چرا سرنگونی قهرآمیز جمهوری اسلامی امری ضروری است؟

مریم عادلخانی

بررسی علل ماندگاری جمهوری اسلامی علیرغم نارضایتی عمومی
جمهوری اسلامی ایران، به‌رغم تمامی بحران‌ها و مشکلاتی که در طول حیات خود با آن مواجه بوده است، همچنان به‌عنوان یک رژیم حاکم در ایران باقی مانده است. این مسئله زمانی پیچیده‌تر و حیرت‌آورتر به نظر می‌رسد که به ناکارآمدی‌های ساختاری، فساد درون‌سیستمی، سرکوب‌های گسترده و نارضایتی‌های عمومی عمیق توجه کنیم. به‌ویژه با در نظر گرفتن تجربه‌های تاریخی مشابه که در آن‌ها رژیم‌ها به دلیل فشارهای اجتماعی یا خارجی دچار فروپاشی یا تغییرات بنیادین شده‌اند، تداوم جمهوری اسلامی ایران نیازمند تحلیل دقیق و جامع است. در این تحلیل، عواملی که موجب بقای این رژیم علی‌رغم بحران‌های مداوم شده‌اند، به‌طور عمیق‌تری مورد بررسی قرار می‌گیرند. این عوامل عمدتاً بر بهره‌برداری از ابزارهای مختلف سیاسی، اجتماعی و روانی تأکید دارند که در راستای حفظ قدرت و کنترل جامعه به کار گرفته شده‌اند.
۱. استفاده ابزاری از مذهب و مشروعیت‌سازی ایدئولوژیک
یکی از اصلی‌ترین دلایل بقای جمهوری اسلامی ایران، استفاده مؤثر از مذهب شیعه به‌عنوان ابزاری برای مشروعیت‌بخشی به رژیم است. از لحظه‌ای که آیت‌الله خمینی و هم‌پیمانانش نظام جمهوری اسلامی را تأسیس کردند، آن‌ها از مفاهیم مذهبی برای ایجاد یک حکومت الهی استفاده کردند. به‌ویژه ایده «ولایت فقیه»، که در آن ولی‌فقیه به‌عنوان مقام عالی‌قدر، ولی‌امر و رهبر جامعه دینی و سیاسی شناخته می‌شود، به‌طور استراتژیک در جهت مشروعیت‌سازی حکومت جمهوری اسلامی و به‌ویژه مشروعیت‌بخشی به ساختار قدرت روحانیون به‌کار گرفته شد. این ایدئولوژی به‌گونه‌ای طراحی شد که هرگونه مخالفت با رژیم را به‌عنوان مخالفت با اصول اسلامی و حتی توهین به خداوند تفسیر کند.
در این نظام، هرگونه نقد یا اعتراض به سیاست‌های حکومت، به‌ویژه وقتی که به مسائل دینی مربوط می‌شود، به‌سرعت به مسئله‌ای مذهبی تبدیل می‌شود و به مردم توصیه می‌شود که به‌عنوان یک وظیفه دینی از حکومت حمایت کنند. این ابزار مذهبی، در جامعه‌ای که اکثریت مردم آن مسلمان هستند، توانسته است بسیاری از افراد را در موقعیتی قرار دهد که گویی مخالفت با رژیم، نه تنها مخالفت با حاکمان، بلکه مخالفت با دین است. چنین استفاده ابزاری از مذهب، علاوه بر مشروعیت بخشیدن به حکومت، فضای اجتماعی و سیاسی را به‌گونه‌ای مهندسی کرده است که افراد به‌طور ناخودآگاه خود را به‌عنوان پیروان مذهبی وظیفه‌مند می‌بینند که باید از رژیم حمایت کنند.
در واقع، مذهب نه‌تنها به‌عنوان ابزاری برای مشروعیت‌بخشی به قدرت سیاسی، بلکه به‌عنوان ابزاری برای سرکوب و محدود کردن فضاهای نقد و اعتراض به‌کار گرفته شده است. به‌ویژه در نظام جمهوری اسلامی ایران، که هیچ‌گونه نقدی به ولی‌فقیه یا مقام رهبری پذیرفته نمی‌شود، مذهب توانسته است یکی از اصلی‌ترین ابزارهای سرکوب و کنترل اجتماعی را فراهم کند. با این وضعیت، حتی اگر بخشی از مردم از سرکوب‌های اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی ناراضی باشند، نمی‌توانند به‌طور کامل و مؤثر علیه رژیم اقدام کنند زیرا هرگونه اعتراض به‌عنوان مخالفت با خداوند و دین تعبیر می‌شود.
۲. سرکوب، نظارت، و کنترل گسترده اجتماعی
دومین عامل اصلی در تداوم جمهوری اسلامی ایران، استفاده از ابزارهای سرکوب، نظارت و کنترل اجتماعی در مقیاس وسیع است. رژیم جمهوری اسلامی از آغاز تأسیس خود، با تشکیل نهادهایی نظیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بسیج، وزارت اطلاعات و قوه قضائیه، ساختارهایی برای نظارت و سرکوب معترضان و مخالفان ایجاد کرده است. این نهادها، که عمدتاً از نیروهای امنیتی و نظامی تشکیل شده‌اند، با قدرتی فزاینده و هم‌زمان با استفاده از ابزارهای مختلفی چون بازداشت، شکنجه، اعدام و اعمال فشارهای اقتصادی، تمام تلاش خود را برای سرکوب هرگونه اعتراض و مخالفت به‌کار گرفته‌اند.
سپاه پاسداران به‌عنوان یکی از ارکان اصلی قدرت در جمهوری اسلامی ایران، به‌طور مداوم در امور مختلف اقتصادی، نظامی، اجتماعی و حتی فرهنگی کشور وارد شده است. این نهاد با استفاده از منابع اقتصادی خود به تقویت قدرت نظامی و امنیتی پرداخته و همچنین به یکی از بازیگران اصلی در عرصه اقتصادی تبدیل شده است. در عین حال، بسیج که به‌طور مستقیم تحت نظارت ولی‌فقیه است، به‌عنوان نیرویی شبه‌نظامی و به‌طور خاص برای سرکوب اعتراضات خیابانی و تظاهرات اجتماعی در اختیار رژیم قرار دارد.
علاوه بر این، رژیم جمهوری اسلامی برای کنترل و سرکوب فضای عمومی، به‌طور گسترده به نظارت اجتماعی پرداخته است. دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی با نظارت دقیق بر فضای مجازی، رسانه‌ها و حتی زندگی خصوصی افراد، به‌طور مداوم در تلاش‌اند تا از هرگونه فعالیت معترضان و مخالفان جلوگیری کنند. این نظارت، که به‌طور مستقیم از سوی دولت و نهادهای امنیتی انجام می‌شود، فضایی از ترس و عدم امنیت ایجاد کرده که مانع از رشد و گسترش هرگونه اعتراض یا جنبش مخالف در جامعه می‌شود. در نتیجه، بسیاری از مردم به‌دلیل ترس از پیامدهای منفی فعالیت‌های اعتراضی، ترجیح می‌دهند که از ابراز نارضایتی خود خودداری کنند.
۳. دوقطبی‌سازی و مهندسی اجتماعی
سومین عامل در بقای جمهوری اسلامی، استفاده از دوقطبی‌سازی‌های مصنوعی و مهندسی اجتماعی است. یکی از روش‌هایی که رژیم جمهوری اسلامی برای حفظ قدرت و مهار اعتراضات و نارضایتی‌های عمومی به‌کار برده، ایجاد دوقطبی‌هایی در جامعه است که موجب پراکندگی و تفرقه در میان نیروهای مخالف می‌شود. از جمله این دوقطبی‌ها می‌توان به دوقطبی «اصول‌گرا و اصلاح‌طلب» اشاره کرد که رژیم از آن برای مدیریت فضای سیاسی و محدود کردن تحرکات مردمی استفاده کرده است.
در این دوقطبی‌سازی، رژیم به‌گونه‌ای عمل کرده است که مردم را وادار کند تا باور کنند که تغییرات در چارچوب نظام ممکن است. انتخابات‌های ریاست‌جمهوری و مجلس در ایران به‌طور عمدی به‌عنوان صحنه‌ای از رقابت‌های بین جناح‌های اصول‌گرا و اصلاح‌طلب برگزار می‌شود تا از این طریق بخشی از مطالبات عمومی به سمت تغییرات سطحی و غیرمؤثر هدایت شود. به این ترتیب، مطالبات اصلی جامعه از جمله دموکراسی، حقوق بشر و آزادی‌های فردی به مسائل جزئی‌تر و اصلاحات ناقص تبدیل می‌شود که هیچ تهدیدی جدی برای رژیم به‌وجود نمی‌آورد.
این مهندسی اجتماعی و دوقطبی‌سازی در حقیقت هدفی فراتر از تقسیم‌بندی‌های سیاسی دارد؛ رژیم تلاش می‌کند با این شیوه، مردم را به این باور برساند که تنها از طریق رقابت در چارچوب‌های موجود سیاسی می‌توان تغییراتی ایجاد کرد، در حالی که هیچ‌گونه تغییر بنیادینی در ساختار قدرت ایجاد نمی‌شود. این فرآیند موجب شده است که بخشی از مردم به‌ویژه کسانی که خواهان تغییرات تدریجی بوده‌اند، به‌طور ناخودآگاه در مسیری غیرمؤثر حرکت کنند و از خواسته‌های انقلابی فاصله بگیرند.
۴. بهره‌گیری از ضعف گفتمان مخالفان
یکی از چالش‌های اصلی که مخالفان رژیم جمهوری اسلامی با آن مواجه است، ضعف در گفتمان مخالفان و نبود یک آلترناتیو قوی و منسجم است. در طول سال‌های حاکمیت جمهوری اسلامی، جنبش‌های اعتراضی مختلفی شکل گرفته است، اما این جنبش‌ها به‌دلیل پراکندگی، عدم انسجام و فقدان رهبری قوی نتوانسته‌اند تهدیدی واقعی برای رژیم به‌وجود آورند. بسیاری از این جنبش‌ها، به‌ویژه آن‌هایی که در جریان اعتراضات گسترده شکل گرفته‌اند، فاقد یک گفتمان سیاسی منسجم و جامع بوده‌اند که بتواند جایگزینی قابل‌اعتماد برای رژیم ارائه دهد.
این پراکندگی و عدم وجود یک رهبری واحد و متحد، موجب شده که رژیم جمهوری اسلامی از این وضعیت بهره‌برداری کند و به‌راحتی به سرکوب و از بین بردن اعتراضات بپردازد. هیچ‌گونه تشکیلات سیاسی سازمان‌یافته و با تجربه‌ای که بتواند به‌طور مؤثر در برابر رژیم ایستادگی کند، وجود ندارد و این امر، شرایط را برای رژیم جمهوری اسلامی فراهم کرده است که بتواند جنبش‌های اعتراضی را با استفاده از سیاست‌های سرکوبگرانه و همچنین ایجاد شکاف‌ها و تفرقه در درون مخالفان، مهار کند. عدم وجود یک آلترناتیو واحد و قوی به‌طور مؤثر این جنبش‌ها را از تهدید واقعی به رژیم دور کرده است. در نتیجه، هرگونه اعتراض و حرکت اعتراضی به‌جای آنکه به یک نیروی متحد و قدرتمند تبدیل شود، به مجموعه‌ای از اعتراضات پراکنده و بی‌سرانجام تبدیل می‌شود که به‌سادگی قابل کنترل و سرکوب است.
رژیم جمهوری اسلامی با استفاده از این ضعف گفتمانی و عدم انسجام در صفوف مخالفان، نه تنها توانسته است مشروعیت خود را حفظ کند، بلکه توانسته است به‌طور مؤثر از نفوذ خود در نهادهای امنیتی، رسانه‌ای و اجتماعی برای مقابله با هرگونه تهدید از سوی جنبش‌های مردمی بهره‌برداری کند. در این راستا، سرکوب‌های خونین در جریان اعتراضات مختلف، به‌ویژه پس از سال ۲۰۰۹ و ۲۰۱۹، در بسیاری از مواقع با استفاده از این ضعف گفتمانی و عدم وجود ساختار و برنامه‌ریزی دقیق از سوی مخالفان، موجب از بین رفتن انرژی جنبش‌های اعتراضی شده است.
رژیم همچنین با استفاده از سیاست‌های نفوذی در میان گروه‌های مخالف و ایجاد شکاف‌های داخلی، تلاش کرده تا همبستگی بین گروه‌های مختلف معترض را تضعیف کند. به‌عنوان مثال، بسیاری از گروه‌های سیاسی مخالف در داخل و خارج از کشور به دلیل اختلافات ایدئولوژیک و سیاسی نتوانسته‌اند یک جبهه متحد علیه رژیم تشکیل دهند و در نتیجه هیچ‌گونه تهدید منسجم و سازمان‌یافته‌ای علیه حکومت جمهوری اسلامی شکل نگرفته است.
با توجه به این عوامل، جمهوری اسلامی ایران توانسته است از ضعف‌های موجود در گفتمان مخالفان استفاده کند و جنبش‌های اعتراضی را به‌راحتی سرکوب کند. نبود یک سازمان سیاسی قوی و منسجم، که قادر به ایجاد یک آلترناتیو جدی برای رژیم باشد، به رژیم این امکان را داده که با استفاده از سرکوب و تفرقه‌افکنی، از هر گونه تهدید جدی جلوگیری کند.
وضعیت کنونی و ناکامی اعتراضات مردمی
در بیش از چهار دهه‌ای که از تأسیس جمهوری اسلامی می‌گذرد، اعتراضات و نارضایتی‌های عمومی در ایران به‌طور مداوم افزایش یافته است. مردم ایران به دلایل مختلف از جمله فساد گسترده، مشکلات اقتصادی، نقض حقوق بشر، و سرکوب‌های سیاسی از حکومت جمهوری اسلامی نارضایتی دارند. این اعتراضات در قالب جنبش‌های مختلفی مانند اعتراضات کارگری، جنبش زنان، معلمان، پرستاران، فعالان محیط‌زیست، و دیگر گروه‌های اجتماعی بروز کرده‌اند. با این حال، این اعتراضات و جنبش‌ها نتواسته‌اند به تغییرات بنیادین و اساسی در ساختار نظام جمهوری اسلامی منجر شوند. علیرغم سرکوب‌های گسترده و بحران‌های متعدد اقتصادی و اجتماعی، جمهوری اسلامی همچنان در جایگاه خود باقی مانده است.
این وضعیت به‌ویژه در شرایطی که فساد در سطوح مختلف حکومت به حدی رسیده که بخش‌های زیادی از منابع عمومی به‌طور غیرقانونی به دست گروه‌های خاصی می‌افتد، تعجب‌برانگیز است. نابرابری‌های اقتصادی و اجتماعی که منجر به فقر و نارضایتی گسترده در سطح جامعه شده، همچنان بر حجم اعتراضات می‌افزاید. در عین حال، با وجود این نارضایتی‌های گسترده، ساختار حکومتی قادر به حفظ وضعیت خود است و این سوال پیش می‌آید که چرا این اعتراضات به نتایج ملموس و تغییرات سیاسی منجر نمی‌شود. پاسخ به این سوال نیازمند بررسی دقیق‌تر عوامل و موانع موجود در مسیر این جنبش‌هاست.
۱. نبود گفتمان جایگزین قوی و مشترک
یکی از دلایل اصلی ناکامی اعتراضات در ایران، نبود یک گفتمان جایگزین و مشترک در میان معترضان است. جنبش‌های اعتراضی در ایران به‌طور پراکنده و بی‌هدف شکل گرفته‌اند. به‌عبارت دیگر، هر گروه اجتماعی با خواسته‌ها و اهداف خاص خود وارد اعتراضات می‌شود، اما هیچ‌گاه موفق به ایجاد یک چارچوب فکری و ایدئولوژیکی واحد نشده‌اند. این پراکندگی باعث می‌شود که اعتراضات در سطح اجتماعی نتوانند به یک حرکت واحد تبدیل شوند که هدف مشترک و کلی داشته باشد.
گفتمان جایگزین می‌تواند به‌عنوان موتور محرک جنبش‌ها عمل کرده و یکپارچگی و هم‌افزایی میان گروه‌های مختلف اجتماعی را فراهم آورد. این گفتمان باید قادر باشد تا خواسته‌های گروه‌های مختلف، از جمله کارگران، معلمان، زنان، و سایر اقشار جامعه را به یک زبان مشترک تبدیل کرده و آنها را در راستای اهداف بزرگتر سیاسی و اجتماعی هم‌راستا کند. اما در عمل، این گفتمان واحد به‌ویژه در میان معترضان وجود ندارد. هر گروه برای خود راه‌حل‌ها و مطالبات خاصی را مطرح می‌کند که در بسیاری از موارد با دیگر گروه‌ها هم‌پوشانی ندارد.
یکی دیگر از مشکلات مهم این است که هیچ‌کدام از این جنبش‌ها نتواسته‌اند یک ایدئولوژی مشخص و جامع برای تغییرات سیاسی و اجتماعی ارائه دهند. اگرچه اعتراضات به‌طور مستمر بر موضوعاتی چون فساد، نابرابری و نقض حقوق بشر متمرکز هستند، اما این موضوعات به خودی خود نمی‌توانند به یک گفتمان سیاسی جامع تبدیل شوند که برای جامعه جذاب و پایدار باشد. در نتیجه، هر بار که اعتراضات آغاز می‌شوند، بدون آنکه تحولی اساسی در نظام ایجاد کنند، به‌سرعت از بین می‌روند.
در حالی که رژیم جمهوری اسلامی همواره سعی کرده است که با ایجاد شکاف‌ها و درگیری‌های داخلی میان مخالفان، از این پراکندگی‌ها استفاده کند، جنبش‌ها بدون وجود یک گفتمان متحد نمی‌توانند به یک آلترناتیو سیاسی جدی و قابل‌اعتماد برای مردم تبدیل شوند. فقدان چنین گفتمانی باعث شده است که جمهوری اسلامی به‌راحتی بتواند از اعتراضات بهره‌برداری کرده و آن‌ها را به نفع خود منحرف کند. گفتمان واحد می‌تواند تنها در صورتی شکل بگیرد که گروه‌ها به توافقی مشترک بر سر اصول پایه‌ای و هدف‌های سیاسی دست یابند، که متأسفانه تاکنون چنین امری محقق نشده است.
۲. نبود تشکیلات انقلابی سازمان‌یافته
یکی دیگر از دلایل عمده ناکامی جنبش‌های اعتراضی در ایران، عدم وجود تشکیلات انقلابی منسجم و سازمان‌یافته است. در تاریخ جنبش‌های اجتماعی و سیاسی جهان، یکی از ارکان اصلی موفقیت هر اعتراض یا انقلاب، وجود یک تشکیلات رهبری و سازمان‌دهی شده است که قادر باشد حرکت‌های مردمی را هدایت کرده و به‌سمت هدف‌های مشخص سوق دهد. در ایران، جنبش‌های اعتراضی معمولاً فاقد چنین رهبری منسجم و ساختاری هستند. هرچند گروه‌های مختلف اجتماعی به‌طور مستمر دست به اعتراض می‌زنند، اما هیچ‌گاه این اعتراضات به یک حرکت هماهنگ و رهبری شده تبدیل نمی‌شود.
در اعتراضات سال‌های اخیر، به‌ویژه در سال‌های ۲۰۱۹ و ۲۰۲۲، جنبش‌ها عمدتاً از سوی گروه‌های مختلف و بدون هماهنگی و رهبری واحد پیش رفته‌اند. این پراکندگی در رهبری باعث شده که اعتراضات فاقد یک استراتژی مشخص باشند و هر گروه به‌طور جداگانه مبارزه کند. این وضعیت، به نوبه خود باعث می‌شود که رژیم جمهوری اسلامی به راحتی بتواند اعتراضات را سرکوب کرده و آن‌ها را در مراحل اولیه کنترل کند. فقدان رهبری منسجم موجب می‌شود که این جنبش‌ها هیچ‌گاه از مرز اعتراضات مقطعی فراتر نرفته و نتوانند به یک تهدید واقعی علیه ساختار حکومتی تبدیل شوند.
در تاریخ مبارزات اجتماعی، رهبری منسجم و توانمند نقش کلیدی در هدایت جنبش‌ها ایفا می‌کند. یک تشکیلات انقلابی باید قادر باشد برنامه‌ریزی کرده و منابع مختلف از جمله منابع انسانی و مالی را به‌درستی هدایت کند. در ایران، به‌دلیل نبود چنین ساختاری، اعتراضات عمدتاً به‌صورت پراکنده باقی می‌مانند و از قدرت پیشروی برخوردار نمی‌شوند. همچنین، فقدان تشکیلات منسجم به‌معنای نبود یک دیدگاه و استراتژی روشن برای براندازی رژیم است. هر گروه معترض، علی‌رغم اینکه خواسته‌های مشترکی با دیگر گروه‌ها دارد، نمی‌تواند به‌طور مؤثر از منابع و نیروهای خود برای تغییرات بنیادین استفاده کند.
عدم وجود تشکیلات و رهبری منسجم همچنین منجر به مشکلات در سازمان‌دهی اقدامات عملی می‌شود. در بسیاری از مواقع، اعتراضات فاقد هماهنگی لازم برای اعمال فشار و ایجاد تغییرات ملموس هستند. در غیاب یک سازمان منسجم، هر گونه اعتراض محدود به یک فعالیت کوتاه‌مدت باقی می‌ماند و نمی‌تواند به یک جنبش پایدار تبدیل شود. این فقدان رهبری و سازمان‌دهی، موجب شده که رژیم به‌راحتی از روش‌های سرکوبگرانه خود برای متوقف کردن این جنبش‌ها استفاده کند و آن‌ها را به سادگی مهار کند.
۳. سرکوب سیستماتیک و ضعف در اقدامات عملی
یکی از مهم‌ترین عواملی که باعث ناکامی اعتراضات در ایران شده، سرکوب‌های سیستماتیک و مداوم است. جمهوری اسلامی از همان آغاز توانسته است با ایجاد یک سیستم امنیتی و نظارتی گسترده، هرگونه حرکت اعتراضی را سرکوب کند. نهادهای مختلفی چون سپاه پاسداران، بسیج، وزارت اطلاعات و قوه قضائیه همگی نقش کلیدی در مهار هرگونه اعتراض و مبارزه با مخالفان ایفا کرده‌اند. این نهادها با استفاده از انواع ابزارهای سرکوبگرانه نظیر بازداشت‌های غیرقانونی، شکنجه‌های جسمی و روانی، و اعدام، توانسته‌اند هرگونه تهدیدی علیه رژیم را در نطفه خفه کنند.
در کنار سرکوب فیزیکی، رژیم جمهوری اسلامی از ابزارهای دیگری همچون محدودیت‌های اینترنتی، سانسور رسانه‌ها و نظارت بر فضای مجازی برای جلوگیری از شکل‌گیری اعتراضات پایدار استفاده کرده است. این کنترل‌ها به‌ویژه در زمان‌هایی که اعتراضات شدت می‌گیرد، شدت بیشتری پیدا می‌کند. به‌عنوان مثال، در جریان اعتراضات ۲۰۱۹، اینترنت در بسیاری از مناطق کشور قطع شد و دسترسی به شبکه‌های اجتماعی محدود شد تا از گسترش اعتراضات جلوگیری شود. این نوع سرکوب‌ها مانع از ارتباط مؤثر بین گروه‌های معترض و سازمان‌دهی تجمعات می‌شود.
سرکوب‌های سیستماتیک علاوه بر اینکه باعث از بین بردن اعتراضات در کوتاه‌مدت می‌شود، به‌طور بلندمدت نیز باعث ایجاد فضای ترس و عدم اعتماد میان مردم می‌گردد. بسیاری از معترضان از ترس مجازات‌های شدید، از ادامه اعتراضات دست می‌کشند. این ترس از انتقام‌گیری‌های حکومت موجب می‌شود که جنبش‌ها نتوانند به یک حرکت مستمر تبدیل شوند. رژیم با استفاده از سرکوب‌های مستمر و بی‌رحمانه ، به‌طور مؤثر از رشد و پیشرفت جنبش‌های اعتراضی جلوگیری کرده است. سرکوب‌ها علاوه بر این که به شکل‌گیری فضای ترس در جامعه کمک می‌کند، اعتماد عمومی به نهادهای مخالف و جنبش‌های اعتراضی را نیز به شدت کاهش می‌دهد. بسیاری از مردم که از عدم تغییرات ملموس و عواقب منفی اعتراضات آگاه شده‌اند، ترجیح می‌دهند از ادامه مبارزات دست بکشند. این امر موجب می‌شود که جنبش‌های اعتراضی نتوانند به یک تهدید جدی علیه رژیم تبدیل شوند و در نهایت به یک یا چند اعتراض پراکنده محدود شوند.
سرکوب‌های رژیم نه‌تنها به‌طور فیزیکی معترضان را هدف قرار می‌دهد، بلکه به‌طور روانی نیز تأثیرات عمیقی بر جامعه می‌گذارد. دولت جمهوری اسلامی با استفاده از رسانه‌های خود و ابزارهای تبلیغاتی، غالباً تلاش می‌کند تا معترضان را تروریست، اخلالگر، یا کسانی معرفی کند که امنیت ملی کشور را تهدید می‌کنند. اینگونه تبلیغات به‌طور مؤثر فضای اجتماعی را به‌نفع رژیم به‌چرخش در می‌آورد و به بسیاری از افراد در جامعه این احساس را منتقل می‌کند که حمایت از معترضان می‌تواند عواقب وخیمی به همراه داشته باشد.
علاوه بر سرکوب‌های فیزیکی و روانی، رژیم همچنین از یک سیستم قضائی فاسد و سرکوبگر برای حذف مخالفان سیاسی و فعالان اجتماعی استفاده می‌کند. افرادی که در اعتراضات شرکت می‌کنند یا حتی به‌طور عمومی نقدهایی علیه حکومت مطرح می‌کنند، با خطرات زیادی از جمله اعدام، زندان‌های طولانی‌مدت و شکنجه‌های جسمی و روانی روبه‌رو می‌شوند. این وضعیت باعث می‌شود که بسیاری از افراد از فعالیت‌های اعتراضی خودداری کرده و جنبش‌ها نتوانند در برابر سیستم سرکوبگر مقاومت کنند.
در نهایت، این سرکوب‌های سیستماتیک به ایجاد یک جو امنیتی در کشور کمک می‌کند که در آن تمامی فعالیت‌های مخالفان تحت نظارت قرار دارد. این جو امنیتی نه‌تنها به‌صورت فیزیکی بلکه از طریق کنترل‌های رسانه‌ای و اجتماعی نیز تحمیل می‌شود، که در نتیجه مانع از گسترش اعتراضات و تبدیل شدن آن‌ها به جنبش‌های سازمان‌یافته و پایدار می‌گردد.
لزوم سرنگونی قهرآمیز نظام جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی ایران از زمان تشکیل خود، تا به امروز، همواره یک رژیم استبدادی و غیر دموکراتیک باقی‌مانده است که تمام تلاش‌هایش برای حفظ قدرت در چارچوب سرکوب و کنترل جامعه متمرکز بوده است. این رژیم در طول بیش از چهار دهه، به‌وضوح نشان داده است که هیچ‌گونه تمایلی به پذیرش تغییرات از درون ندارد و هرگونه حرکت اعتراضی یا درخواست اصلاحات، نه تنها با بی‌توجهی، بلکه با استفاده از شدیدترین ابزارهای سرکوب پاسخ داده است. بنابراین، نظریه‌ای که معتقد است جمهوری اسلامی می‌تواند از درون اصلاح شود یا با ابزارهای مسالمت‌آمیز تغییر یابد، در واقع چیزی جز یک توهم نیست. تاریخ ایران نشان داده که هر بار که مطالبات مردم در سطح اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی مطرح شده، رژیم نه‌تنها به آن‌ها پاسخ مثبت نداده، بلکه بر شدت فشار و سرکوب افزوده است.
یکی از ویژگی‌های بارز رژیم جمهوری اسلامی این است که هرگز نشان نداده که خود را موظف به پاسخگویی به مردم یا اصلاح ساختارهای حکومتی می‌داند. در عوض، برای مقابله با نارضایتی‌های عمومی، از ابزارهای سرکوبگرانه‌ای همچون شکنجه، اعدام، بازداشت‌های بی‌پایان و حتی حملات نظامی به مردم استفاده کرده است. در برابر بحران‌های اقتصادی و اجتماعی که همواره به‌طور فزاینده‌ای در جامعه ایران به‌وجود آمده است، رژیم هیچ‌گاه به فکر اصلاحات جدی نیفتاده بلکه تنها به حفظ سلطه خود از طریق فشار بر معترضان و گسترش فساد در نهادهای مختلف دولتی و امنیتی پرداخته است. این عدم تمایل به تغییرات بنیادی باعث شده تا اعتراضات هر بار در همان مراحل اولیه سرکوب شده و به تغییرات ملموس منتهی نشود.
رژیم جمهوری اسلامی علاوه بر سرکوب‌های داخلی، در عرصه خارجی نیز برای حفظ بقای خود، به‌طور مستمر از روش‌های مخفی و پنهانکاری استفاده کرده است. در طی این سال‌ها، رژیم تمام تلاش خود را برای ایجاد ائتلاف‌ها و پشتیبانی‌های خارجی، به‌ویژه از سوی نیروهای مخالف دموکراسی و حقوق بشر، به کار گرفته است. اما هرگز نتواسته است به خواسته‌های عمومی مردم ایران توجه کند. این استراتژی‌های خارجی نه‌تنها به تقویت رژیم کمک نکرده بلکه به تشدید انزوا و بحران‌های داخلی دامن زده است. از این‌رو، سیاست‌های رژیم در عرصه داخلی و خارجی در نهایت به بن‌بست‌هایی منتهی شده است که نشان‌دهنده عدم کارایی سیستم حاکم است و این مسأله ضرورت یک تغییر بنیادین را بیش از پیش نمایان می‌سازد.
در مواجهه با این واقعیت‌ها، این سوال که آیا رژیم جمهوری اسلامی به‌طور مسالمت‌آمیز تغییر خواهد کرد، جوابی جز “نه” ندارد. بر اساس تمام شواهد و تحولات گذشته، هرگونه اقدام اصلاحی در چارچوب جمهوری اسلامی محکوم به شکست است. رژیم در هر مرحله از اعتراضات به‌وضوح نشان داده است که تنها با سرکوب و ابزار خشونت به بقای خود ادامه می‌دهد و به هیچ‌وجه حاضر به پذیرش خواسته‌های مردم نیست. بنابراین، راه‌حل در این شرایط تنها در سرنگونی قهرآمیز رژیم نهفته است.
جمهوری اسلامی برای حفظ قدرت خود همواره از نهادهای سرکوبگر همچون سپاه پاسداران، نیروهای امنیتی و قوه قضائیه بهره برده است. این نهادها علاوه بر سرکوب مخالفان، در ساختار فسادآلود رژیم نیز نقش اساسی دارند و هرگونه تحولی در این نهادها را تهدیدی برای خود می‌دانند. با وجود این‌که مردم ایران همواره در قالب اعتراضات مختلف خواسته‌های خود را مطرح کرده‌اند، این نهادها هیچ‌گاه از خود تمایل به پذیرش تغییرات و اصلاحات نشان نداده‌اند. به‌این‌ترتیب، نه‌تنها اصلاحات درون‌حکومتی امکان‌پذیر نیست، بلکه تنها با سرنگونی این ساختار فاسد می‌توان به تغییرات واقعی دست یافت.
انقلاب به‌عنوان راهکار
در این وضعیت بحران‌زده و با توجه به سرکوب‌های بی‌وقفه و ساختار فسادآلود حاکمیت جمهوری اسلامی، تنها راه‌حل برای دستیابی به تغییرات اساسی و دموکراتیک، یک انقلاب اجتماعی و هدفمند است. این انقلاب باید به‌طور واضح از اعتراضات پراکنده و بی‌هدف فراتر رفته و به‌سوی یک حرکت سازمان‌یافته و هدفمند پیش برود. در چنین انقلابی، مبارزه باید بر اساس تغییرات بنیادین در نظام اجتماعی و سیاسی کشور متمرکز شود، نه تنها تغییرات مقطعی یا سطحی. انقلاب باید به‌طور کامل ساختارهای فاسد حکومتی و اجتماعی را از ریشه براندازد و به جای آن‌ها یک سیستم دموکراتیک و مردمی بنا کند که در آن حقوق بشر، آزادی‌های فردی و عدالت اجتماعی در اولویت قرار گیرد. این انقلاب، به‌عنوان یک حرکت جمعی، باید تمام اقشار جامعه را گرد هم آورد و همبستگی عمومی را در جهت یک هدف مشترک، یعنی سرنگونی رژیم، تقویت کند.
یکی از اساسی‌ترین بخش‌های انقلاب اجتماعی، سازمان‌دهی مردمی و ایجاد آگاهی طبقاتی در میان اقشار مختلف جامعه است. برای اینکه یک انقلاب به‌طور مؤثر به اهداف خود دست یابد، نیاز به سازمان‌دهی دقیق، هدفمند و جامع دارد. باید از حالت اعتراضات پراکنده و جزیره‌ای عبور کرده و حرکت به‌سوی یک ائتلاف گسترده مردمی و اجتماعی هدایت شود. در این راه، آگاهی طبقاتی، که شامل درک صحیح مردم از وضعیت موجود و تضادهای بین حکومت و اقشار مختلف است، باید به‌طور گسترده در جامعه رواج یابد. این آگاهی می‌تواند مردم را به همبستگی و اتحاد در برابر رژیم وادارد و به آن‌ها نشان دهد که در واقع، تنها با سرنگونی این رژیم می‌توانند به آزادی، برابری و عدالت اجتماعی دست یابند.
با توجه به سرکوب‌های شدید و برقراری فضای ترس و تهدید در جامعه، ایجاد این آگاهی طبقاتی و همبستگی در بین مردم بسیار دشوار است، اما این تنها راه برای تقویت انقلاب و پیشبرد آن به‌سوی اهداف دموکراتیک است. علاوه بر آگاهی طبقاتی، باید به‌طور مؤثر برنامه‌های اجتماعی و فرهنگی برای بسیج مردم به‌کار گرفته شود. این برنامه‌ها می‌توانند شامل آموزش‌های سیاسی، توضیح مفاهیم حقوق بشر، دموکراسی و عدالت اجتماعی به مردم و همچنین ایجاد شبکه‌های مردمی برای ارتباطات و هماهنگی باشد. این سازمان‌دهی به مردم کمک می‌کند تا در برابر سرکوب‌های رژیم ایستادگی کنند و از روحیه خود در برابر سختی‌ها و چالش‌ها کم نکنند.
علاوه بر این، برای اینکه انقلاب موفقیت‌آمیز باشد، باید تمام نهادهای سرکوبگر و فاسد رژیم، از جمله سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات، قوه قضائیه و سایر ارگان‌های سرکوبگر، از ریشه برچیده شوند. این نهادها نه تنها در سرکوب مخالفان نقش دارند، بلکه از نظر اقتصادی و اجتماعی هم به تثبیت سیستم حاکم کمک می‌کنند. بنابراین، انقلاب باید برای واژگونی این نهادها و جلوگیری از هرگونه بازسازی مجدد رژیم در قالب دیگری تلاش کند. یکی از چالش‌های بزرگ در این فرآیند، پرهیز از هرگونه خلا قدرت است که ممکن است به ایجاد فرصتی برای بازسازی رژیم منجر شود. به همین دلیل، در هر مرحله از انقلاب، باید به‌دقت برنامه‌ریزی کرد و از ایجاد خلأ قدرت جلوگیری نمود.
برای اینکه یک انقلاب موفق شود، باید بر اهداف بلندمدت و استراتژی‌های کلان متمرکز باشد. در این مسیر، باید نه‌تنها بر سرنگونی جمهوری اسلامی تمرکز کرد، بلکه باید به فکر جایگزینی آن با یک سیستم حکومتی نوین و دموکراتیک بود. این سیستم جدید باید بر اساس اصولی مانند آزادی، عدالت اجتماعی و کرامت انسانی بنا شود. به‌ویژه باید توجه ویژه‌ای به حقوق اقلیت‌ها، زنان، و گروه‌های حاشیه‌ای در جامعه ایران صورت گیرد. تنها در چنین ساختاری است که می‌توان به عدالت واقعی دست یافت و به یک جامعه آزاد و برابر دسترسی پیدا کرد.
هدف اصلی از این انقلاب باید ایجاد یک جامعه دموکراتیک باشد که در آن تمام مردم، با هر نژاد، مذهب، جنسیت و عقیده، به‌طور آزادانه در فرآیند تصمیم‌گیری‌های اجتماعی و سیاسی مشارکت کنند. جمهوری اسلامی تا امروز به هیچ‌وجه به این خواسته‌ها توجه نکرده و عملاً آن‌ها را سرکوب کرده است. پس تنها از طریق انقلاب است که می‌توان به این خواسته‌ها رسید و یک حکومت دموکراتیک و مردم‌سالار در ایران برقرار ساخت.
ضرورت حضور توده‌ها و نقش تشکیلات انقلابی
برای موفقیت هر انقلابی، حضور فعال و آگاهانه توده‌های مردم ضروری است. این مشارکت عمومی نه تنها نشان‌دهنده خواست عمیق مردم برای تغییر است، بلکه به انقلاب اعتبار و پایداری می‌بخشد. در طول تاریخ، بسیاری از انقلاب‌های موفق تنها زمانی به نتیجه رسیدند که جنبش‌های مردمی به صورت گسترده و با آگاهی کامل از ضرورت تغییر، در فرآیند سرنگونی رژیم مشارکت کردند. این مشارکت باید به‌گونه‌ای باشد که مردم از نارضایتی‌های خود فراتر روند و آگاهانه در راستای سرنگونی رژیم استبدادی و ایجاد نظامی جدید گام بردارند. اما حضور فعال مردم به‌تنهایی کافی نیست. برای اینکه این تحرکات پراکنده به یک حرکت اجتماعی پایدار و مؤثر تبدیل شود، نیاز به تشکیلات انقلابی است که بتواند افراد و گروه‌های مختلف را سازماندهی کرده و آن‌ها را به سمت اهداف مشترک و روشن هدایت کند.
تشکیلات انقلابی باید نقش رهبری جنبش‌ها را برعهده گیرد. این تشکیلات باید توانایی ایجاد وحدت و هماهنگی بین گروه‌ها و اقشار مختلف جامعه را داشته باشد. در بسیاری از جنبش‌های مردمی که موفق به تغییرات جدی نشده‌اند، فقدان رهبری منسجم و یکپارچه باعث شده که اعتراضات به شورش‌های پراکنده و بدون هدف منتهی شوند. برای مثال، در اعتراضات گسترده سال‌های اخیر در ایران، شاهد بودیم که گروه‌های مختلف با خواسته‌های متنوع و گاهی متناقض وارد میدان شدند، اما نبود یک تشکیلات رهبری‌ شده باعث شد که این اعتراضات نه‌تنها به تغییر منتهی نشود، بلکه حتی برخی از آن‌ها به سرعت سرکوب شوند. تشکیلات انقلابی باید از همان ابتدا به ایجاد استراتژی مشخص و شفاف برای حرکت رو به جلو بپردازد و از پراکندگی و ضعف در مبارزات جلوگیری کند.
تشکیلات انقلابی تنها با هدف هدایت نیروهای مردمی به‌سوی سرنگونی رژیم، به شکل مؤثر عمل خواهد کرد. این تشکیلات باید تمام اقشار جامعه را با آگاهی‌های سیاسی و اجتماعی تجهیز کرده و آن‌ها را به پیگیری اهداف مشترک و سازمان‌یافته ترغیب کند. بدون این تشکیلات، جنبش‌ها ممکن است به‌راحتی در برابر سرکوب‌های حکومتی شکست بخورند و یا حتی در دام نیروهای خارجی یا جناح‌های رقیب رژیم گرفتار شوند. به همین دلیل، ایجاد یک تشکیلات منسجم و هماهنگ که بتواند نیروها را سازماندهی کند، یکی از ارکان اساسی هر انقلاب است. این تشکیلات باید افرادی را در خود بگنجاند که از تجربه، آگاهی و قدرت رهبری برخوردار باشند و قادر باشند در شرایط بحرانی، تصمیمات درست و فوری اتخاذ کنند.
انقلاب تنها زمانی موفق می‌شود که از تغییر چهره‌ها یا اصلاحات سطحی فراتر رود و به بازسازی ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی منتهی شود. در بسیاری از جنبش‌ها و اعتراضات که در گذشته به‌ویژه در کشورهای مختلف اتفاق افتاده، حرکت‌هایی که به تغییرات سطحی یا تغییر چهره‌ها محدود شدند، در نهایت نه‌تنها مشکل اصلی جامعه را حل نکرده‌اند، بلکه در مواردی شرایط را بدتر کرده‌اند. تغییر چهره‌ها به‌تنهایی ممکن است منجر به تغییرات ظاهری در ساختار حاکمیتی شود، اما همچنان همان سیستم استبدادی و فاسد باقی می‌ماند. برای انقلاب واقعی، لازم است که این تغییرات به عمق ساختارها نفوذ کند و یک نظام جدید و دموکراتیک جایگزین نظام مستبد و فاسد کنونی شود.
به همین دلیل، هدف انقلاب باید نه‌تنها در سرنگونی رژیم بلکه در بازسازی کامل ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه باشد. برای مثال، باید ساختارهای اقتصادی که بر فساد و نابرابری استوارند، از ریشه دگرگون شوند و به‌جای آن‌ها سیستمی عادلانه و منصفانه ایجاد گردد. همچنین، باید سیستم سیاسی جمهوری اسلامی که بر اساس سرکوب و انحصار قدرت شکل گرفته، تغییر کرده و جایش را به یک سیستم دموکراتیک و مردمی بدهد. انقلاب باید شامل تغییر در نظام قضائی، ساختار سیاسی، نهادهای امنیتی و حتی در شیوه‌های اجتماعی باشد تا بتواند از دموکراسی و عدالت اجتماعی به‌طور کامل پشتیبانی کند.
تشکیلات انقلابی باید برنامه‌ای واضح و جامع برای بازسازی این ساختارها ارائه دهد و نیروهای مردمی را به‌طور مؤثر در مسیر اجرای آن‌ها هدایت کند. این برنامه باید شامل تضمین حقوق بشر، آزادی‌های فردی، عدالت اجتماعی و یک سیستم حکومتی بر اساس انتخابات آزاد و منصفانه باشد. تنها در این صورت است که انقلاب می‌تواند به‌طور واقعی به تغییرات عمیق و مثبت منتهی شود.
یکی از چالش‌های بزرگ در این مسیر، حفظ هماهنگی و انسجام در میان گروه‌های مختلف مردمی است. انقلاب باید قادر باشد گروه‌ها و اقشار مختلف اجتماعی، از کارگران و معلمان گرفته تا اقلیت‌ها و زنان، را حول یک هدف مشترک گرد هم آورد. برای این‌کار، تشکیلات انقلابی باید بر اصولی همچون همبستگی، احترام به تفاوت‌ها و تمرکز بر هدف مشترک تأکید کند. این همبستگی در میان اقشار مختلف اجتماعی، یکی از ارکان اصلی موفقیت هر انقلاب است.
در نهایت، نقش تشکیلات انقلابی در انقلاب‌ها همان‌قدر که مهم است، چالش‌برانگیز هم می‌باشد. تشکیلات باید قادر باشد از یک‌سو، هماهنگی و اتحاد بین نیروهای مختلف را حفظ کند و از سوی دیگر، با سرکوب‌ها و فشارهای رژیم به‌طور مؤثر مقابله کند. این تشکیلات باید به‌طور مستمر و با برنامه‌ریزی دقیق در راستای اهداف خود حرکت کند و از هرگونه پراکندگی یا انشقاق در صفوف مردم جلوگیری کند.
انقلاب و هزینه‌های آن
انقلاب‌ها به‌طور طبیعی هزینه‌های بسیاری دارند. این هزینه‌ها می‌تواند شامل تلفات جانی، آسیب‌های اقتصادی، نابودی زیرساخت‌ها، و همچنین ایجاد فشارهای اجتماعی و روانی باشد. هر انقلابی که برای سرنگونی یک رژیم مستبد و فاسد صورت گیرد، مستلزم فداکاری‌های زیادی از سوی مردم است. اما این هزینه‌ها در مقایسه با پیامدهای ادامه حیات یک رژیم دیکتاتوری، قابل توجیه هستند. جمهوری اسلامی ایران، که تاکنون هیچ‌گونه تمایلی به پذیرش اصلاحات اساسی و تغییرات دموکراتیک نشان نداده است، همواره با سرکوب و استبداد، هزینه‌های سنگینی را به جامعه تحمیل کرده است. نادیده گرفتن خواسته‌های مردم و ادامه حیات رژیم به معنای ادامه بحران‌ها و مشکلات است که فقط بر بار آن‌ها افزوده می‌شود.
این هزینه‌ها باید در نظر گرفته شود که در صورت ادامه حیات رژیم جمهوری اسلامی، هیچ‌گونه امیدی به بهبود وضعیت اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی مردم ایران نخواهد بود. نابرابری‌های اقتصادی، فساد گسترده، محدودیت‌های شدید اجتماعی، و سرکوب آزادی‌ها از جمله پیامدهای ادامه بقای این رژیم است که در نهایت به گسترش بحران‌های اجتماعی و فروپاشی بیشتر کشور منجر خواهد شد. در این شرایط، هزینه‌های انقلاب، هرچند که بزرگ و دشوار باشند، می‌توانند در آینده به نفع مردم تمام شوند و باعث شکل‌گیری جامعه‌ای دموکراتیک و آزاد با سیستم حکومتی مردمی شوند.
سرکوب‌ها و فشارهای رژیم، مردم را در موقعیتی قرار داده‌اند که دیگر هیچ‌چیز برای از دست دادن ندارند. در واقع، هزینه‌های هر روز زندگی در زیر رژیم جمهوری اسلامی به قدری سنگین است که افراد بسیاری ترجیح می‌دهند با مشارکت در انقلاب، هزینه‌های آن را بپردازند تا زندگی بهتری را برای نسل‌های آینده تضمین کنند. این هزینه‌ها به‌ویژه در زمینه حقوق بشر و آزادی‌های فردی بسیار چشمگیر است. در شرایطی که مردم از حقوق ابتدایی خود محروم هستند و هرگونه انتقاد یا مخالفت با رژیم با شدیدترین مجازات‌ها روبه‌رو می‌شود، هزینه‌هایی که انقلاب برای مردم به همراه دارد، به‌وضوح قابل توجیه است.
همچنین، انقلاب می‌تواند برای جامعه ایران فرصتی برای بازسازی و بهبود شرایط فراهم کند. هزینه‌هایی که در فرآیند انقلاب صرف می‌شود، در حقیقت سرمایه‌گذاری برای ساختن آینده‌ای بهتر است. انقلاب، به‌ویژه اگر با برنامه‌ریزی دقیق و ساختاری منظم پیش برود، می‌تواند کشور را از بحران‌های اقتصادی و اجتماعی نجات داده و به‌جای آن، زمینه‌های رشد و توسعه را فراهم آورد. این فرآیند باید با نگاه بلندمدت به آینده و تأکید بر اصول دموکراتیک و حقوق بشر انجام شود.
در نهایت، انقلاب هرچند که هزینه‌بر است، اما در مقایسه با پیامدهای ادامه وضعیت موجود، ضروری و اجتناب‌ناپذیر است. بقای جمهوری اسلامی نه تنها به معنای استمرار بحران‌ها است، بلکه باعث تشدید فقر، فساد، سرکوب و تبعیض در جامعه خواهد شد. هر روزی که این رژیم در قدرت باقی بماند، هزینه‌های بیشتری بر دوش مردم ایران خواهد گذاشت. از نظر اقتصادی، رژیم جمهوری اسلامی با سیاست‌های نادرست و فاسد خود باعث نابودی منابع ملی، کاهش ارزش پول ملی و افزایش بیکاری شده است. علاوه بر آن، نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی، که نتیجه سیاست‌های انحصاری و فساد است، به شکاف‌های عمیق‌تر در جامعه منجر شده است که حل آن‌ها تنها از طریق تغییرات بنیادین ممکن خواهد بود. بنابراین، این هزینه‌ها در نهایت بر دوش طبقات مختلف اجتماعی، به‌ویژه اقشار ضعیف، سنگینی خواهد کرد.
از سوی دیگر، سرکوب‌های نظام در قالب محدودیت‌های شدید سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیز هزینه‌های سنگینی به همراه دارد. مردم ایران به‌ویژه نسل جوان، که شاهد سرکوب آزادی‌ها و نقض حقوق اولیه خود هستند، مجبور به پرداخت هزینه‌هایی غیرقابل تحمل برای دستیابی به حتی حقوق ابتدایی خود می‌شوند. این هزینه‌ها در قالب بازداشت‌های خودسرانه، شکنجه‌ها، اعدام‌ها، و اعمال محدودیت‌های بی‌پایان به زندگی روزمره مردم تحمیل می‌شود. تحت چنین شرایطی، انقلاب به‌عنوان یک راه‌حل ضروری مطرح می‌شود تا این فشارها و ظلم‌های سیستماتیک پایان یابد و به مردم آزادی و کرامت انسانی بازگردانده شود.
در این راستا، نباید فراموش کرد که هزینه‌های انقلاب تنها جنبه‌های منفی و دشوار آن نیستند. در واقع، انقلاب به‌عنوان یک تحول اجتماعی و سیاسی می‌تواند فرصت‌هایی جدید را برای ساختن جامعه‌ای عادلانه و آزاد فراهم آورد. در دوران پس از سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، این فرصت‌ها شامل بازسازی زیرساخت‌های اقتصادی و اجتماعی، بهبود شرایط سیاسی، و تأسیس نهادهای دموکراتیک خواهد بود. مردم ایران می‌توانند با مشارکت در فرآیند ساخت یک جامعه جدید، به ساختارهایی عادلانه‌تر، شفاف‌تر و پاسخگو دست یابند که در آن حقوق بشر و آزادی‌های فردی به‌طور کامل رعایت شوند.
هزینه‌های انقلاب به‌طور عمده شامل فشارهای اجتماعی و سیاسی است که برای دستیابی به آزادی و عدالت ضروری می‌باشد. از جمله این هزینه‌ها، می‌توان به بهای جان‌هایی که در راه آزادی از دست می‌روند، اشاره کرد. با این حال، اگر انقلاب به‌طور مؤثر و با هدف تحقق دموکراسی و حقوق بشر سازماندهی شود، این هزینه‌ها می‌توانند در نهایت به رشد و شکوفایی کشور منتهی شوند. انقلاب باید به‌عنوان یک حرکت اجتماعی گسترده، نه تنها به تغییر رژیم بلکه به تغییر ساختارهای فساد و استبداد در جامعه توجه کند. در این صورت، مردم ایران قادر خواهند بود هزینه‌های مادی و معنوی انقلاب را با هدف ساختن آینده‌ای بهتر و آزادتر تحمل کنند.
سرانجام، انقلاب‌ها اغلب به‌عنوان مسیری پرهزینه برای ایجاد تغییرات عمیق در نظر گرفته می‌شوند. اما هزینه‌های انقلابی که در نهایت به‌واسطه‌ آن‌ها تغییرات بنیادین در جامعه تحقق یابد، در مقایسه با هزینه‌های ادامه حیات رژیم‌های مستبد و فسادآور، معقول و قابل توجیه است. جمهوری اسلامی ایران، که از ابتدا با استبداد، سرکوب و فساد شروع به کار کرده، اکنون به یک بحران عظیم اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تبدیل شده است که ادامه آن تنها به افزایش مشکلات خواهد انجامید. در نهایت، انقلاب به‌عنوان تنها راه برای پایان دادن به این وضعیت و به‌دست آوردن آزادی، عدالت و دموکراسی برای مردم ایران ضروری و اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد.
نتیجه‌گیری
در طول چهار دهه حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، این رژیم با وجود سرکوب‌های گسترده، فساد ساختاری، و عدم پاسخگویی به مطالبات اجتماعی، توانسته است به بقای خود ادامه دهد. عوامل مختلفی مانند استفاده ابزاری از مذهب، سرکوب سیستماتیک مخالفان، مهندسی اجتماعی و دوقطبی‌سازی، و ضعف گفتمان مخالفان، موجب شده‌اند که جنبش‌های اعتراضی نتوانند به تغییرات بنیادین منجر شوند. با این حال، شواهد نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی از درون اصلاح‌پذیر نبوده و هیچ تمایلی به پذیرش تغییرات واقعی ندارد. از این رو، تنها راه‌حل برای براندازی این رژیم، یک انقلاب اجتماعی و سازمان‌یافته است که به‌طور هدفمند، ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور را به‌طور کامل تغییر دهد.
در این مسیر، حضور توده‌های مردم و سازمان‌دهی آن‌ها توسط تشکیلات انقلابی نقشی حیاتی ایفا می‌کند. انقلاب تنها زمانی موفق خواهد شد که این تشکیلات بتوانند نیروهای مردمی را حول یک هدف مشترک و روشنی که همان سرنگونی رژیم است، متحد کنند. همچنین، این انقلاب نباید به تغییر چهره‌ها یا اصلاحات سطحی محدود شود، بلکه باید به بازسازی کامل ساختارهای حکومتی و اجتماعی منجر گردد. سرکوب‌های مداوم و فساد در جمهوری اسلامی، فضای تغییرات سطحی را از بین برده و هر نوع اصلاح در چارچوب این رژیم محکوم به شکست است.
هرچند که انقلاب هزینه‌های زیادی خواهد داشت، اما این هزینه‌ها در مقایسه با پیامدهای تداوم حیات جمهوری اسلامی قابل توجیه است. اگر رژیم جمهوری اسلامی به حیات خود ادامه دهد، تنها منجر به تشدید فقر، فساد، سرکوب و ویرانی بیشتر خواهد شد. بنابراین، برای ایجاد تغییرات بنیادین در ایران، تلاش برای سرنگونی این رژیم به‌طور قاطع و از مسیر انقلاب، ضروری و اجتناب‌ناپذیر است.
در نهایت، بدون تردید، انقلاب به‌عنوان راهی برای ساختن جامعه‌ای دموکراتیک و آزاد، در حال حاضر تنها گزینه‌ای است که قادر به پایان دادن به دوران سرکوب و ظلم جمهوری اسلامی و برقراری آزادی، عدالت اجتماعی و حقوق بشر در ایران خواهد بود.

Loading


دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این نوشته،  نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمی‌کند.

Loading