سپیده صفاریان
چندی پیش در دانمارک خبری منتشر شد:
کارگری که برای تعمیر حمام وارد خانهای شده بود، از کمبینایی و بیماری زن صاحبخانه سوءاستفاده کرد و گاوصندوق گرانقیمت آنها را به سرقت برد.
مرد صاحبخانه در گفتگو با رسانهها گفت:
«این فقط یک دزدی نبود؛ یک نقض فاحش اعتماد بود.»
واژهای دقیق، روشن و درست.
در جامعهای مثل دانمارک، این عبارت کاملاً معنا دارد؛
چون مردم سالهاست یاد گرفتهاند اعتماد یک ارزش است، نه یک خطر.
اما برای ما ایرانیها ماجرا پیچیدهتر است.
ما هر روز با این اتفاقها روبهرو میشویم، اما نامشان را نمیدانیم
ایرانیها بیش از هر ملت دیگری «نقض فاحش اعتماد» را تجربه کردهاند؛در خانواده، در دوستی، در روابط عاطفی، در محیط کار، و البته در سطح سیاسی و اجتماعی.
اما چون در زبان روزمرهمان این مفهوم نهادینه نشده، اغلب نمیدانیم که درد ما اسم دارد.
به جای «نقض فاحش اعتماد» میگوییم:
بیمعرفتی کرد
نامردی کرد
پشتت را خالی کرد
حقم را خورد
خیانت کرد
آدم درستی نبود
همهی اینها در حقیقت فقط یک چیز هستند:
فروپاشی اعتماد.
جامعهای که زبان اعتماد ندارد، درد اعتماد را هم نمیفهمد
در کشورهای اسکاندیناوی وقتی اعتماد شکسته میشود،
هم قانون از آن دفاع میکند،
هم رسانهها آن را جدی میگیرند،
هم جامعه این اتفاق را یک «فاجعه اخلاقی» میداند.
اما ما ایرانیها سالهاست در فرهنگی زندگی میکنیم که:
خیانت عادی شده،
دروغ جزو بقاست،
بیقانونی تبدیل به مهارت شده،
و اعتماد، رفتاری لوکس تصور میشود.
به همین دلیل است که وقتی کسی از اعتماد سوءاستفاده میکند،
برایمان «یک اتفاق طبیعی» به نظر میرسد،
نه یک نقض فاحش اعتماد.
زخمی که اسم ندارد، درمان هم نمیشود
تا زمانی که ندانیم چه چیز در ما و جامعهمان شکسته است،
نمیتوانیم آن را ترمیم کنیم.
اعتماد یک واژهی ساده نیست؛
یک ستون است.
ستونی که اگر ترک بردارد، روابط فرو میریزند، خانوادهها فرو میریزند، جامعه فرو میریزد.
خبر دانمارک شاید برای یک اروپایی غیرعادی باشد،
اما برای ایرانیها فقط یک یادآوری است:
ما سالهاست با این درد زندگی میکنیم،
اما نامش را دیر یاد گرفته ایم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این نوشته، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمیکند.
