احمد پورمندی
در هفته گذشته بیانیهای به امضای شماری از کنشگران سیاسی و فرهنگی منتشر شد که مدعی پرداختن به اسرائیل و «نظم نوین» شده است.
بر خلاف فروتنی مرسوم اهالی علم و هنر، امضا کنندگان خود را «خیل جامعهی دانشگاهی، دانشپژوهان، فعالان سیاسی و اجتماعی و هنرمندان» نامیدهاند تا از ابتدا، خواننده را در مقابل عظمت خود قرار دهند و محتوای بیانیه را باورپذیر کنند.
از نگاه من، محتوای اصلی این بیانیه یک کپی ضعیف از اندیشههای موسوم به «محور مقاومت» است که با مقادیری لفاظیهای روشنفکرانه تزیین شده است.
اگر نبود امضای شماری از شخصیتهای خوشنام سیاسی و دانشگاهی در ذیل این بیانیه، ضرورتی به تخصیص وقت به آن وجود نمیداشت و میشد آن را هم در کنار انبوه تولیدات صدا و سیمای ج.ا. راهی سطل اوراق باطله کرد. اما امضای همین شخصیتها مکث روی محتوای بیانیه را ضروری ساخت.
از مطالب نامربوط و روشنفکرمآبانه این بیانیه حدودا ۹۰۰ کلمهای که بگذریم، مدعاهای اصلی آن عبارتند از:
الف- اسرائیل کشوری جعلی، «صهیونیستی»، اشغالگر و فاشیستی است.
ب- این کشور فاشیست، در سودای استقرار یک «نظم نوین» در منطقه و جهان ، قصد حمله به ایران و کشاندن آن به یک جنگ بزرگ را دارد.
ج- «مدلهای مقاومت اسلامی مانند اخوانالمسلمین، حماس و حزبالله در وضعیت فعلی واپسین دیوارِ دفاعیِ باقیمانده را برابر دستاندازیِ صهیونیستها تشکیل دادهاند.»
اینها محورهای اصلی تفکر جریان اقتدارگرای افراطی موسوم به محور مقاومت هم هست که در بیانیه آقایان تکرار شده است.
آنچه این قرابت محتوایی را تکمیل میکند، این نکته بسیار مهم است که بیانیه، در فضای به شدت دو قطبی کشور، قطب حکومت جمهوری اسلامی را که نقش اصلی را در راندن ایران به بحران و خطر جنگ بر عهده دارد، بطور کامل نادیده گرفته، این تصویر را به خواننده منتقل میکند که گویا یک گوریل وحشی و فاشیست به یک دروازه خالی شلیک میکند.
هوش سرشاری لازم نیست تا انطباق اینگونه تصویر سازیهای یک سویه با تبلیغات صدا و سیما را که در خدمت تشویق مردم به قرار گرفتن در کنار « اخوان المسلمین، حماس و حزب الله» در «جنگ میهنی» قرار دارد، درک کنیم. امروز اگر یک ایرانی درک نکند که سیاستهای ایران برباد ده خامنهای و باندهای تبهکار، پخمه و فاسد حاکم، کشور را به روز سیاه نشانده و با ماجراجوییهای پوچ به سمت جنگ میبرد، باید به پزشک مراجعه کند.
در سایه قرار دادن اقتدارگرایان فاسد و غارتگر حاکم و شیطانسازی از جهان غرب و اسرائیل، تنها این فراخوان را تقویت میکند که در پشت محور مقاومت سنگر بگیرید چرا که «مدلهای مقاومت اسلامی مانند اخوانالمسلمین، حماس و حزبالله در وضعیت فعلی واپسین دیوارِ دفاعیِ باقیمانده را برابر دستاندازیِ صهیونیستها تشکیل دادهاند.»
نویسندگان بیانیه اسرائیل را فاشیست، جعلی و اشغالگر دانسته، صهیونیسم را هم چیزی بدتر از نازیسم و فاشیسم میپندارند.
بیانیه که مدعی برملا کردن خطرات «نظم نوین» موردنظر اسرائیل برای منطقه و جهان است، گرچه جا به جا در مورد این «نظم نوین» اشارات مربوط و نامربوطی دارد، اما گویا درک اصلی بیانیه از «نظم نوین» در عبارت زیر خلاصه شده است:
««نظم نوین» نامی است که اسرائیل بر عملیات ترور حسن نصرالله و البته همهی مردمان و زندگان در بلوک مسکونی اطراف نهاد.» این تعبیر از نظم نوین اسرائیلی مضحک به نظر میآید، اما مطلبی است که سیاه بر سفید نگاشته شده است و ظاهرا تنها هدف «هیولا» ساختن از حریف را پی میگیرد.
تردیدی نیست که اسرائیل هم مثل هر کشور هشیار دیگری خود را با نظم نوینی دمساز میکند که در حال پا گرفتن است و سعی میکند که پرچمدار این نظم در خاور میانه باشد و از ثمرات پیشتازی هم بهره ببرد. این نظم اما «عملیات ترور نصرالله» نیست! جوهر اصلی نظم نوین در تغییر محتوای «قدرت» نهفته است. در این نظم، قدرت نظامی جای خود را به قدرت هوشمندی میدهد که در آن فنآوری و اطلاعات، اقتصاد و قدرت ناشی از شبکه روابط، حرف اصلی را میزنند و قدرت نظامی را در مقام بعدی قرار میدهند.
اسرائیل موقعیت کنونیاش در خاورمیانه را به مثابه استفراغ یهودیستیزان اروپایی جایزه نگرفته است. این موقعیت علاوه بر ثمره ایجاد ساختار نسبتا دموکراتیک حکمرانی، ناشی از پیشتازی در حوزه اطلاعات و فنآوری، اقتصادی پویا و مدرن و شبکه عظیمی از لابیهای یهود در سراسر جهان است.
برای آنکه تلاش هیولاسازانه بیانیه برای خواننده روشن شود، قطعهای از درک هرچند بسیار محدود احمد زیدآبادی به عنوان یک اصلاح طلب شناخته شده داخل کشور را انتخاب کردهام تا فرصتی برای مقایسه تبیین نظری نظم نوین و پروپاگاندای روشنفکرمآبانه برای خواننده فراهم شود:
«رئوس نقشۀ آمریکا برای نظم جدید در خاورمیانه به ترتیب زیر است: استقرار آتشبس در نوارغزه و آزادی اسیران اسرائیلی، سپردن نوارغزه به یک نیروی عربی برای اداره و بازسازی آن بدون حضور حماس، اجرای شدید و غلیظ قطعنامۀ شورای امنیت سازمان ملل در لبنان به قصد عقبنشینی نیروهای حزبالله به شمال رودخانۀ لیطانی و رفع خصومت دائمی بین لبنان با اسرائیل با تمام لوازم و ضروریات آن، ترسیم نمایی از وعدۀ تشکیل کشور مستقل فلسطینی با محدودیتهای مشخص در آیندهای نامشخص از طریق عادیسازی رابطۀ عربستان و دیگر کشورهای عرب و مسلمان با اسرائیل است.
روشن است که در نظم مورد نظر دولت بایدن که عملاً از حمایت کامل یا نسبی یا مشروطِ سازمان ملل، اروپا، کشورهای عرب، چین و حتی روسیه نیز برخوردار است، نقشی برای تداوم سیاست منطقهای جمهوری اسلامی و اقدامات مسلحانۀ گروههای متحد آن در خاورمیانه در نظر گرفته نشده است. از این رو، از نگاه آنان، جمهوری اسلامی یا باید با تغییر پارهای از سیاستهای خود، با نظم در حال ظهور همراه شود و یا با ایستادگی در مقابل آن تحت فشارهای فزایندۀ اقتصادی و دیپلماتیک و انزوای بیسابقه قرار گیرد. …. بلوک راستگرای افراطی حاکم بر اسرائیل همچنان با هرگونه «تصویرسازی» از یک کشور مستقل برای فلسطینیها مخالف است.»
بیانیه فقط اسرائیلستیز نیست، با کمال تاسف و در اوج ناباوری، «یهود ستیز» است. این امر در جای جای بیانیه از زیر عبارت پردازیها بیرون زده است، اما اوج آن در نقل قولی از یک تاریخنگار اسرائیلی به نام شلومو سند قابل دیدن است، آنجا که مینویسد: «بهگفتهی مورخ اسرائیلی، شلومو سند، یهودستیزیِ اروپایی یهودیان را در خاورمیانه «استفراغ» کرد».
اینکه مورخی در جایی جملهای گفته باشد، چندان مهم نیست، اما اینکه صدها تن از فضلای ریش و سبیلدار، از همه تاریخنگاریهای مربوط به اسرائیل و خاورمیانه فقط به یک جمله از یک مورخ استناد کنند که یهودیان اسرائیل نتیجه یک «استفراق» هستند، آیا نشانه یهودیستیزی رسوب کرده در جان نویسندگان بیانیه و میراث نقلقولآوریهای دوران کودکی چپ ایران نیست؟
و جالب است اگر بدانیم که بیش از ۵۰٪ این «استفراغ» از کشورهای غیر اروپایی و بویژه از خاور میانه به اسرائیل کوچ کردهاند و منشا اروپایی ندارند!
در برخورد با صهیونیسم هم بیانیه از آبشخور چپ سنتی ورشکسته و اسلام یهودستیز اخوانالمسلمین و خمینی آب مینوشد و درست در شرایطی که نیروهای میانهرو و لیبرال اسرائیل برای حفظ هویت کثرتگرا و صلحجوی کشور خود در مقابل تهاجم حزباللهیهای یهود، به سنگر صهیونیسم پناه میبرند، نویسندگان کاری میکنند که این سنگر هم بدست بنیادگرایان فتح شود!
جنایاتی که با همدستی بنیادگرایان حزباللهی در ایران و اسرائیل، امروز غزه را به لکه ننگ دیگری بر سیمای بشریت تبدیل کرده نه در خدمت نظم نوین که بیانگر آخرین تلاشهای نظم تفنگ سالار و رو به فروپاشی کهن است. قرار گرفتن در کنار یکی از طرفین، نشانه هرچه باشد، روشنفکرانه نیست.
برای روشن شدن مطلب و ایجاد فرصتی برای مقایسه بخشهایی از مصاحبه اخیر یووال هراری را در پایان میآورم. با این امید که حد اقل شخصیتهای موجهی که به هر دلیل نامشان در پای بیانیه نهاده شده، در صدد تکذیب بر آیند.
پاسخ هراری به سه سوال:
- گال بکرمن: شاید هیچوقت در زندگی به اندازهی یک سال گذشته از اسرائیل مأیوس نبودهام. شما به همهچیز از منظری تاریخی نگاه میکنید. به همین دلیل دوست دارم که بدانم آیا چنین نگرشی شما را نسبت به اوضاع امیدوارتر میکند یا اینکه از زاویهی دیدِ شما اوضاع کشور حتی بدتر به نظر میرسد؟
یووال نوح هراری: اسرائیل در موقعیتِ حسّاسی قرار دارد. فکر نمیکنم که بقایش در خطر باشد. به نظرم هویتش در خطر است. اکنون نبرد بر سر ماهیتِ کشور جریان دارد، و نتیجهی این نبرد نه تنها وضعیت اسرائیل بلکه وضعیتِ یهودیت در دهههای آینده را رقم خواهد زد.
