کیهان لندن
در این روزها بیش از چند هفته گذشته درباره احتمال آغاز جنگی فراگیر در خاورمیانه صحبت میشود. پرتاب ۱۸۰ موشک بالستیک از سوی جمهوری اسلامی به خاک اسرائیل، اگرچه بسیاری قبل از رسیدن به مقصد منهدم شدند، دلیل عمده این نگرانی است. البته تا زمان نگارش این گزارش هنوز اسرائیل با وجود تهدیدهای مقامات سیاسی و نظامی این کشور، از خود واکنشی نشان نداده است، ولی بعید نیست که در ساعات آینده حمله گستردهای از جانب این کشور انجام پذیرد.
اگر جنگ در غزه انتقاد بخشهائی از نیروهای سیاسی و مردم اسرائیل را به دنبال داشت، در رابطه با حمله به جمهوری اسلامی ایران در جامعه سیاسی و مدنی آن کشور توافق وجود دارد. اگر حمله حماس در ۷ اکتبر سال گذشته میلادی نقطه سیاهی در تاریخ نیروهای امنیتی و اطلاعاتی اسرائیل بود، قتل رهبران سیاسی و نظامی حزبالله شکستی فاحش برای جمهوری اسلامی است که با موشکپرانی جبران نمیشود.
تضعیف حزبالله و بحران در «محور مقاومت»
کشته شدن حسن نصرالله، که از سال ۲۰۰۶ به صورت مخفی زندگی میکرد، در حمله اسرائیل به یکی از دفاتر اصلی حزبالله در جنوب شهر بیروت، نه تنها ضربه محکمی علیه این گروه سیاسی- نظامی بود، بلکه میتوان آنرا ضربهای تاثیرگذار بر کل «محور مقامت» و سیاستهای جمهوری اسلامی در منطقه به حساب آورد. حزبالله لبنان همراه با نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ستون فقرات «محور مقاومت» است. برخلاف دیگر سازمانهائی که در این ائتلاف نظامی- تروریستی حضور دارند و پس از تشکیل زیر چتر جمهوری اسلامی برای دریافت کمکهای مالی و تسلیحاتی قرار گرفتند، تصمیم تشکیل حزبالله در دفتر علیاکبر محتشمیپور سفیر وقت جمهوری اسلامی در سوریه گرفته شد. حزبالله از بدو تولد بازوی نظامی جمهوری اسلامی در جنوب لبنان در مرز با اسرائیل بود و هدف عمده از تشکیل آن انجام عملیات نظامی علیه اسرائیل است.
این اولین بار نیست که اسرائیل برای مقابله با شرارتهای نظامی حزبالله جنگی گسترده با این گروه را آغاز میکند و قدم به خاک لبنان میگذارد. در سال ۱۹۸۲ میلادی نیز جنگ دیگری بین ارتش اسرائیل و نیروهای حزبالله آغاز شد که ۳۳ روز به طول انجامید و ارتش اسرائیل در جنوب لبنان تا سال ۲۰۰۰ باقی ماند. در آن سالها حسن نصرالله، که در سال ۱۹۹۲ میلادی پس از ترور عباس الموسوی توسط اسرائیل به دبیرکلی این گروه انتخاب شد، گفته بود که اگر میدانست اسرائیل چنین واکنشی از خود نشان خواهد داد، این جنگ را آغاز نمیکرد. شاید به همین دلیل نیز حزبالله پس از حمله ۷ اکتبر سال گذشته میلادی واکنشی محدود نسبت به جنگ در غزه و در حمایت از حماس از خود نشان داد.
بحران داخلی در حزبالله
بحران در حزبالله نیز تازگی ندارد. مدتهاست که در داخل این گروه، بخشی معتقدند که باید از یک گروه کاملا نیابتی در خدمت جمهوری اسلامی تبدیل به حزبی بشوند که سیاستهایش را نه بر مبنای دستوراتی که از تهران دریافت می کند، بلکه بر مبنای اولویتهای لبنان تعیین کند. این نظریه به ویژه پس از آخرین انتخابات در لبنان در این سازمان هوادارانی پیدا کرده است. حضور در پارلمان و دولت، به گفته کسانی که خواهان فاصله گرفتن از جمهوری اسلامی هستند، مسئولیتهائی را بر عهده حزبالله میگذارد که با تابعیت کامل از دستورات تهران نخواهد توانست به آنها عمل کند و در نتیجه انزوا در سطح جامعه لبنان را به دنبال خواهد داشت. پس از آغاز جنگ در غزه و به ویژه پس از ترور اسماعیل هنیه، رهبر حماس در تهران، حسن نصرالله از سوی بخش دیگری نیز تحت فشار قرار گرفت که جمهوری اسلامی را متهم میکنند که به «جبهه مقاومت» پشت کرده است. یکی از رهبران این جناح پس از ترور اولین فرماندهان حزبالله به رسانههای لبنانی گفت «در حالی که ما شهدایمان را به خاک میسپاریم، رئیس جمهور ایران در نیویورک به دنبال مذاکره با دولتهای غربی است.»
این مواضع در تهران هم تکرار شدهاند. ابوالفضل ظهره وند دیپلمات سابق جمهوری اسلامی و عضو کنونی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی نیز چند روز قبل از حمله موشکی اخیر به اسرائیل گفته بود «اگر سعید جلیلی رئیس جمهور شده بود اسرائیل جرأت نمی کرد رهبر حزبالله را بکشد.» امیرحسین ثابتی نماینده مجلس شورای اسلامی نیز در همین رابطه مسعود پزشکیان را متهم کرد «فریب آمریکا را خورده است.» علی مطهری رئیس سابق مجلس شورای اسلامی نیز معتقد است که «تعلل در پاسخ به ترور اسماعیل هنیه در تهران به اسرائیل جرئت داد حسن نصرالله را نیز ترور کند.» حسن خمینی نوه بنیانگذار جمهوری اسلامی، نزدیک به اصلاحطلبان، هم ۲۴ ساعت قبل از حمله موشکی گفته بود «نباید در پاسخ تردید داشت.» البته خود مسعود پزشکیان رئیس دولت چهاردهم نیز به نوعی این انتقادها را پذیرفته است. آو پس از کشته شدن حسن نصرالله گفت «رهبران آمریکا و اروپا وعده داده بودند که در صورت عدم پاسخگوئی به ترور شهید هنیه، آتسبس در غزه برگزار شود، ولی معلوم شد که دروغ میگفتند.»
موشکهای جمهوری اسلامی و طرح «اختاپوس» اسرائیل
دستور علی خامنه ای برای موشکپرانی به سمت اسرائیل، پاسخی به این انتقادها و تلاش برای جلوگیری از گسترش بحران در «محور مقاومت» و «اعاده حیثیت» جمهوری اسلامی است که خطر ریزش در نیروهای نیابتیاش را نیز حس کرده است. جمهوری اسلامی، «محور مقامت» و تلاش برای دستیابی به بمب اتمی را ابزاری برای بازدارندگی از هر تلاش خارجی جهت تغییر نظام و بقای خود میداند و حاضر نیست تا زمانی که ضمانتهای کافی برای بقای خود دریافت نکند، از این ابزار صرف نظر کند. در همین راستا نیز سخت نگران حمله نظامی گسترده اسرائیل است. این نگرانیها را میتوان به عوامل داخلی و خارجی تقسیم کرد. درگیری مستقیم با اسرائیل نه تنها به خاطر تفاوت فاحش قدرت نظامی برای جمهوری اسلامی خطرناک است، بلکه میتواند بلافاصله به تشکیل جبههای از کشور اروپائی و آمریکا در حمایت از اسرائیل بیانجامد. حمله موشکی اخیر جمهوری اسلامی به اسرائیل از سوی تمامی کشورهای غربی محکوم شده است. تشکیل این جبهه همزمان به گسترش تحریمها علیه جمهوری اسلامی خواهد انجامید و ضربه مهلکی بر اقتصاد نیمهجان ایران وارد خواهد ساخت. تشدید بحران اقتصادی همزمان با درگیر ساختن کشور در یک جنگ جدید میتواند موقعیت مناسبی برای بازگشت معترضین به خیابانها باشد. اعتراضهایی که با توجه به درگیریهای نظامی با یک کشور خارجی میتوانند پایان رژیم را رقم بزنند. پیام اخیر بنیامین نتانیاهو خطاب به مردم ایران را میتوان در همین رابطه ارزیابی کرد.
طرح اسرائیل برای مقابله با حزبالله و غیرفعال ساختن بازوی نظامی این گروه، در هفتههای گذشته تهیه نشده است. سالها پیش، احتمالا پس از خروج از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ میلادی، نیروهای امنیتی و نظامی اسرائیل به آماده کردن این طرح پرداختند و در هفتههای گدشته تنها با بازنگری در آن تصمیم به اجرایش گرفتند. طرح مقابله نظامی با جمهوری اسلامی نیز از سال ۲۰۱۹ میلادی آماده است. این طرح را در آن سال نفتالی بنت، که وزیر آموزش دولت وقت بود تهیه کرده است. نفتالی بنت که در سال ۲۰۲۱ به مدت یکسال ریاست دولت اسرائیل را نیز بر عهده داشت، همان زمان هم خواهان اجرای این طرح بود که البته با مخالفت نیروهای امنیتی و نظامی اسرائیل و همچنین آمریکا مواجه شد. این طرح که به نام «اختاپوس» شهرت دارد چندین گزینه برای حمله گسترده به جمهوری اسلامی را در بر میگیرد: حمله به تاسیسات نظامی (مانند حمله ۳۱ فروردین به سامانه دفاع هوائی ضد موشکی در حومه اصفهان)، حمله به زیرساختهای اقتصادی چون تاسیسات نفتی در عسلویه یا پایانه نفتی جزیره خارک، حمله به تاسیسات هستهای مانند حملاتی که مراکز هستهای عراق در سال ۱۹۸۱ و سوریه در سال ۲۰۰۷ میلادی را ویران کردند.
در هر حال، جمهوری اسلامی در صورت حمله احتمالی اسرائیل و هرکدام از این گزینهها مسئولیت جنگی را خواهد داشت که میتواند به زیرساختهای ایران خسارات فراوان وارد آورد و تلفات جانی برجای بگذارد. البته اگر بنیامین نتانیاهو از نیروهای امنیتی و نظامی کشورش بخواهد که رهبران سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی را از میان بردارند، احتمالا داستان دیگری رقم خواهد خورد که پایان آن میتواند متفاوت باشد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این نوشته، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمیکند.