امیر طاهری
مساله خاورمیانه! هرگاه این عبارت را میبینید یا میشنوید احتمالا کلیشه اعراب و اسرائیل به یادتان میآید. آیا این مساله خاورمیانه محدود به مناقشهای است که نزدیک به یک قرن پیش بهشکل نبردی میان مردم منطقه شام، یا لوانت و امپریالیسم انگلیسی و فرانسوی آغاز شد و سپس با نبرد میان یهودیان و کشورهای اعراب ادامه یافت و سرانجام با عبارت «فلسطین – اسرائیل» هویت کنونی خود را به دست آورد؟
نگاهی به منطقهای که میتوان آن را «هلال بحران» خواند نشان میدهد که سخن گفتن از مسئله خاورمیانه دید ما را محدود میکند؛ درواقع میبایستی از مسائل خاورمیانه سخن گفت. به عبارت دیگر، مناقشه اسرائیل – فلسطین یکی از جلوههای بحرانی عمیقتر، پیچیدهتر و گستردهتر است – بهویژه هنگامی که دامنه دیدمان را از لوانت فراتر میبریم که منطقه آسیای باختری یا «خاورمیانه و آفریقای شمالی» را در بر میگیرد.
نخستین مسالهای که میتوان دید دردهای تولد دولت-ملتها در منطقهای است که در طول تاریخ الگویی جز امپراتوری نمیشناخته است. الگوی دولت – ملت، که با توجه به نیازهای اروپای غربی از سده هفدهم به بعد شکل گرفت، تنها در دو کشور آسیای باختری یعنی ایران پس از انقلاب مشروطه و ترکیه پس از پایان خلافت اسلامی موفق شد تا برای چندین دهه خود را تثبیت کند. اما هم در ایران و هم در ترکیه این الگو با چالشهای بزرگ روبهرو بوده و هست. در ایران ضد انقلاب مشروطه، که زیر علم مشروعه قدرت را قبضه کرد، مفهوم «امت اسلام» را همان «ملت ایران» قرار داد، به این امید که بتواند امامت خود را به دیگر کشورها، بهویژه آنان که گروه بزرگی از شیعیان را در بر میگیرند، یعنی عراق، لبنان، سوریه، بحرین و یمن صادر کند. در ترکیه نیز حزب عدالت و توسعه رجب طیب اردوغان کوشیده است تا با به دست گرفتن سکان اسلامگرایی سنی از طریق اخوانالمسلمین، خلافت عثمانی را از گورستان تاریخ بیرون بکشد.
در یک مسیر دیگر بعضی کشورهای منطقه – پاکستان، مصر و الجزایر- الگویی محلی از مفهوم دولت – ملت شکل دادند. دولتهایی که پیرامون یک ارتش و سازمانهای امنیتی وابسته به آن شکل گرفتهاند. در این کشورها درواقع ارتشهایی را میبینیم که مالک یک ملت هم هستند و هدفی جز حفظ وضع موجود ندارند.
در خاورمیانه و آفریقای شمالی، یا بهاصطلاح آمریکاییها «منا»، سرزمینهای بیدولت نیز شکل گرفتهاند. افغانستان بهرغم یک ربع قرن حضور نظامی و سرمایهگذاریهای سنگین آمریکا، هند، چین و اتحادیه اروپا به الگوی ملوکالطوایفی که سه قرن بیش داشت برگشته است. عراق بهرغم موفقیتهایی که در مسیر دولتسازی داشته است هنوز نتوانسته یک سرزمین بیدولت نباشد و کشوری است با یک دولت در بغداد و دو نیم-دولت در اربیل و سلیمانیه. سوریه نیز بهنوبه خود بهصورت یک سرزمین بیدولت درآمده است، در پنج بخش که همه آنان زیر حمایت قدرتهای بیگانه قرار دارند. آمریکا، روسیه، ترکیه و جمهوری اسلامی ایران هریک بخشی از این کشور را از آنِ خود میدانند. یمن نیز سرزمینی بیدولت است در سه بخش: منطقه کوهستانی غربی زیر سلطه حوثیان وابسته به ایران، منطقه جنوبی گرداگرد عدن و سلطاننشینهای گذشته با حضور نمادین دولتی که سازمان ملل متحد به رسمیت میشناسد و سرانجام حضرموت که زیر سلطه شیوخ محلی گاه با همراهی القاعده راه دیگری میرود. کمی دورتر لیبی و سومالی را نیز میبایستی به سرزمینهای بیدولت افزود. در لبنان با الگویی ویژه روبهرو هستیم. تا آنجا که سلطه یا کنترل مطرح است، حزبالله وابسته به تهران دولت واقعی لبنان است. دولت ظاهری لبنان – رئیسجمهوری، هیاتوزیران، ارتش رسمی- لعبتکانیاند که لعبتباز روی صحنه میفرستد.
ممکن است بپرسید: خوب! تاثیر این سرزمینهای بیدولت بر زندگی بسیاری در این منطقه پهناور چیست؟ این سرزمینها نقش «سیاهچالههای» فضایی را بازی میکنند و کل منطقه را بهسوی هرجومرج، رقابت وحشیانه قدرتها، گسترش مواد مخدر و البته تروریسم میکشانند. در هر منطقه از جهان پیدایش یک یا چند «سیاهچاله» عاملی است مهم در بیثباتی کل منطقه.
دومین مساله خاورمیانه امروز رقابتهای غالبا همراه با خشونت و استبداد، میان ارتجاع و مدرنیته است. نمونههای بالنسبه نرمتر از این رقابت را در ترکیه دیدهایم، همراه با چندین کودتای نقطهگذاریشده بین انتخابات نسبتا آزاد، و البته تصفیههای اداری، قضایی و نظامی، محدود کردن آزادی مطبوعات و احزاب و نوسان در منحنی زندانیان سیاسی.
در تقریبا تمامی کشورهای منطقه بخشی از مردم ازنظر فرهنگی و آرمانی در دنیای امروز به سر میبرند، در حالی که بخشی دیگر دنیای امروز را خطرناک میبینند و آینده خود را در گذشتهها جستوجو میکنند. غالب دولتهای منطقه نیز با همین دوگانگی روبهرو هستند. آنان بهویژه در جمهوری اسلامی ایران و در ترکیه اردوغان از مدرنترین وسایل کنترل و سرکوب بهره میگیرند اما مهمترین عنصر مدرنیته یعنی آزادی را یک تهدید حیاتی میپندارند. آنان حتی اگر از زمینههای اقتصادی، نظامی و اداری بعضی عناصر مدرنیته را بپذیرند، همواره در حساسترین لحظات به پایگاه ارتجاعی خود پناه میبرند.
تضاد نسل جوانانی که اکثریت جمعیت منطقه را تشکیل میدهند، با اقلیتی سالخورده، که ارکان قدرت را قبضه کردهاند، یکی دیگر از مسائل منطقه است. جوانان منطقه ازنظر آموزش و دانش، باز بودن بهسوی جهان امروز و شوق برای تجربه و آفرینش، در مدار خود سیر میکنند، در حالی که صاحبان قدرت، یا به قول الجزایریان «تصمیمگیران»، در مداری دیگر قرار دارند.
تضاد جنسیتی، مردان علیه زنان و بالعکس، نیز یکی از مسائل خاورمیانه بزرگ است که بدترین شکل آن را در افغانستان طالبان با حذف تمامی حقوق انسانی برای زنان میبینیم. اما این فرهنگ ضدزن را در شکلهای خفیفتر آن در تمامی کشورهای منطقه میتوان دید. در برخی کشورها مثل ایران و ترکیه بخشهای مهمی از دستاوردهای زنان در سده بیستم یا پس گرفته شده است یا تنزل یافته است. حتی در کشورهایی که جهشهایی بزرگ در مسیر رفع تبعیض جنسیتی داشتهاند، مثلا در کشورهای ساحل جنوبی خلیج فارس هنوز راهی دراز در پیش است.
ناکامی در قرار گرفتن در مسیر توسعه اقتصادی نیز یکی از مسائل منطقه است. در برخی کشورها رشد اقتصادی را با توسعه یکسان میپندارند و درنتیجه منحنی رشد را که غالبا زاده درآمد نفتی یا کمکهای بینالمللی است نشانه کامیابی خود میدانند. در نیمقرن گذشته تنها دو کشور توانستهاند موقعیت خود را در اقتصاد و بازرگانی جهانی ارتقا دهند: اسرائیل و ترکیه. این دو کشور ۵۰ سال پیش حتی برندی در مقیاس جهانی نداشتند، اما امروز با چندین برند موفق از هواپیمایی گرفته تا تکنولوژی اطلاعاتی (انفورماتیک) حضور دارند. برعکس ایران که نیم قرن پیش چندین برند موفق بهویژه در بازار منطقهای داشت، امروز کاملا غایب است. شرکتهای که این موفقیتها را به دست آورده بودند یا ویران شدند –گاه با اعدام مالکان یا تبعید و زندانی کردن مدیران- یا بهدلیل در دسترس نبودن تکنولوژی مدرن، غالبا براثر تحریمها، در نیم قرن پیش منجمد ماندند.
شکست اقتصادی غالب کشورهای منطقه – البته بهاستثنای کشورهای عرب صادرکننده نفت که جهش تاریخی داشتهاند، اسرائیل و تا حدی ترکیه- مساله مهم دیگری را شکل داده است: توسعه فقر. در ۱۹۷۰ میلادی، تقریبا تمامی کشورهای منطقه – باز بهاستثنای کشورهایی که ذکر شد – از نظر درآمد سالانه در مقایسه با متوسط بینالمللی در ردیفهای بالاتری قرار داشتند. امروز نزدیک به ۳۰ درصد از جمعیت منطقه با فقر نسبی یا مطلق درگیرند. گرایش منحنی جمعیت (دموگرافی) رو به پایین، فرار مغزها، گسترش فساد در همه بخشهای جامعه و سوءمدیریت و فقدان چارچوبهای قانونی و، سرانجام، تورم یا ابرتورم شکست اقتصادی غالب کشورهای منطقه را شدت داده است.
تقریبا تمامی کشورهای منطقه در رویارویی با تهدیدهای محیط زیستی ناکام بودهاند. عراق با خشک شدن بخش بزرگی از ساحلهایش در خلیج فارس در میناءالکبیر و امالقصر روبهرو است. کاهش سطح آب در شمال خلیج فارس، میرود تا به الصاق جزیره کویتی بومیان به ساحل منجر شود. شهرهای بزرگ منطقه ازجمله تهران و قاهره، در میان ۱۰ شهری قرار میگیرند که آلودهترین شهرهای جهان محسوب میشوند. خطر نابودی بخش بزرگی از کشاورزی کنار نیل مصر را تهدید میکند. سدسازیهای گسترده در ترکیه چندین کشور ازجمله سوریه، عراق و بهزودی ایران را با خطر نابودی بخشهایی از کشاورزیشان روبهرو میکند. در ایران صدها دریاچه و تالاب و رودخانه یا خشک شدهاند یا در مسیر خشکشدن قرار گرفتهاند. رقابت یا حتی جنگ بر سر آب (حقابه) تلفیقی از مشکلات سیاسی و محیطزیستی است. اسرائیل، اردن و سوریه در حوزههای مشترک خود و ایران و افغانستان در حوزه هیرمند و هریرود و پریان رود. مصر و سودان و اتیوپی در حوزه نیل در مسیر جنگ احتمالی بر سر آب قرار دارند. همین خطر با سدسازیهای دولت اردوغان، ایران و ترکیه را نیز تهدید میکند. در خلیج فارس، افزایش سریع جمعیت، گسترش ماهیگیری، ازجمله با ورود قدرتهای بیگانه مانند چین، سطح و عمق آلودگی را افزایش داده است.
غالب کشورهای منطقه با مساله دیگری نیز روبهرو هستند: تضادها یا دستکم رقابتهای قومی، مذهبی، ملی، فرهنگی و فرقهای که گاه با تحریک قدرتهای بیگانه زیر نورافکن قرار میگیرند. از آنجا که غالب کشورهای منطقه، تکههای باقیمانده از موزاییک امپراتوریها هستند، اقلیتهایی که در دوران عثمانی «ملت» خوانده میشدند هرگز تعلق خود به یک دولت-ملت مدرن را نپذیرفتهاند – مگر در مواردی که یک اقلیت، مانند علویان در سوریه، انحصار قدرت را در دست داشتهاند.
اسرائیل در میان کشورهای منطقه بزرگترین سهم اقلیتها را دارد، زیرا نزدیک به ۳۰ درصد جمعیتش غیریهودی، عرب، دروزی و مسیحی فلسطینیاند. با این حال حادترین جلوه تنشهای اقلیتی را در میان یهودیان میتوان دید. علاوه بر یهودیان ارتودوکس، که نزدیک به ۱۰ درصد جمعیت را تشکیل میدهند، شکاف میان ارتودوکسها نیز با مطرحشدن تعجبآور اختلاف میان سفارادیان (یهودیان آسیایی) و اشکنازیان (یهودیان غربی) چالشی برای اسرائیل به شمار میآید.
رقابت قدرتهای بزرگ بیگانه، بهویژه ایالات متحده، روسیه و اخیرا چین، برای حفظ یا به دست آوردن مناطق نفوذ در «خاورمیانه بزرگ» نیز یکی از مسائل مهم منطقه است، زیرا دایره اختیارات حکومتهای محلی را، حداقل در صحنه سیاستهای خارجی و اقتصادی، محدود میکند و در بعضی موارد به وابستگی نامتعارف بهویژه در مسائل نظامی ازجمله دسترسی به سلاحهای مدرن میانجامد. تازهوارد در این رقابت جمهوری خلق چین است که اندکاندک خود را بهشکل یک امپریالیسم کلاسیک بازتعریف میکند. در حال حاضر توجه خاص چین معطوف است به پاکستان، و در سطحی پایینتر افغانستان طالبان. اما بهخوبی میتوان دید که پکن در انتظار روشن شدن آینده ایران نیز هست تا بهطور جدی وارد معرکه شود.
همه این مسائل یکدیگر را تغذیه میکنند و، بهاتفاق، بحرانی ژرفتر و دیرپاتر به وجود میآورند که به رقابتهای ناسالم، دشمنی و البته جنگ و تروریسم میانجامد. بدون تغییر این محیط بحرانی، سخن گفتن از حل این یا آن «مساله» ازجمله مساله اسرائیل- فلسطین ممکن نخواهد بود. کشورهای اروپای غربی پس از فروپاشی «امپراتوری مقدس روم» پس از قرنها بحران و جنگهای مذهبی و داخلی موفق شدند که با تغییر محیط زیست سیاسی منطقه مشترک خود به صلح و، سرانجام، پس از دو جنگ جهانی به همکاری و اتحاد برسند. فرانسه و آلمان، که حتی در سال ۱۹۵۰ میلادی هنوز دشمنان شماره یک یکدیگر به شمار میرفتند، امروز دوستان و متفقان ارجح یکدیگرند.
تنها در محیط بحرانی و فضای مسموم کنونی منطقه است که مسئله اسرائیل- فلسطین بهطور ساختگی ادامه مییابد – با حفظ میلیونها فلسطینی در چهار نسل بهعنوان «آواره» با سوءاستفاده از «آرمان فلسطین» برای مشروعیت بخشیدن به رژیمهای ورشکسته و سرکوبگر و باز نگاه داشتن دکان «کمکهای انسانی» که شبکهای است برای بهرهگیری از فساد بینالمللی.
بدینسان، اگر شنیدید «مسئله فلسطین را چگونه حل کنیم؟» پاسختان میتواند این باشد: با کوشش برای تغییر فضای سیاسی کنونی در منطقه و بازتعریف این مسئله بهعنوان یکی از مسائلی که به اتفاق، مردم خاورمیانه بزرگ را از زندگی دردنیای امروز در چارچوب احترام متقابل و همکاری محروم میکند.
ممکن است بگویید شکستن این «هلال بحران» بدون شقالقمر ممکن نیست، کاری که از عهده ما مردم عادی برنمیآید! اما تاریخ نشان میدهد که اراده مردم، سرانجام، دیرپاترین هلال بحرانی را به محاق میفرستد.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این نوشته، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمیکند.