ساموئل (پیمان) سلاحی
بحران در اردوگاه پادشاهیخواهان و نقشهی جمهوری اسلامی برای فرسایش امید
در میدان سیاست، همانقدر که دشمنان خطرناکاند، بینظمی در میان دوستان نیز میتواند ویرانگر باشد. گاه تاریخ را نه دشمن، بلکه خود ما از مسیر منحرف کردهایم؛ با غرور، با شتاب، یا با نادانی. در روزگاری که مردم ایران بیش از هر زمان دیگر از فقر، فساد و تحقیر به ستوه آمدهاند، و نگاهها به سوی آلترناتیوهای ممکن دوخته شده، جنبش پادشاهیخواهی نیز دوباره به عنوان نیرویی تاریخی و مردمی مطرح شده است. اما در همین زمان حساس، شکافهایی از درون سر برآوردهاند که اگر جدی گرفته نشوند، میتوانند همان امید اندک را نیز نابود کنند.
پادشاهیخواهی، جنبشی با حافظه تاریخی
پادشاهیخواهی در ایران، برخلاف تصور برخی ناظران، یک نوستالژی نیست؛ بلکه تلاشی برای بازگرداندن نظم سیاسی مبتنی بر مسئولیت، قانون، و توازن قواست. جنبشی که در دهههای اخیر، با محور شاهزاده رضا پهلوی، دوباره معنا یافته و توانسته در میان نسلهای جوانتر که حتی دوران پهلوی را تجربه نکردهاند، نفوذ پیدا کند.
رضا پهلوی در این میان، نه صرفاً وارث نامی تاریخی، بلکه حامل سرمایهای اخلاقی است: فرزندی که بجای انتقام، بر آشتی ملی پافشاری کرده؛ و بجای شعار قدرت، از حقوق بشر و آزادی فردی سخن گفته است. او در طول سالها از هرگونه پروژهی تمامیتخواهی فاصله گرفته و به صراحت تأکید کرده که آینده ایران باید از مسیر رأی مردم بگذرد.
با این حال، درون همین اردوگاه که باید امروز متحدترین صف در برابر جمهوری اسلامی باشد، صداهایی برخاسته که گویی از یاد بردهاند مفهوم «فرماندهی» یعنی چه.
وقتی سربازان فرمان نمیپذیرند
در هر حرکت سیاسی منسجم، یک محور رهبری لازم است؛ کسی که نقشه راه را تعیین کند، اولویتها را بچیند و هزینهی تصمیمها را بپذیرد. اما پدیدهای که امروز در میان بخشی از پادشاهیخواهان دیده میشود، چیزیست میان خودمحوری و خودویرانگری.
افرادی که خود را «خالصتر»، «باهوشتر» یا «رادیکالتر» از بقیه میدانند، هر تصمیم و موضع شاهزاده را زیر سؤال میبرند: چرا فلان کنفرانس را رفت؟ چرا با فلان گروه دیدار نکرد؟ چرا تندتر حرف نزد؟ چرا نرمتر بود؟ چرا نگفت پادشاهی قطعاً برمیگردد؟ چرا گفت مردم باید تصمیم بگیرند؟
این انتقادها اگر از سر دلسوزی باشد، طبیعی است؛ اما وقتی تبدیل به کارزار بیاعتمادی و حمله به رهبر جنبش شود، دیگر نقد نیست، خودزنی سیاسی است.
سربازی که در میانهی میدان، فرماندهاش را به بیعملی متهم میکند، نهتنها نبرد را میبازد، بلکه روحیهی لشکر را هم نابود میکند. و این همانجایی است که دشمن شاد میشود.
جمهوری اسلامی، مهندس تفرقه
جمهوری اسلامی چهار دهه است که بر یک اصل ساده حکومت میکند: «تفرقه بینداز و حکومت کن». این نظام، از روز اول دانست که برای بقای خود نیازی به محبوبیت ندارد؛ تنها کافیست مخالفانش هرگز متحد نشوند.
از همان دههی شصت، دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی نفوذ در اپوزیسیون را در دستور کار قرار دادند؛ چه در میان چپها و مجاهدین، چه در میان مشروطهخواهان و ملیگرایان. هرجا سخن از اتحاد بود، مأمورانش زمزمهی اختلاف میکردند.
در سالهای اخیر نیز، با قدرتگرفتن شبکههای اجتماعی، این سیاست شکل تازهای گرفته است. هزاران حساب ناشناس، با ظاهر «میهنپرست»، هر روز با پیامهایی تند علیه خودِ پادشاهیخواهان فعالاند: یکی شاهزاده را «ضعیف» میخواند، دیگری او را «خیلی نرم»، سومی از «خیانت اطرافیان» مینویسد، و چهارمی «راه حل نظامی» میطلبد.
اما در عمل، همهی اینها یک کار میکنند: کاهش اعتماد عمومی به محور رهبری. نتیجه، تشتت و دلزدگی است؛ همان چیزی که حکومت میخواهد.
پادشاهیخواهی بیانضباط، دشمن خودش است
شاید باید بیپرده گفت: بخشی از پادشاهیخواهان امروز، نهتنها بخشی از راه حل نیستند، بلکه بخشی از مشکلاند. آنان که تصور میکنند با فریادهای تند، با تحقیر دیگران یا با خودنمایی در فضای مجازی میتوان رژیم را سرنگون کرد، درواقع در زمین جمهوری اسلامی بازی میکنند.
جنبشی که انضباط ندارد، نه سیاست است و نه مقاومت؛ یک هیاهوی احساسی است که دشمن فقط باید کمی صبر کند تا خودش فرو بپاشد.
شاهزاده رضا پهلوی بارها گفته است که هدف او ساختن ایران آزاد است، نه بازگشت به تاج و تخت. اما برخی از هواداران، از این جمله برآشفتهاند؛ گویی اگر او نگوید «من پادشاه میشوم»، پس دیگر مشروعیتی ندارد.
این ذهنیت خطرناک است؛ چون پادشاهیخواهی را از یک پروژهی ملی و دموکراتیک، به فرقهای شخصپرست بدل میکند. رضا پهلوی خود، دقیقاً در برابر چنین انحرافی ایستاده است. او اگر به دنبال تاج میبود، میتوانست در تبعید، عنوان و دربار و «دولت در سایه» بسازد. نکرد. چون میداند پادشاه مشروع، نه با شعار، بلکه با اعتماد مردم آزاد معنا پیدا میکند.
جنگ روانی جمهوری اسلامی علیه رضا پهلوی
جمهوری اسلامی خوب میداند که در میان تمام چهرههای اپوزیسیون، تنها کسی که میتواند پشتوانهی تاریخی، خانوادگی و مردمی را همزمان در اختیار داشته باشد، رضا پهلوی است. از همین رو، ماشین تبلیغاتی نظام مأمور شده تا تصویر او را تضعیف کند؛ نه با حمله مستقیم، بلکه با «تفرقه در میان دوستدارانش».
در این جنگ روانی، حکومت از دو ابزار استفاده میکند:
۱. نفوذ و عملیات رسانهای در میان هواداران برای ایجاد شکاف و بیاعتمادی.
۲. ترویج افراطیگری با نام رضا پهلوی تا چهرهی او را نزد افکار عمومی مخدوش کند.
درواقع، همانطور که رژیم جمهوری اسلامی با حمایت از گروههای افراطی اسلامی، اعتبار اسلام را در جهان نابود کرد، اکنون تلاش میکند با ترویج چهرهای افراطی از «پادشاهیخواهی»، اعتبار این جریان را هم در میان جامعهی مدرن ایران از بین ببرد.
سیاست، میدان صبر و استراتژی است نه هیجان
در میان پادشاهیخواهان هنوز کسانی هستند که سیاست را با شورش اشتباه میگیرند. آنها میخواهند شاهزاده هر روز بیانیه دهد، هر هفته مصاحبه کند، هر لحظه خط قرمز بکشد. اما سیاست، مخصوصاً در عصر رسانه، هنر زمانبندی است.
رضا پهلوی از نسل سیاستمدارانی نیست که با احساسات تصمیم بگیرند. او درس گرفته از تاریخ؛ از پدرش که قربانی توطئهی بیاعتمادی شد، و از ملتی که بارها در بزنگاهها با هیجان تصمیم گرفت و بعد پشیمان شد.
امروز هم اگر پادشاهیخواهان میخواهند صدایشان در ایران طنین بیندازد، باید یاد بگیرند سکوت گاهی از فریاد مؤثرتر است؛ باید میان تبلیغ و تحقیر، تفاوت قائل شوند؛ باید بفهمند که هر پست در رسانههای اجتماعی، اگر ناهماهنگ و عصبی باشد، دشمن را نمیسوزاند، بلکه خودشان را.
پادشاهیخواهی مدرن یعنی انضباط فکری
در قرن بیست و یکم، پادشاهی مدرن به معنای پادشاهی مشروطه است: نظامی که در آن شاه، نماد وحدت است، نه عامل تفرقه. رضا پهلوی دقیقاً چنین نقشی را برای خود قائل است؛ او نه نخست وزیر آینده است، نه رهبر حزبی، بلکه پرچم ملت و میهن و استمرار تاریخی ایران.
اما وقتی خود پادشاهیخواهان نمیتوانند درک کنند که «شاه» در دموکراسی، سمبل وحدت است، و نه ابزار انتقام، آنگاه همان اشتباهی را تکرار میکنند که جمهوری اسلامی بر پایهی آن بنا شده است: شخصپرستی بجای قانونگرایی.
اگر پادشاهیخواهان میخواهند از سلطنت دفاع کنند، باید نخست به مردم نشان دهند که میتوانند منظم، منطقی، و بزرگوار باشند و نه قبیلهای و پرخاشگر و اسیر توهم توطئه.
بازی جمهوری اسلامی با آینههای دروغین
یکی از حیلههای ماهرانهی رژیم، ساختن آینههای جعلی است. حسابهایی در شبکههای اجتماعی ایجاد میشود که وانمود میکنند از «شاهدوستان واقعی» هستند، اما هربار که شاهزاده پیامی برای اتحاد و گفتگو میدهد، این حسابها او را «خیانتکار»، «بیعمل» یا «بیغیرت» میخوانند.
نتیجه، همان چیزی است که وزارت اطلاعات میخواهد: فضای سیاسی اپوزیسیون بجای نقد رژیم، مشغول جنگ درونی میشود. در این شرایط، رسانههای وابسته به جمهوری اسلامی هم با لبخند گزارش مینویسند از «اختلاف میان هواداران پهلوی».
این جنگ بیصدا، خطرناکتر از هر گلوله است. چون نه خون میریزد، نه جنازهای میگذارد، اما هم امید و هم آینده را میکُشد.
شاهزاده رضا پهلوی؛ سیاستمدار صبور یک ملت بیصبر
ایران در تاریخ معاصر خود، همیشه از دو درد رنج برده: حاکمان خودکامه و مردم بیصبر. هر دو، از یک ریشه میآیند؛ شتابزدگی. رضا پهلوی، برخلاف فضای عمومی، سیاستمداری است که از شتاب میترسد. او میداند که هر تصمیم احساسی میتواند به فاجعهای ملی تبدیل شود.
اما جامعهای که چهل و پنج سال در آتش تحقیر و تباهی سوخته، تحمل انتظار ندارد. این تضاد، جوهر بحران امروز در جنبش پادشاهیخواهی است: فرماندهای که با عقل حرکت میکند، و سربازانی که با احساس میجنگند.
با این حال، تاریخ نشان داده که پیروزی از آنِ کسانی است که صبر دارند، نه آنان که فریاد میزنند.
پادشاهیخواهی، اگر بخواهد آینده داشته باشد…
اگر جنبش پادشاهیخواهی میخواهد در آینده ایران نقشی ایفا کند، باید چند اصل را بازسازی کند:
۱. انضباط در گفتار و رفتار؛ هر هوادار نمایندهی یک تاریخ است، نه فقط یک نظر شخصی.
۲. اعتماد به رهبری مشروع؛ انتقاد باید سازنده باشد، نه تحقیرکننده.
۳. تشخیص دشمن اصلی؛ جمهوری اسلامی، نه رسانهها و نه رقبای اپوزیسیون.
۴. بازسازی چهرهی مدرن از پادشاهی؛ شاه آینده ایران، اگر مردم بخواهند، نماد ملت خواهد بود، نه مالک کشور.
بدون این اصول، هر اندازه شعار داده شود، فایده ندارد. تاریخ، تکرار نمیشود مگر برای کسانی که درس نمیگیرند.
نتیجه: از سبقتگرفتن تا سقوط
وقتی سربازان بخواهند از فرمانده سبقت بگیرند، میدان جنگ به آشوب تبدیل میشود. پادشاهیخواهی امروز در چنین نقطهای ایستاده است. دشمن هنوز پابرجاست، اما صف دوستان در حال از هم گسیختن است.
جمهوری اسلامی نه با موشک، بلکه با شک و تفرقه پیروز میشود. و اگر ما همچنان بجای نبرد با او، به نبرد با هم ادامه دهیم، آیندهای که به آن میاندیشیم، هرگز نخواهد آمد.
پادشاهیخواهی یعنی انضباط، وفاداری و شرافت. نه فریادهای بیهدف، نه جنگ در فضای مجازی. فرمانده ما هنوز در میدان است؛ کاش سربازانش یادشان بیاید که چرا به او پیوستهاند.
برگرفته از کیهان لندن
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این نوشته، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمیکند.