- اگر نتانیاهو و شرکایش در راست افراطی را همچون «غیوران» میدانید، در این صورت برای طرف مقابل خودتان در نبرد بر سر هویتِ اسرائیل چه نقشی قائلاید؟
به عقیدهی من، در طرف مقابل صهیونیستها قرار دارند، و باید بر این کلمه تأکید کرد و آن را بازپس گرفت، چون نه تنها امروز بلکه دهههاست که از صهیونیسم بدگویی کردهاند. برابر شمردن صهیونیسم با نژادپرستی خودش نوعی نژادپرستی است زیرا صهیونیسم چیزی نیست جز جنبش ملیِ یهودیان. اگر به نظرتان صهیونیسم نژادپرستانه و مشمئزکننده است، در واقع دارید میگویید که یهودیان حق ندارند که احساساتِ ملیگرایانه داشته باشند. ترکها و آلمانیها میتوانند احساساتِ ملیگرایانه داشته باشند اما وقتی نوبت به یهودیان میرسد احساساتِ ملیگرایانهی آنها را نژادپرستی میشمارند. صهیونیسم در اصل سه مؤلفه دارد که نباید مناقشهانگیز باشد. اول این که یهودیان یک ملت هستند، نه افرادی جدا از هم. دوم این که یهودیان نیز مثل همهی دیگر ملتها حق تعیین سرنوشت دارند، مثل فلسطینیها، مثل ترکها، و مثل لهستانیها. سوم این که یهودیان پیوند تاریخی، فرهنگی و معنویِ عمیقی با سرزمینِ واقع در میان نهر اردن و دریای مدیترانه دارند، و این واقعیتی تاریخی است.
- من هم چنین درکی از صهیونیسم دارم. اما این کلمه برای بسیاری از افراد ابعاد متفاوتی پیدا کرده است.
دربارهی نتیجهی سیاسیِ این سه واقعیت، توافقی وجود ندارد. در سراسر تاریخِ صهیونیسم، در ۱۵۰ سال گذشته، مردم ایدههای متفاوتی داشتهاند. بعضی از ایدهها قطعاً نژادپرستانه و بسیار خشونتآمیز بودهاند. بعضی از صهیونیستها وجود ملتِ فلسطین و حق تعیین سرنوشتِ آنها را انکار کردهاند. اما این نتیجهی منطقیِ مقدماتِ صهیونیسم نیست. میتوان پذیرفت که ملت یهودی وجود دارد، ملتی که حق تعیین سرنوشت و ارتباطی تاریخی با این سرزمین دارد. و در همین حال، ملت فلسطین وجود دارد، ملتی که حق تعیین سرنوشت و پیوند تاریخی، فرهنگی و معنویِ عمیقی با سرزمینِ واقع در میان نهر اردن و دریای مدیترانه دارد. بنابراین، پرسش سیاسی این است که با این دو واقعیت چه باید کرد؟ راهحلهای بالقوهای مثل تأسیس دو کشور مستقل وجود دارد. میتوان پرسید که مرز میان این دو کشور دقیقاً کجاست و فلسطینیهایی که در قلمرو اسرائیل باقی میمانند چه حقوقی خواهند داشت؟ میتوان دربارهی همهی این مسائل بحث کرد. اما صهیونیسم اساساً منکر وجود ملت فلسطین و حقوق آنها نیست.
برگرفته از ایران امروز
——————————————
لینک «فراخوان جمعی: علیه نظم «نوین» تحمیلی بر خاورمیانه» در خبرگزاری تسنیم وابسته به سپاه پاسداران:
https://tn.ai/3181901
خبرگزاری سپاه لینک مربوط به امضای نامه را نیز در زیر خود دارد. به نظر میرسد این خبرگزاری هماهنگکننده انتشار و جمعآوری امضاهای فرخوان بوده است.
لینک فراخوان در خبرآنلاین: https://www.khabaronline.ir/xmMpM
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این نوشته، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمیکند.