت و موقعیت ژئوپلیتیکیاش، محکوم است؟ پس چگونه است که تنها در برابر واکنش نظامی علیه رژیمی که بارها و بارها خود ناقض این اصول بوده، فریاد دفاع از حقوق بینالملل بلند میشود، و آنهم نه برای حمایت از مردم، بلکه برای حفاظت از ساختاری که منشأ اصلی نقض حقوق بشر و قوانین جهانی است؟
بازسازی نقش تنظیمگر نظام، اینبار خارج از قدرت
جریانهایی که سابقاً از درون نظام در نقش “ترمز اعتراض” و “تنظیمگر خشم اجتماعی” ظاهر میشدند، اکنون بهدلیل طرد از ساختار رسمی، در خارج از قدرت نیز همان نقش را بازی میکنند: تخفیف بحران مشروعیت، منحرفسازی افکار عمومی، و بالا بردن هزینه همبستگی با حرکتهای واقعی برای تغییر.
نه به جنگ و نه به جمهوری اسلامی، شعاری که به ظاهر رادیکال و انسانی است، در غیاب یک راهکار عملی برای گذار، دقیقاً همان نقشی را ایفا میکند که روزی وعدههای انتخاباتیِ بیفرجام اصلاحطلبان ایفا کرد: تعلیق تغییر، بیاثر کردن خشم عمومی، و نجات رژیم در لحظات بحرانی.
وظیفه تاریخی در لحظهی تاریخی
در شرایطی که اکثریت مردم ایران با گوشت و پوست خود بیعدالتی، سرکوب، و تحقیر ملی را تجربه کردهاند؛ در وضعیتی که اعتراضات گسترده اما سرکوبشدهی سالهای اخیر، زمینه ذهنی جامعه را برای تغییر آماده کرده؛ هر تلاشی برای تعلیق روند سرنگونی، نه فقط همسویی با حکومت بلکه نوعی بیاحترامی به آگاهی تاریخی جامعه است.
اپوزیسیون واقعی نمیتواند به افق “توقف جنگ” بدون سرنگونی حکومت رضایت دهد. جنگ نباید بهانهای برای ادامه حیات رژیم باشد، اما صلحی که به تداوم سرکوب منجر شود نیز نه به نفع مردم، نه به نفع منطقه و نه به نفع منافع ملی ایران است.
راه درست، نه در شعارهای دوپهلو و ژستهای اخلاقی بیریشه، بلکه در سازماندهی اعتراض، تشکیل ائتلاف فراگیر، و تمرکز بر راهحلهایی است که مسیر گذار واقعی به دموکراسی، عدالت، و حاکمیت ملی را هموار کند.
نتیجهگیری
حقوق بینالملل را باید از دستان آلوده به سرکوب پس گرفت. کسانی که روزی حافظ نظام بودند، امروز نیز در لباس فعال اجتماعی یا دانشگاهی، همان پروژه حفظ رژیم را با ادبیاتی متفاوت پی میگیرند. اما مردم آگاهتر از آناند که برای بار سوم به همان چاه فرو روند. این بار، مسیر روشن است: نه به جنگ، اما آری به سرنگونی. نه به توجیهگران صلح با دیکتاتوری، بلکه آری به اتحاد برای آزادی.
برگرفته از ایران گلوبال
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این نوشته، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمیکند.