محسن کردی
وضعیت در سوریه
تا قبل از سقوط صدام حسین تصور بر این بود که پس از سقوط او عراق میشود همان عراق زمان صدام حسین با همان نظم و ترتیبات اجتماعی ولی با دولتی دمکراتیک که زیر نظر متحدین غربی اداره خواهد شد. اما برداشتن صدام از روی کشور عراق و از روی جامعه عراق، مانند برداشتن درب صندوق پاندورا، همه گونه بلا را بر سر عراق و غرب نازل کرد. اولین تصاویری که پس از پایین کشیدن مجسمه صدام حسین به جهان مخابره شد و حیرت جهانیان را برانگیخت، ویدیوهایی از غارت موزه ملی عراق توسط مردم عادی عراق بود. غارت این موزه چیزی بجز بی اخلاقی و عدم علاقه مردم عراق به مسائل ملی کشورشان را نداشت. اگر علاقه ای به این امر وجود میداشت دستکم بلافاصله پس از سقوط صدام چند افسر جزء ارتش عراق میتوانستند با جمع آوری تعدادی از سربازان یگان خود امنیت موزه ملی، بانک مرکزی و سایر نقاط استراتژیک را زیر نظر ارتش آمریکا تامین کنند. این موضوعی بود که بلافاصله پس از انقلاب در ایران رخ داد و در مرکز آموزش های هوایی که حالا بی در و پیکر شده بود یک سروان نیروی هوایی دست به بسیج سربازان باقی مانده در پادگان زد و با انواع سیاست ها و وعده ها تامین امنیت پادگان را برای نزدیک به بیست روز به عهده گرفت. و این در شرایطی که کاخ سعدآباد از چنین تامینی برخوردار نبود چرا که دلیل موفقیت آن سروان نیروی هوایی یکی این بود که مرکز آموزش های هوایی خود منشاء شروع شورش بود و مردم قصد حمله به آنجا را نداشتند و دیگر این که حمله به جایی مثل کاخ سعد آباد و غارت آن جزو «حقوق» ملت انقلابی به حساب می آمد. اما با این وجود در کاخ سعد آباد بجز خرابی هایی جزئی غارتی آنچنانی صورت نگرفت و مردم مراقب بودند و میگفتند که این اموال متعلق به مردم و میراث ملی است. از همین رو بود که بانک ها و موزه ملی ایران باستان و سایر موزه ها مورد غارت قرار نگرفت و این نگاه متمدنانه مردم ایران نسبت به مسائل ملی شان در مقایسه با مردم عراق را نشان میداد. این یک واقعیت است و اگر کسانی از این مقایسه ناراحت هستند این نویسنده را به نژادپرستی متهم نکنند بلکه نگاه هر ناظر بیرونی به این مقایسه چیزی بجز این نتیجه نخواهد داد که مردم ایران مسئول تر و متمدن تر از مردم عراق و حس ملی و میهنی شان قوی تر از مردم عراق است که بیشتر خود را به قوم و عشیره شان متعلق میدانند تا کشور عراق.
برداشتن درب جعبه پاندورای عراق تنها موجب ناامنی و غارت ثروت های ملی عراق نشد بلکه آمریکایی ها را با معضل نیروهای مسلح بی در و پیکری روبرو کرد که معلوم نبود از کجا سر در آوردند و عراق را به کلی آنچنان بهمریختند که آمریکا پس از چند سال دمش را روی کولش نهاد و از عراق بیرون زد و این کشور را به حال خود واگذاشت. شاید بهتر بود آمریکا به پیشنهاد صدام حسین که دو ماه پس از سقوطش به آمریکاییان داده بود گوش کرده بود که صدام به آنها گفت من کشورم و مردم ام را می شناسم. شما اختیار کشور را به دست من بدهید، زیر نظر شما ظرف دو ماه امنیت عراق را باز میگردانم. شاید بهتر بود آمریکاییان به حرف صدام گوش میکردند. نگه داشتن عراق تحت فرمان یک صدام حسین تحت ضعیف بهتر از سپردن این کشور به دست سرکردگان نیروهای گوناگون بود.
امروز همین وضعیت برای بشار اسد پیش آمد. در شرایطی که میشد بشار اسد سکولار و مطیع را حمایت کرد، در یک واماندگی و حیرت از سرعت سقوط سوریه، اسرائیل و آمریکا بار دیگر دچار اشتباه شدند و ایستادند و تماشا کردند تا نیروهای شورشی با سقوط دمشق به همسایگی اسرائیل رسیدند.
و سوال بزرگ اینجاست: حالا چی؟ اگرچه رهبر شورشیان سوریه بر خلاف گذشته اش چهره ای «متمدن» از خود نشان داده است و گفته حاضر به کنار آمدن با ایران و احترام به نظم جهانی است اما میتوان آنها را با طالبان افغانستان پس از فرار اشرف غنی مقایسه کرد. یک احتمال این است که حالا نیروهایی جان برکف تر از حزب الله و حماس تبدیل به معضلی بزرگتر برای اسرائیل بشوند. اما احتمال قوی تر این است که جانشینان اسد کنترل کشور را بدست بگیرند اما مانند حکومت طالبان بی اعتنا به مشکل نوار غزه و فلسطینی ها با اسرائیلی ها باشد و سرشان به کار کشور خودشان باشد. طالبان نیز قول داده بودند که با زندگی اجتماعی مردم کاری نداشته باشند و به حجاب زنان گیر ندهند. کار به جایی رسید که حتا حق تحصیل برای زنان نیز بسیار محدود شد. باید دید مسلمانان شورشی در سوریه تا چه حد با «سیاست خدعه» اسلامی مدل طالبان در مقابل «کافران» کارشان پیش خواهند برد. دماسنج این کشاکش در ماههای آینده در دمشق مشاهده خواهد شد. اگر جامعه سکولار دمشق همچنان بدون مزاحمت نیروهای امر به معروف به زندگی شان ادامه دهند میتوان نتیجه گرفت که اسرائیل نیز خیالش از بابت سوریه راحت خواهد شد و فقط میماند که بر سر بلندی های جولان با نیروهای جانشین بشار اسد چگونه کنار بیاید.
ایران و خطر تجزیه
یک زبانم لال را باید قبل از زدن تیتر بالا بر زبان می آوردم. چه زبانم لال باشد یا نباشد ما با وضعیت تازه ای روبرو هستیم که تا همین چند سال قبل هم تصورش ممکن نمی نمود و دلیل آن چیزی نیست مگر آنکه وضعیتی که امروز کشور ما دچارش شده تفاوت چندانی با وضعیت سوریه و تعامل بشار اسد و مردم سوریه و نیروهای مخالفش ندارد. وضعیت امروز حاکمان جمهوری اسلامی را میتوان نه تنها با تعامل بشار اسد و مخالفان مسلح و مردم سوریه، بلکه با تعامل حکومت اشرف غنی با مردم خود و نیروهای مخالفش مقایسه کرد. جمهوری اسلامی مثل هر دو رژیم اشرف غنی و بشار اسد بشدت ضعیف و مورد تهدید مردم و نیروهای مخالفش است. امروز روحیه مردم ایران با روحیه مردم در سال 1367 قابل مقایسه نیست. در آن زمان و پس از پایان جنگ ایران و عراق، هنگامی که سازمان مجاهدین عملیات فروغ جاویدان را آغاز کرد ارتش و سپاه با قاطعیت و ایمانی راسخ و جان برکف در مقابل آنها ایستادند و مردم نیز پشتیبان آنها بودند. ولی امروز چه؟ آیا امروز هم همان روحیه بر مردم ایران و نیروهای مسلح اش حاکم است؟
امروز با ورود پهبادها به عرصه جنگ دکترین جنگ ها نیز عوض شده است. کشورهای ضعیف مانند ایران که از یک ارتش قوی و مجهز و مدرن برخوردار نیستند در مقابل این پدیده جدید، یعنی پهبادهای کوچک دستی در میدان جنگ بشدت آسیب پذیر هستند. این نوع جنگ امروز توانسته است صدمات شدیدی به کشوری به لحاظ تسلیحاتی مدرن مثل روسیه وارد آورد که نمیتوان تنها به تکیه بر ابزار جنگی کلاسیک و مدرن با آن مقابله کرد. با توجه به تسلیحات فرسوده نیروهای مسلح ایران، با توجه به نبود انسجام ملی عمیق و بی علاقگی مردم ایران به سرنوشت کشور که در اثر چهار دهه حکومت ابلهانه روحانیون بر کشور پدید آمده و ایرانیان هزار هزار کشور را دارند ترک می کنند، و از همه مهمتر با توجه به بی علاقگی نیروهای مسلح ایران به مساله ملی و حفظ کشور در مقابل تهدیدات تجزیه طلبانه، خطر یک آشوب و شورش و بهمریختگی در سطح ملی را نباید دست کم گرفت. این که در آینده شاهد نیروهای مسلح چریکی قومی با اعتقاد راسخ به هدف شان در مقابل ارتش و نیروهای مسلح جمهوری اسلامی با وسایل فرسوده و روحیه ضعیف و بی انگیزه به دفاع از مصالح ملی باشیم چندان دور از ذهن نیست. حزب دمکرات کردستان ایران هزاران نفر نیروی آموزش دیده و مجهز دارد و در صورت مناسب بودن شرایط این امکان را دارد که تا صدها هزار نیرو را نیز بسیج کند. تهدید بزرگ دیگر، نیروهای مسلح بلوچ هستند. آنها نیز در صورتی که غرب و کشورهای منطقه اراده کنند تبدیل به یک تهدید جدی برای تمامیت ارضی ایران خواهند شد. اعراب مسلح مخالف دولت مرکزی ایران اگرچه امروز چندان قابل توجه نیستند اما آنها نیز در صورت یک آنومی و بهمریختگی اجتماعی قادر به بسیج کردن دهها هزار نیرو خواهند بود.
اگر نیاز به شاهدی بر مدعاهای پیشین باشد خوب است که به چگونگی تشکیل سپاه و بسیج توسط مردمی که اصلا کاری به امر نظامی نداشتند، بلافاصله پس از انقلاب توجه شود. نیروهای قومی مخالف جمهوری اسلامی به همین سرعت میتوانند در شرایط آنومی اجتماعی و بهمریختگی با حمایت مالی دشمنان ایران نیرو جذب کنند.
تقابل این دو نیرو، یکی نیروهای مقابل جمهوری اسلامی با حمایت خارجی و با اعتقاد راسخ و دیگری نیروهای مسلح امروز مادی گرا و بی انگیزه و علاقه جمهوری اسلامی ما را دچار همان سرنوشتی خواهد کرد که افغانستان و عراق و سوریه. ارتش و سپاه در ایران همان گونه از مقابل نیروهای چریکی مسلح شان فرار خواهند کرد که ارتش افغانستان از مقابل طالبان دمپایی به پا گریخت و ارتش بشار اسد از مقابل شورشیان می گریزد. اگر با این تفسیر مخالف هستید خوب است به این موارد بعنوان شاهد این نوشته نیز فکر کنید:
فروش اسناد سری طرح های غنی سازی اورانیوم و بار زدن آن و خارج کردن آن از ایران بدون پرداخت رشوه به یک نیروی مسلح فاسد مثل سپاه و بی علاقه به وطن ممکن نبود. سپاه
امروز ارتشی های ایران در فقر دست و پا میزنند و با خشم به ثروت های بادآورده و غارت شده توسط سپاه و خانواده های شان نگاه می کنند. برخی از آنها برای تامین برخی نیازهای ضروری شان کلیه شان را می فروشند. این نیرو با همه علاقه اش به وطن به دلیل این ظلم و تبعیض روحیه جنگیدن ندارد.
امروز بخش بزرگی از مردم ما از نظر اخلاقی شباهت زیادی با مردم عراق زمان سقوط صدام حسین دارند. هرکس برسد میزند و می برد و وجدانی نیست که دچار عذاب شود. مردمی که زمانی یک زن شوهر از دست داده با کلفتی در خانه ها در زمان شاه فرزندانش را به دانشگاه میفرستاد، امروز به جایی رسیده اند که دهه هاست دخترانش برای تهیه مادیات بهتر زندگی در دوبی و ترکیه و سایر کشورها به تن فروشی مشغولند و در خیابان بر سر نوبت مشتری گیس یکدیگر را می کشند و ناظران به خنده می ایستند. زدن موبایل و دستبند در خیابان ها و نا امنی که مشاهده می کنیم.. آیا دور از ذهن است که از همین امروز عده ای در کمین هستند که در روز موعود به موزه ایران باستان هجوم ببرند و آنرا غارت کنند؟
خطر بزرگ
این خطر بزرگ وجود دارد که با پشتیبانی مالی و لجستیک کشورهای همسایه و غرب، نیروهای چریکی مسلح مخالف حکومت ایران با بکار گرفتن پهبادها بتوانند کردستان، خوزستان و بلوچستان را از کنترل دولت مرکزی ایران بیرون بکشند و این آغاز فروپاشی و سوریه ای شدن ایران خواهد بود.
چه میتوان کرد؟
ایرانیان، چه در داخل و چه در خارج که عشق به ایران و چارچوب و تمامیت ارضی آن دارند، برای جلوگیری از خطر سوریه ای شدن ایران چه می توانند بکنند؟ تنها یک پاسخ میتواند وجود داشته باشد: حتا دشمنان قسم خورده و سالیان شاهزده رضاپهلوی نیز باید خود را پشت سر ایشان سازماندهی کنند و با صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی برای یک آشتی ملی و گذار آرام از جمهوری اسلامی به نظامی سکولار و دمکرات وارد گفتگو و تعامل شوند.
برگرفته از ایران گلوبال
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این نوشته، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمیکند.