کوروش کلهُر
جریانهای چپ در ایران از آغاز پیدایش خود تا به امروز، بطور مداوم در تقابل با هویت تاریخی و ملی ایران قرار داشتهاند. این رویکرد نه تنها در دورههای مختلف تاریخ معاصر، بلکه در مواجهه با رویدادهای سیاسی و اجتماعی نیز قابل مشاهده است. پرسش اینجاست که چرا این گروهها، که ادعای عدالتخواهی و مبارزه با استبداد را یدک میکشند، همواره در صف نخست دشمنی با تاریخ، فرهنگ و هویت ایرانی قرار گرفتهاند؟
پایههای فکری جریانهای چپ در ایران بر ایدئولوژی مارکسیستی استوار است. ایدئولوژی ایکه بطور کلی نگاهی ضدهویتی دارد و ملتها را صرفاً بر مبنای مبارزه طبقاتی تحلیل میکند. این دیدگاه باعث شد که چپهای ایرانی، تاریخ ایران را نه بهعنوان یک تمدن کهن با عناصر فرهنگی غنی، بلکه بهعنوان روایتی از سلطه طبقات حاکم بر تودههای فرودست ببینند. از همین رو، هرگونه توجه به عناصر ملی، مانند پادشاهی، اسطورههای ایرانی، آیینهای سنتی و حتی زبان فارسی، از نگاه آنان چیزی جز ابزار طبقه حاکم برای تحمیق تودهها نبوده و نیست.
در دوران پهلوی، جریانهای چپ به دلیل وابستگی رژیم به غرب، خود را در جایگاه اپوزیسیون قرار دادند. آنها با شعار مبارزه با امپریالیسم و سرمایهداری، دست به اقدامات مسلحانه زدند و حتی به ترور و خشونت متوسل شدند. اما آنچه در این میان حائز اهمیت است، تقابل ریشهای این گروهها با مفهوم هویت ملی است. آنها ناسیونالیسم ایرانی را مترادف با استبداد میداننذ و هرگونه تلاش برای احیای غرور ملی، مانند سیاستهای فرهنگی پهلوی در احیای ایران باستان، را محکوم کرده ومیکنند و این در حالی است که همین گروهها در برابر ایدئولوژیهای بیگانه، مانند کمونیسم شوروی یا مائوئیسم چین، سرسپردگی نشان داده و حتی از اشغال ایران توسط ارتش سرخ در جنگ جهانی دوم حمایت کردند.
پس از انقلاب ۱۳۵۷، جریانهای چپ بهطور موقت از سرنگونی سلطنت استقبال کردند، اما بهسرعت دریافتند که جایگاهی در نظام جدید ندارند. سرکوب این گروهها در دهه ۱۳۶۰ باعث شد بسیاری از آنان به خارج از کشور مهاجرت و در سالهای بعد، آنچه از چپهای ایرانی باقی ماند، گروههایی ایست که عمدتاً در رسانههای فارسیزبان خارج از کشور فعال و همچنان همان خط فکری گذشته را ادامه میدهند:
یعنی، نفی هویت ایرانی، تحقیر تاریخ کشور و تلاش برای جایگزین کردن آن با روایتهای غربگرایانه و پسااستعماری.
امروزه جریانهای چپ، هرچند دیگر نفوذ و قدرت گذشته را ندارند، اما همچنان در فضای رسانهای و آکادمیک به فعالیت مشغول و تلاش میکنند تا تاریخ ایران را از دریچهای تحریفشده بازنویسی کنند. آنان عناصر ملی را یا نادیده گرفته و یا آنان را تبدیل به ابزار سرکوب مینمایانند و این در حالی است که بسیاری از ملتها در جهان به دنبال تقویت هویت ملی خود و این جریان همچنان در تلاشی بیحاصل غوطه ور، تا ایرانیان را از گذشته خود جدا و آنان را به موجوداتی بیریشه و فاقد هویت ملی تبدیل وجلوه دهد.
این تقابل ریشهدار میان جریانهای چپ و هویت ایرانی، نه حاصل یک اشتباه سیاسی، بلکه نتیجه یک ایدئولوژی بیگانه و تحمیلی است. مارکسیسم از اساس با مفاهیم ملی در تضاد است و چپهای ایرانی، بهجای تلاش برای تطبیق این ایدئولوژی با شرایط کشور، همواره سعی کردهاند ایران را با الگوهای چپ هماهنگ کنند. نتیجه چنین رویکردی تاکنون، چیزی جز بیگانگی از تاریخ و فرهنگ ملی و در نهایت، شکست ایدئولوژیک و عملی این گروهک ها نبوده است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این نوشته، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمیکند.