سکوت مسلح: آیا مرحله دوم حمله در راه است؟

کوروش کلهر
پس از کمتر از دو هفته بمباران اهداف راهبردی در ایران و اعلام آتش‌بس که با نشانه‌هایی از ابهام همراه بود، اکنون ناگهان افشای گزارشی درباره پنهان‌کاری جمهوری اسلامی در زمینه مواد غنی‌شده اورانیوم و اظهارات مقامات آمریکایی مبنی بر اینکه احتمالاً تمام مراکز اتمی ایران در بمباران‌ها از بین نرفته‌اند، بار دیگر زنگ خطر را در واشنگتن، تل‌آویو و دیگر پایتخت‌های نگران در دنیا به صدا درآورده است.
این افشاگری که از سوی منابع اطلاعاتی غربی مطرح شده، ادعا می‌کند بخش قابل توجهی از ذخایر حساس هسته‌ای جمهوری اسلامی نه در جریان بمباران‌ها نابود شده و نه به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی گزارش ، بلکه به‌طور هدفمند به مکان‌های پنهان منتقل شده است. جالب آنکه ایران نیز به‌نوعی این ادعا را تأیید کرده است.
اگرچه هنوز صحت کامل این ادعاها به‌طور رسمی تأیید نشده اند، اما واکنش تند چهره‌های کلیدی در هر دو حزب ایالات متحده ، از نومحافظه‌کاران حامی ترامپ تا دموکرات‌های امنیت‌محور ،نشان می‌دهد که افکار عمومی آمریکا، دیگر خسته از تکرار این بازی‌های اطلاعاتی تهران و به‌سختی آماده پذیرش روایت‌های «کاهش تنش» اعلام‌شده است.
در این میان، دو سناریوی محتمل را می‌توان مورد بررسی قرار داد. نخست، این امکان که افشاگری اخیر تنها بخشی از یک عملیات روانی برای آماده‌سازی افکار عمومی جهت فاز دوم حمله و به‌بیان دیگر، طرح «سکوت مسلح» که ممکن است صرفاً توقفی تاکتیکی برای ارزیابی خسارات، ترمیم ائتلاف‌ها و تعیین اهداف جدید باشند.
سناریوی دوم اما هشداردهنده‌تر است: اگر اطلاعات جدید معتبر و جمهوری اسلامی واقعاً بخشی از ظرفیت غنی‌سازی خود را بصورت زیرزمینی حفظ کرده باشد، آنگاه نه‌تنها اعتبار آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، بلکه اعتبار اسرائیل و آمریکا زیر سؤال خواهد رفت و بی‌عملی جامعه بین‌المللی ممکن است تهران را به بازسازی ساختار اتمی خود با شتابی بیشتر تشویق کند.
در این فضا، سؤال کلیدی دیگر این نیست که آیا حمله دوم صورت خواهد گرفت یا نه، بلکه پرسش این است که این حمله چه زمانی و با چه ترکیبی از اهداف انجام خواهد شد.
در صورت وقوع، مرحله دوم حملات نظامب به ایران احتمالاً تنها به مراکز نظامی آن محدود نخواهد ماند، بلکه ساختارهای تصمیم‌سازی و فرماندهی در تهران، مراکز ارتباطات فوق‌سری و گلوگاه‌های زیرساختی نظیر پالایشگاه‌ها، سامانه‌های هوایی و منابع انرژی را نیز در بر خواهد گرفت.
اما نکته مهم‌تر در اینجاست: آیا جامعه جهانی نباید از تجربه‌های تلخ گذشته درس بگیرد؟ آیا زمان آن نرسیده که دیگر نتوان با لبخندهای دیپلماتیک، فریبکاری حاکمیتی را تحمل کرد که بقای خود را در بحران و ترور جست‌وجو می‌کند و سرنگونی آن را باید به دست مردم ایران سپرد؟ چرا هنوز درک نمی‌شود که آتش‌بس تنها توقفی موقت در مسیر فاجعه است، نه اجتناب از آن؟
در چنین وضعیتی، مردم ایران ، که قربانیان اصلی این بازی‌های خطرناک هستند ، بیش از هر زمان دیگر به حقیقت نیاز دارند، نه نمایش‌های سیاسی. حقیقت این است که اگر جمهوری اسلامی به حیات خود ادامه دهد، ساختار این آتش‌بس چیزی جز آرامش پیش از طوفان نخواهد بود.


دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این نوشته،  نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمی‌کند.