قلم کاوه
روشنفکر، پیش از هر چیز، انسانی است که توان تشخیص واقعیت را دارد؛ کسی که پیش از آنکه فاجعه تبدیل به عادت شود، آن را میبیند.
فعال سیاسی نیز کسی است که با درک درست از شرایط کشور دست به کنش میزند، نه کسی که برای بقای خود، چشم بر واقعیت ببندد. در ایران امروز اما، بسیاری از کسانی که عنوان «روشنفکر» یا «فعال سیاسی» را یدک میکشند، نه توان تشخیص دارند و نه شجاعت پذیرش حقیقت را.
پس از چهار دهه تجربه، بحرانهای ایران نهتنها کاهش نیافته، بلکه به سطح ابربحران رسیده است. بحران آب، فرونشست زمین، نابودی خاک، سقوط سرمایه اجتماعی، فروپاشی زیرساختها و حالا آتشسوزیهای گستردهای که جنگلهای هیرکانی را میبلعند؛ میراث طبیعی سیمیلیونساله، بهواسطۀ بیلیاقتی و بیتوجهی کامل حکومت، در حال سوختن است.
جمهوری اسلامی نه تجهیزات دارد و نه اراده؛ چون اولویتهایش روشن است: دفاع از نیابتیها، نه حفظ ایران. میلیاردها دلار پول مردم صرف گروههای شبهنظامی میشود، اما تجهیزات کافی برای خاموشکردن آتش جنگلهای هیرکانی وجود ندارد.
روشنفکری یعنی دیدن این حقیقت و گفتن آن.
فعال سیاسی بودن یعنی ایستادن در برابر این مسیر ویرانگر.
اما بسیاری از مدعیان سیاستورزی، در برابر این همه نشانه، همچنان اصرار دارند مسئله ایران «اختلافنظر سیاسی» است، نه فروپاشی ملی.
در همین روزها، ماجرای «سیمکارت سفید» ابعاد تازهای از ریاکاری را آشکار کرد. ویژگی جدید شبکۀ X نشان داد تعدادی از کسانی که خود را «مستقل»، «منتقد» یا «آزاده» معرفی میکردند، در عمل از اینترنت بدون فیلتر حکومتی بهرهمند بودهاند؛ امتیازی که مردم عادی از آن محروماند. این ماجرا نهفقط فضاحت سیاسی، بلکه آینهای از بحران اخلاقی است: کسانی که باید کنار مردم میبودند، در امتیازگیری از همان ساختاری شریکاند که ادعا میکنند نقدش میکنند.
اما مسأله فقط این نیست. مسأله این است که همین طیف، با وجود انبوه بحرانها، هنوز نمیخواهد بپذیرد که مشکل ایران یک «دولت ناکارآمد» یا یک «چرخه اشتباه» نیست. مشکل، ساختار جمهوری اسلامی است؛ ساختاری که نه اصلاحپذیر است، نه ظرفیت حفظ کشور را دارد، و نه حتی دغدغه ایران را.
در چنین شرایطی، روشنفکر واقعی کسی است که تعصبات گذشته را کنار بگذارد و به این سؤال پاسخ دهد:
«ایران» امروز چه نیازی دارد؟
نه آنچه ما دوست داریم،
نه آنچه در ذهنمان زیباست،
بلکه آنچه در واقعیت، شانس نجات دارد.
ایران امروز نیازمند یک محور ملی، قابل اعتماد، غیرایدئولوژیک و شنیدهشده در جهان است؛ محوری که بتواند مردم خسته و پراکنده را گرد هم جمع کند، بحران مشروعیت را ترمیم کند، مسیر گذار را سامان دهد و ایران را از سقوط بیشتر باز دارد. با هر معیار عینی – از پایگاه اجتماعی در داخل تا توان نفوذ در جهان – این ویژگیها تنها در یک نفر جمع است:
شاهزاده رضا پهلوی.
نه به دلیل نوستالژی،
نه به دلیل تاریخ،
بلکه به دلیل کارنامۀ امروز او:
صداقت مبارزه، اعتماد عمومی گسترده، توان همگرایی ملی، روابط بینالمللی، و نقش یک شخصیت غیرایدئولوژیک که میتواند رابطۀ ملتِ زخمی با جهان را دوباره برقرار کند.
روشنفکر بودن یعنی دیدن این واقعیت، حتی اگر مطابق ذائقۀ سیاسی ما نباشد.
فعال سیاسی بودن یعنی از خودگذشتگی برای میهن، نه پافشاری بر رؤیاهایی که در عمل هیچ راهحلی ارائه نمیدهند.
در برابر کشور در حال فروپاشی، تعصب سیاسی نه فضیلت است و نه نشانه استقلال فکری؛ تعصب، تنها سرعت دفن ایران را بیشتر میکند.
اگر ایران برایمان مهمتر از سلیقههای سیاسیمان است، اگر واقعاً ادعای روشنفکری و دلسوزی داریم، راه درست روشن است:
ایستادن پشت محوری که میتواند ایران را نجات دهد.
و امروز آن محور، بیتردید، شاهزاده رضا پهلوی است.
برگرفته از تلگرام ایران آزاد و آباد
@iranazadvaabad
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این نوشته، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمیکند.
