بگذار

سروده رضا بی شتاب

بگذار دوباره زندگی آغاز کُنَد
با بویِ گُل برآید وُ پرواز کند

به تازیانۀ تحقیر مزن غریب را
بگذار بالِ بسته دگرباره باز کند

نگاه کن که در پناهِ تو آمدست
بگذار که پر شکسته راز وُ نیاز کند

جهانِ زخمی اش آیا ندیده ای
بگذار دوباره ببالد وُ آواز کند

در آرزویِ رهایی زِ مِحنت ست
بگذار سازِ آرزو دوباره ساز کند

رؤیا پریده رنگ جان داد وُ رفت وُ مُرد
بگذار به رویِ درد در را فراز کند

لب دوخته از رنجِ سفر می رسد ز راه
بگذار سخن ز سوز وُ از گُداز کند

برهنه وُ تنها کجا رَوَد کجا
بگذار قصه از نشیب وُ از فراز کند

لبخندکی دگرگون کند جهانِ او
مگذار مرگ را همنشین وُ همباز کند

بنگر به چهرۀ پژمرده از هراس
بگذار تبسم ات او را نواز کند

مهمانواز باش وُ بخشنده با شکیب
بگذار که مهربانی از او پیشواز کند

درهای خانه به رویش مَبَند به قهر
مگذار باز که دشمنی تک وُ تاز کند

سرما رسید وُ خزان دوباره وزید
بگذار بهارِ صلحِ تو در باز کند


دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این نوشته،  نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمی‌کند.