کوروش کلهر
بر اساس قانون اساسی ایالات متحده، اعلام جنگ رسمی از وظائف، تنها کنگره آمریکاست. این قاعده حقوقی، در ظاهر، مانعی برای دولتهای آمریکا در ورود به جنگهای جدید است. اما تجربه چند دهه اخیر نشان داده که رؤسایجمهور آمریکا بارها توانستهاند بدون اعلام رسمی جنگ و بدون رأیگیری در کنگره، وارد درگیریهای نظامی شوند. این وضعیت، فراهم کننده بستری است تا در شرایط خاص، دولت آمریکا بتواند به بهانه دفاع از خود یا متحدانش، واردعملیات نظامی سنگینی شود، بیآنکه بار سیاسی و حقوقی “آغازگر جنگ بودن” را بر دوش بکشد. یکی از سناریوهایی که بطور جدی میبایست در محافل امنیتی و نظامی مطرح شده باشد، حمله اولیه اسرائیل به ایران و سپس ورود ایالات متحده به جنگ، به بهانه دفاع از اسرائیل یا پاسخ به اقدامات تلافی جویانه ایران است.
ایالات متحده دارای رابطه ای راهبردی با اسرائیل، رابطهای که فراتر از اتحاد رسمی در چارچوب ناتو -ست و بارها از آن بهعنوان “هم پیمانی مطلق” یاد شده است. در ساختار تصمیم گیری نظامی آمریکا، دفاع از اسرائیل یک اصل ثابت تلقی میشود. در چنین شرایطی، اگر اسرائیل حملهای محدود یا گسترده به تأسیسات اتمی یا نظامی ایران انجام دهد و جمهوری اسلامی در پاسخ به آن، موشکهایی را به سوی تلآویو یا حیفا پرتاب کند، یا دست به حمله علیه پایگاههای آمریکا در منطقه بزند، رئیس جمهور آمریکا میتواند بلافاصله دستور عملیات نظامی علیه ایران را صادر، بیآنکه نیازمند مجوز رسمی از کنگره باشد.
این اقدام، نه بهعنوان آغاز جنگ، بلکه بهعنوان “پاسخ دفاعی محدود” معرفی و قابل اجرا میشود. این اتفاق دقیقاً در سال ۲۰۲۰، توسط دولت دونالد ترامپ بدون هیچ رأیگیری در کنگره، با دستور ترور قاسم سلیمانی صادر و آنرا واکنشی دفاعی در برابر “تهدید فوری علیه نیروهای آمریکایی” اعلام شد.
سابقههایی از این دست، از حمله به لیبی در دوره اوباما ، تا عملیات هوایی در صربستان در زمان کلینتون، به وضوح نشان دهنده این سنت حقوقی در آمریکاست که، جایی برای جنگ اعلامشده رسمی باقی نگذاشته است. کافی است یک تهدید، ولو مبهم، علیه منافع آمریکا یا متحدانش مطرح شود تا چراغ سبز مداخله نظامی روشن شود.
از نظر سیاسی نیز این سناریو برای دولت آمریکا بسیار سودمند، چون در افکار عمومی آمریکا، شروع جنگی تازه، بهویژه در خاورمیانه، همواره با حساسیت همراه بوده است. اما اگر این جنگ بهعنوان پاسخ به حمله ایران یا دفاع از اسرائیل مطرح شود، بخش قابل توجهی از رسانهها و افکار عمومی آمریکا از آن حمایت خواهند کرد. افزون بر آن، در ساختار داخلی واشنگتن، ورود به درگیری از طریق این مسیر، دولت را از درگیری با کنگره و بازیهای سیاسی حزبی مصون میدارد. رئیس جمهور آمریکا با صدور فرمانی فوری، میتواند ارتش را وارد صحنه و با استناد به خطر فوری، تا هفتهها و گاه ماهها عملیات نظامی را پیش ببرد، پیش از آنکه حتی بحثی جدی در کنگره آغاز شده باشد.
نکته اساسی در این میان گرفتار کردن جمهوری اسلامی در چنین تله ای است. اگر اسرائیل حملهای محدود و ایران در پاسخ، واکنشی گسترده “انچنان که بارها اعلام کرده”، نمادین یا انتقامجویانه نشان دهد مستقیماً پای آمریکا بوسط کشید ه خواهد شد، و جمهوری اسلامی در موقعیتی قرار میگیرد که هم آغازگر پاسخ نظامی و هم منافع آمریکا مورد حمله قرار خواهد گرفت. این شرایط، دقیقاً همان بستری است که برای ورود ایالات متحده به جنگ، بدون طی مراحل قانونی، ضروری است. آمریکا در ظاهر آغاز کننده جنگ نیست بلکه قدرتی پاسخگوست.
چنین الگویی، هم از نظر حقوقی، هم از نظر رسانهای و هم از نظر نظامی قابل دفاع واجرا است. اسرائیل نیز بخوبی از این سازوکار آگاه و در صورت همراهی دولت مستقر در واشنگتن، میتواند با اجرای یک حمله حسابشده، آمریکا را به چنین میدانی بکشاند و از آنسو، جمهوری اسلامی در بلبشوی نبود و خلا محاسباتی دقیق از واکنشها ، احمقانه ماشه ورود آمریکا به یک جنگ تمامعیار را بچکاند.
در مجموع، سناریوی آغاز حمله از سوی اسرائیل و ورود تدریجی و سپس کامل آمریکا به میدان، نه یک فرض بعید، بلکه یکی از معدود مسیرهای حقوقی و سیاسی ممکن برای کشاندن واشنگتن به جنگ با تهران بدون عبور از سد کنگره است.
این مسیر اگرچه بر روی لبه نازک خطر حرکت میکند، اما در محافل امنیتی بهعنوان گزینهای واقعی و قابل اتکا بررسی و همچنان در دستور کار لابیهای جنگ طلب قرار دارد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این نوشته، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمیکند.