محسن کردی
نخستین اشتباه همه دشمنان مشروطه این بود که به جای آنکه از امکانات بینظیر آن برای پیروز شدن و توسعه آزادیهای شهروندی استفاده کنند، بر اثر دشمنی با شخص رضاشاه کبیر یا محمدرضاشاه، به دشمنی با بزرگترین دستاورد سیاسی تاریخی ایران پرداختند. آنان ایران را کاغذی سفید فرض کردند که هر کس میتواند با جمع شدن دور یک نام شاهزاده یا بعد از ۱۳۵۷، فلان حجتالاسلام یا آیتالله یا حتی امامزاده و «یادگار امام»، نقش رویایی خود را بر آن ترسیم کند. از مقاله امیر طاهری
امیر طاهری در بخش اول این پاراگراف پاسخ را داده است: «دشمنان مشروطه از امکانات بی نظیر آن قانون استفاده نکردند». دلیلش خیلی ساده میتواند این باشد که خود طرح بهتری در نظر داشتند – که خمینی انقلاب شان را دزدید- و باز خود امیر طاهری بارها تاکید کرده است که شاهان پهلوی با استفاده از اقتدار و نیز بخصوص رضاشاه با یاری بخشی از تحصیلکرده ها و حتا شاهزادگان قاجار توانست از توانایی های قانون اساسی مشروطه استفاده کند. لذا نمیتوان به جامعه ایران امروز توصیه کرد که از امکانات آن قانون استفاده کنند چرا که مخلفات آن روزگار فراهم نیست. مخلفاتی از قبیل: یک رضاخان سردار سپهی امروز میداشتیم که که اقتدار گرا باشد و دولتمردانی که آن اقتدارگرایی و نادیده گرفتن بناچار بخش دمکراسی قانون اساسی مشروطه را به سکوت برگزار کنند و مردمانی که کمتر از یک درصد سواد داشتند و هر را از بر تشخیص نمیدادند و حرف گوش کن هم بودند. تا آن زمان، یعنی به قدرت رسیدن سردار سپه و در دوران قاجار کسی که حرف «بزرگتر» را گوش نمی کرد چوب فلک میکردند. احترام به سخن بزرگان بخشی اش از سر ترس بود و تا این ترس از حکومت از بین برود نیاز به دهه ها وقت بود واین فرجه ای بود برای رضاشاه و محمدرضاشاه که اقتدارگرایی کنند و ایران را در نبود نسل تحصیلکرده و سیاست ورز امروزین بسازند. از دیگر «امکانات و مخلفات» آن دوران امکان «نداشتن» فضول هایی از قبیل اینستاگرام و تلگرام و اینترنت و رسانه های ماهواره ای و فیسبوک و این قبیل ها بود که رضاشاه و محمدرضاشاه در پناه آن «نبود امکانات اینترنتی» ایده های ایران ساز شان را بدون دست انداز و متلک پیش ببرند. امروز اگر کسی بخواهد همان راه رضاشاه را برود، مثلا نانوا را به تنور سرنگون کند یا مجلسی شورای حرف گوش کن بسازد که همه فرامین را تصویب کند یا حزب رستاخیز تشکیل بدهد خب… ما قدیمی ها که حرفهای امیر طاهری را درک میکنیم به کنار، نسل های جوان تن به این مسائل نمیدهند و از این درک هایی که نسل ما دارد ندارند. نتیجه این که اگر عامل اصلی، یعنی اقتدار در میان نباشد از قانون اساسی مشروطه هم کاری بر نمی آید.
من درک نمی کنم که امیر طاهری چطور این پارادایم واضح را نمیتواند ببیند. شاید تعصب دوران سالخوردگی باشد.. نمیدانم. اما این را میدانم که آنچه که امیر طاهری از قانون اساسی مشروطیت می طلبد از راه شاهزاده قابل دسترسی است و نیاز به دعوا ندارد. یعنی شاهزاده و نسل امروزی که او را و اطرافیانش را حمایت می کند آماده اند که همان راه را بروند اما به صورتی قانونی تر، تکامل یافته تر و با امضای نمایندگان مردم که به دنیای امروز بخورد. بنظر میرسد امیر طاهری ترس داشته باشد که نکند که نیروهای ضد پهلوی در تهیه قانون اساسی جدید برای ایران دست برده و آن را از اهداف شاهان پهلوی و یا بقولی «پهلویزم» بزدایند. من حتا در میان چپ های جمهوریخواه نیز نمی بینم که آنها در برنامه هایشان از پهلویزم، یعنی ساختن ایران آینده حذر کرده باشند برعکس طرح هایی نیز در همان مسیر در دست دارند منتها اسمش را نمی گذارند طرح پهلویسم اما هدف همان است. آنها که پهلویسم را قبول ندارند تنها مشکل شان نام اش است وگرنه قرار نیست که کلنگ به دست بگیرند و بجای ساختن ایران آینده کشور را خراب کنند. مخالفت آنها با پهلویزم با بخش اقتدارگرای آن است که به دنیای امروز نمیخورد و حق هم دارند و شاهزاده و حامیانش نیز چنین اقتدارگرایی را شایسته ایران باسواد امروز نمیدانند.
به باور من بهتر است بجای در افتادن و هراس از حتا همان ها که ضد پهلوی ها هستند آنها را دعوت به شرکت در برنامه های ایران ساز آینده کنیم. به آنها بگوییم فرض کنیم که ایران آینده بشود همان جمهوری که شما در نظر دارید برنامه تان چیست؟ در مورد صنایع، آموزش و پرورش، سیاست های پولی، روابط خارجی، استراتژی های دفاعی و و .. چه نظری دارید. ملاحظه خواهیم کرد که برنامه های آنها – اگر داشته باشند – تفاوت چندانی با «دفترچه اضطرار» که تحت نظر شاهزاده آماده شده است در محتوا نخواهد داشت. لذا بهترین سیاست همان است که شاهزاده دنبال می کند و آن مشارکت دادن همان به قول امیر طاهری «دشمنان قانون اساسی مشروطه» در تکمیل دفترچه اضطرار است. با این توضیح به آنها که چنانچه در رفراندم مردم ایران به شکل نظام جمهوری رای دادند بازهم همین دفترچه یا چیزی شبیه به آن پایه های برنامه های ایران ساز آینده را تشکیل میدهد. بخشی از جمهوریخواهانی که پدرکشتگی با پهلوی ها ندارند به این ندای شاهزاده پاسخ مثبت داده اند و مسلما از نظرات شان در طرح های آینده استفاده خواهد شد.
نکته دیگر در مورد «شاهزاده ها» است که امیر طاهری با آوردن مثال هایی روی کردن به آنها یا کسانی شبیه به آنها را با اشاره به موارد تاریخی بی فایده می پندارد. برخی نمونه هایی که امیر طاهری در اروپا یاد میکند، بجز دکتر امینی نامربوط به کل بحث هستند. آنچه عجیب است این است که امیر طاهری در نظر نمی گیرد که در خود ایران شاهزاده ها کم موثر نبودند. یکی از همان شاهزاده ها، یعنی محمد مصدق اگر اراده میکرد میتوانست یک شبه خط پایان بر حکومت پهلوی بکشد و اعلام جمهوری کند. مگر در جریان 28 مرداد دکتر فاطمی کم به او اصرار کرد که حزب توده را مسلح کنند؟ و اگر مصدق اراده میکرد آیا امکان کودتا را نداشت؟ آن هم با آن چندصد افسر و درجه دار در ارتش کوچک آن زمان؟
البته که میتوان با ساختن حزب و دسته و گروه رژیم را سرنگون کرد. مگر فیدل کاسترو با چه تعداد شروع کرد؟ مثلا اگر فیدل کاسترو شاهزاده بود نمیتوانست انقلاب کند؟ شاهزادگانی که در انقلاب مشروطه شرکت داشتند اگر نبودند اصلا آن انقلاب صورت میگرفت؟ غیر از آنها چه کسانی میتوانستند بر مردم نفوذ کلام داشته باشند؟ در افغانستان احمد مسعود همان کار شاهزاده های ایران را می کند اما شاهزاده نیست. او فقط بخاطر نام پدرش همانجایی قرار دارد که فیدل کاسترو، احمدشاه مسعود و با کمی ارفاق سردار اسعد بختیاری و سایر شاهزادگان قاجاری.
چراغ سبز
عجیب است که امیر طاهری چراغ سبز را نادیده میگیرد. او چراغ سبز و پشتیبانی آمریکا در 28 مرداد و پولی که سیا خرج کرد – هرچند به زیر هشتاد هزار دلار هم نرسید- را نادیده می گیرد. تاثیر اخطارهای هندرسون سفیر آمریکا در تهران بر دکتر مصدق و ترساندن او از کودتای توده ای ها آیا چیزی بجز بخشی از چراغ سبز به سپهبد زاهدی بود؟ امیر طاهری باز در آینده چراغ سبز کارتر به خمینی را نادیده میگیرد، او چراغ سبز پوتین به احمدشرع در سوریه را که اسد را سرنگون کرد نادیده میگیرد و او چراغ سبزی که امروز ترامپ و نتانیاهو دارند به مردم ایران نشان میدهند – اگر به نتیجه برسد – را نادیده میگرد. بله.. فیدل کاسترو از کسی چراغ سبز نگرفت و ایضا گاندی. اما این استثناء بود. لنین گرفت، همین نلسون ماندلا گرفت، رهبران انقلاب ها در لهستان و اروپای شرقی و بهار عربی و جانشینان صدام حسین همه چراغ سبز قرمز و رنگارنگ گرفتند. همین اروپا اگر بخاطر حفظ منافعش به اپوزیسیون چراغ سبز نشان بدهد بار دیگر پروازهای فرار از فرودگاه مهرآباد از سر گرفته خواهد شد که همه را به یاد تابستان و پاییز 57 انداخت.
سخن آخر این که شما قانون اساسی مشروطه که هیچ، بهترین قوانین اساسی جهان را بنویسید هیچ تضمینی بر رسیدن به آنچه امیرطاهری و ما سایر ایرانیان آرزو می کنیم نیست. مگر قوانین اساسی کشور سوریه بشار اسد و کره شمالی برضد مردمش نوشته شده؟ همه قوانین اساسی در دیکتاتور ترین کشورها بسیار عالی است. امیر طاهری میگوید حول قانون اساسی مشروطه متحد شویم. اگر بخواهیم به یک نیروی گردآورنده و متحد کننده بنگریم اگر مردم ما مثل مردم سایر کشورهای اسلامی بودند قرآن بسیار بیش از قانون اساسی مشروطه از توان متحد کردن مردم بر می آمد. قانون اساسی ای که نه تنها بخش بزرگی از اهل سیاست ایرانی بلکه حتا نماد اصلی اش یعنی شاهزاده رضاپهلوی به آن ایراد دارد را نمیتوان با تعصب نابجا به جامعه سیاسی تحمیل کرد. کسی نمیداند، شاید فردا همه ما که با امیر طاهری مخالفت می کنیم گند بزنیم اما این تصمیم امروز مان عقلانی و صحیح است. این که فردا انقلاب مان را بدزدند و گند بزنیم معنایش باطل بودن سخن امروز ما و صحت سخن امیر طاهری نیست بلکه فقط بدشانسی یا عوامل دیگر و غلفت های دیگر بوده. و باز نسل های امروز ایران نیز با نسل انقلاب مشروطه زمین تا آسمان تفاوت دارد و این شایستگی را دارد که از قانون اساسی مشروطه و عملکرد شاهان پهلوی و مخالفانش درس گرفته و با پشتیبانی نمایندگان منتخب مردم در مجلس موسسان یک قانون اساسی به روز تهیه کند که مثل پیشنهاد امیر طاهری روزه شک دار هم نگرفته باشد که فردا ایراد بگیرند تحمیلی بود و رای مردم را نداشت. این مقاله را امیر طاهری باید در پاییز سال 1357 مینوشت که هنوز نظام مشروطه برقرار بود و هم قابل فهم بود و هم میتوانست پشتیبانان بیشتری جلب کند.
برگرفته از ایران گلوبال
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این نوشته، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمیکند.