«عمو نوروز» و وجه «زنانه» غایب در باروری و نوزایی بهار

پیرایه شبان
نوروز یکی از زیباترین جشن های باستانی ایرانیان و نماد شکوفایی طبیعت و نوزایی است. در سالیان اخیر، ایرانیان خارج از کشور به گسترش پیام این ایام فرخنده و ثبت آن در جوامع بین المللی مبادرت کرده و خواستار انتشار تمبرهای نوروزی و به رسمیت شناختن آن شده اند. با این وجود، از آن جا که این جشن نمادین است، بازبینی برخی از تصویرسازی ها و عناصر تشکیل دهنده آن، پیش از نهادینه کردن این پدیده، ضروری است.انسانها برای بیان افکار و احساسات خود از گفتار و نوشتار و نیز برای انتقال این مفاهیم گاه از نمادهای (Symbols) مختلف بهره می جویند. نمادها، نشانه های قابل رویت از مفاهیم، چیزهای ناشناخته، نادیدنی و یا انتزاعی هستند. یکی از شناخته ترین آن ها، یعنی نماد عشق است که در آثارهنری، کارت پستال ها، زیورآلات و غیره دیده می شود. نمادها توسط انسان ها ساخته می شوند و به دنیا می آیند. با این وجود گاه بار فرهنگی و ارزشی خود را از دست می دهند و اصطلاح ًا می میرند، بطور مثال، خدایان یونانی که هر یک زمانی سمبل هایی از مادری، زایش، شجاعت، قهرمانی، درمان و غیره بودند، هم اکنون نمادهایی مرده اند.
نمادها به دو دسته طبیعی و فرهنگی تقسیم می شوند: نمادهای طبیعی از محتویات ناخودآگاه سرچشمه می گیرند. زبان ناخودآگاه روان انسان، نمادین است و رویاهای ما، در خواب سرشار از مفاهیم نهفته در پس نمادهایی، نظیر آب، شیر، جنگل، سیاهی و اشکال هندسی هستند که هر یک به لحاظ روانشناختی قابل تعبیر است.
نمادهای فرهنگی برای شرح حقایق و پدیده های فرهنگی به کار می روند و به همراه آیین ها، اعیاد، صنایع هنری و غیره، عناصر تشکیل دهنده یک فرهنگ هستند. نمادها، مانند هنرهای بومی، باورها و ارزش های یک فرهنگ را به افراد جامعه یادآوری می کنند و از این رو نیرومند، احساس برانگیز و انرژی زا هستند.
در روابط بین الملل، شاخص ترین نماد، پرچم است؛ افراد یک جامعه برحول یک پرچم مشترک گرد هم می آیند و گاه برای صیانت از حرمت آن جانفشانی می کنند. نمادها در افسانه ها و اسطوره ها یافت می شوند. در داستان تمثیلی منطق الطیر اثر عطار، هر یک از سی مرغ، نمادی از ویژگی های انکار شده انسانی، مانند حرص، حسد و خودبینی هستند. این مرغان رفته رفته با دیدار از سایه های روان، خودیابی و تحول به مرحله ای از تعادل، تعالی، کمال، وحدت و یکپارچگی می رسند که از آن پس «سیمرغ» سمبل آن است.
نمادها، توسط انسان ها خلق می شوند، با این وجود، پس از مدتی حیات مستقل خود را پیدا می کنند و در سازندگان خود تأثیر متقابل و بیشتری می گذارند. نماد صلیب شکسته، بطور مثال، سمبلی از حکومت اقتدارگرای آلمان هیتلری بود که پس از بکارگیری اش بر هر کوی و برزن، پوشاک و اوراق و غیره، هر چند رفته رفته به نیرویی رعب آور و ویرانگر برای گروهی بدل شد، با این وجود، بر اثر این عادی سازی عده ای را با باورهای مشترک نمایندگی می کرد.

نمادها امروزه در فیلم ، عکس، هنر، سینما، تلویزیون، آگهی های بازرگانی، کتاب، زیورآلات و غیره، بکار برده می شوند. از سمبلهای ایرانی می توان به فروهر، آتش و آتش افروزی در جشن چهارشنبه سوری اشاره کرد.
نوروز از اعیاد مهم ایرانیان است و سمبل هایی، مانند هفت سین سفره نوروزی، ماهی، آینه، میرنوروزی و عمونوروز، در مجموع نمادهای نوزایی در طبیعت و اندیشه هستند .
بر اساس پژوهش های اسطوره شناسان و به گواهی اسناد گاهشماری که از همه ملل هند و اروپایی در باره جشن آغاز سال نو به دست رسیده، چنین بر می آید که کارنامه اساطیری- آیینی نوروزی، با کوکبه ها و دسته های جشن و سرور که شرکت کنندگان در آن نقاب بر چهره می بستند، با قطار دسته های سری عیاران و جوانمردان ومراسم نمادین خاکسپاری پیشینه بسیار کهن دارد که به دوران مشترک هند و اروپایی می رسد.
افزون بر این، شواهد دیگر نشان می دهد که آیین های جشن سال نو، که معمولا تکراری از کار آفرینش نگاشته می شد، حتی به دوران پیشین تر باز می گردد و نزد سومریان و اکدی ها شناخته بوده و عناصر اصلی آن در میان مردم مصر و عبرانی ها نیز رواج داشته است. پژوهش های دیگر نشان می دهد که آیین های مشابه احیا و نوشدگی و دسته های سری با صورتک ها و مراسم حضور و ظهور جانوران و ایزدانی که به نحوی با مغاک زمین و مراسم خاکسپاری سرو کار دارند، در ژاپن، در میان سرخپوستان و سایر مناطق نیز برگزار می شده است.

نمونه دیگر گرامی داشت فصل بهار، اسطوره دیمیتر/پرسفون، به جای مانده از یونان باستان است که به چندین قرن پیش از میلاد بازمی گردد. دیمیتر(خدای بانوی مادر و حاصلخیزی و همسر زئوس، خدای خدایان) از ربوده شدن دختر خود پرسفون به جهان زیرین دچار یأس و ناامیدی شده و در جهان، خشکسالی (اشاره به زمستان) ایجاد می کند و با نجات و پیوستن دخترش دوباره حاصلخیزی و فراوانی (اشاره به فصل رویش بهار) را خلق می کند. اسناد باقی مانده از جهان باستان حتی از جشن گرفتن پایان فصل سرما و آغاز شکوفایی زمین توسط بدوی ترین اقوام در نقاط مختلف، حکایت می کنند.
با این وجود، گرامیداشت نوروز و آغاز بهار به لحاظ محیطی و جغرافیایی جنبه جهانی ندارد. در مناطق استوایی که زمستانی در کار نیست، بهار آن مفهومی را که برای مردمانی که در مناطق چهار فصل زندگی می کنند، دارا نیست. در مناطق استوایی که سرشار از حیات عجیب و جنگل و رود است، آهنگ مرگ بر اساس پوسیدن و ظهور دوباره، شکل می گیرد. با این همه، «نوروز» به لحاظ پیشینه ی تاریخی و هدف متعالی گسترش نواندیشی می تواند با پیشنهاد و منشاء ایرانی، افغانی، تاجیکی، ترکمنی، آذری، پاکستانی و هندی (مناطقی که به حفظ آن مبادرت کرده اند،) به یک نماد و پدیده جهانی مبدل شود.
از نمادهای دیگر که در طول اعصار زنده مانده اند، می توان به خورشید و ماه (قمر) اشاره کرد که در افسانه ها و اسطوره ها بسیار بکار برده شده اند. خورشید از دیرباز، نماد روشنایی و نیروی حیات و بطور استعاری نماد «روشنگری» است.
مراحل مختلف «ماه» در آسمان نماد مرگ و تولد است و از این رو، ابدیت و بی مرگی و تجدید حیات را تداعی می کند. ماه در اسطوره ها و افسانه ها، مانند «زمین» یک «بانوست» و فانوس عشاق به شمار می رود و در دنیای باستان معلم اعظم محسوب می شده. اسطوره مسیح، از آن جا که مرگ و حیات دوباره را تداعی می کند، از اسطوره های قمری محسوب می شود.
در ایران باستان، دوازده ماه سال همنام با دوازده ایزدی بودند که هر کدام نگهبان پدیده های طبیعت بودند. سی روز هر ماه با نام های ویژه خود، نوعی تقسیم بندی دو گانه و چهارگانه داشتند. در تقسیم بندی های دوگانه، در رأس نخستین پانزده روز، اهورامزدا یا اورمزد، خدای آفریدگار قرار داشت و در رأس پانزده روز دوم، میترا یا مهر، ایزدی که به بخش بزرگی از باورهای باستانی ایران سروری می کرد در داستان های آفرینش، می بینیم که اورمزد پس از آفریدن جهان (آب، گیاه، حیوان و ،)… در بخش پایانی سال، پیش نمونه انسان را می آفریند که نیای آدمیان است و آفرینش اهورایی را در برابر اهریمن، پاسداری می کرده. سالگرد این چند روز پایانی سال، مدخلی بر نوروز است، بنابراین جشن نوروز سالگردی است از آفرینش انسان.


اسطوره های دیگری در رابطه با نوروز وجود دارند، مانند اسطوره جمشید شاه که همگی در مجموع یادآور پیروزی نمادین عنصر نیک بر اهریمن در نبرد فصل ها و سالگرد بیداری طبیعت از خواب زمستانی و مرگ است.افسانه ها و اسطوره های خورشیدی و قمری در همه فرهنگ ها به وفور یافت می شوند. اسطوره های خورشیدی به طور تمثیلی و نمادین بیانگر «روشنگری» هستند و در ادیان و معرفت یابی های عرفانی نیز بسیار به چشم می خورند، با این وجود، گاه مثل تیغ دو لبه عمل می کنند: از یک سو می توانند سبب خردیابی و رشد و تحول شوند و از سوی دیگر با روشنگری های افراط گرایانه ی عقیدتی و یا سیاسی، تحت عنوان های رستگاری و هدایت و پاکسازی توده ها، جنبه ویرانگرانه پیدا کنند.
خورشید و ماه به صورت نمادین در هنرهایی، مانند نقاشی و ادبیات دیده می شوند. با این وجود نسبت دادن ویژگی ها و صفات اصطلاحا «مردانه» و «زنانه» به این دو سمبل بیشتر مطرح بوده و در افسانه ها نیز مشهود است. ویژگی هایی، نظیر شجاعت، برنامه ریزی، دقت، قاطعیت، رقابت جویی، مصمم بودن، تحلیل گرا، متمرکز، هدفمند، نتیجه گرا و اصول ًا کلیه مشخصه هایی که به دستاوردهای بیرونی مرتبط هستند، به اصل مردانه و نیروی خورشیدی و از سوی دیگر صفاتی، نظیر انعطاف پذیر، شهودی، حساس، عاطفی، همدل، پذیرنده و کلیه وجوهی که به درون پردازی مرتبط است، به اصل زنانه و نیروی قمری نسبت داده شده اند.
لازم به توضیح است که این تقسیم بندی ها در برخی از فرهنگ ها به عکس است، یعنی ویژگی های زنانه به خورشید و مردانه به ماه نسبت داده شده است. هدف از نگاشتن این مقاله برتری جویی سمبل های خورشید و ماه بر یکدیگر نیست بلکه خط هایی است که در مورد ویژگی های مردان و زنان کشیده می شود.
همانطور که در بالا ذکر شد، در دوران گذشته ماه به عنوان مظهر مهمی مورد نظر و الهام بخش انسان ها بوده است. افسانه ها و آیین هایی قمری پیشینه ای بس قدیمی تر از اسطوره های خورشیدی دارند. اما با گذشت زمان، بشر برای رهایی از وابستگی خود به طبیعت، مادر اعظم و مادر زمین را با خداوند پدر و خدایان آسمانی جایگزین کرد و اسطوره های خورشیدی پا گرفتند. در این اسطوره ها و افسانه ها، ما شاهد سر برآوردن قهرمانان خورشیدی یعنی مردانی هستیم که برای غلبه بر تهدیدها و خطرهای طبیعت شوریدند و قدرت رفته رفته «مردانه» شد. در اسطوره انوماالیش که یکی از افسانه های مربوط به پیدایش و آفرینش جهان است، بخوبی می بینیم چگونه تیامات توسط همسرش مردوک (یکی از خدایان باستانی تمدن بابلی) کشته می شود و دوران مادرتباری به پایان و دوران پدرسالاری آغاز می شود.
با ادامه این روند و سپس پیدایش ماشین و رشد جوامع رقابت جوی صنعتی در دنیای معاصر، «خورشید گرایی» به اوج خود می رسد. از دیدگاه روانشناسی تحلیلی، مردان و زنان هر چند که ویژگی های روانی مردانه و زنانه را دارا هستند با این وجود، ویژگی های از جنس مخالف را به صورت بالقوه ( potential) در خود دارند .
ویژگی های مردانه در زنان «آنیموس» و ویژگی های زنانه در مردان « آنیما» نامیده می شود. برای سلامت روان،هر فردی می بایست بین ویژگی های جنس خود و ویژگی های مثبت جنس مخالف در روان خود، تعادل ایجاد کند. بطور مثال، مردی که برای پیشبرد کارهایش همیشه مصمم و قاطع است (ویژگی مردانه) و ویژگی های بالقوه زنانه روان خود را – بطور مثال انعطاف پذیری- در نظر نگیرد و بین این دو ویژگی ظاهرا متضاد، هماهنگی و تعادل برقرار نکند، به فردی افسرده، ناراضی و سرسخت مبدل خواهد شد. در زنان و همجنسگرایان نیز همین موضوع صادق است.
در دنیای خورشیدی امروزی که به ویژگی های مردانه تأکید بیشتری می شود، انسانها، غالبا با نیمه های غایب روان خود به سر می برند و این در حالی است که پژوهش های پزشکی و بویژه علم روانشناسی بخوبی نشان می دهد که ریشه بسیاری از بیماری ها، معضلات، اختلافات زناشویی، درگیریها و جنگها در اثر عدم ویژگی های اصطلاح ًا زنانه، مانند «همدلی» و «شفقت» است که از دیرباز در آموزهای عرفانی و آیین هایی نظیر بودایی همواره تأکید شده است.
این نوع خورشید گرایی و دو قطبی شدن سبب شده است که مردان و زنان (هر چند در کنار یکدیگر) در دو دنیای جدا افتاده «روز» و «شب» بسر ببرند و درنتیجه قادر به تفرد و رشد فردی و مشارکت در اعتلا و کمال جامعه نیز نباشند.
با توجه به نقش خطیر نمادها و اسطوره ها و تأثیر متقابل آنان در شکل گیری شخصیت ها و فرهنگ ها، انسان امروزی می بایست که آگاهانه به شخصیت و نمادشناسی اسطوره ها و به نماد سازی برخی از عناصر فرهنگی بپردازد.
عمو نوروز یکی از شخصیت های نمادین نوروز است که به زندگی مردم، برکت و فراوانی اهدا می کند. اما در این تصویرسازی نمادین، آیا عمو نوروز به تنهایی برای نمایندگی کردن فصلی که مظهر زایش باروری و نوزایی است کافی است؟! شخصیت افسانه ای دیگری به نام «ننه سرما» (همسر عمو نوروز) وجود دارد که تصویری عبوس از زن و دوران سالمندی ترسیم می کند؛ نمادی است از فصل سرما و زمستان و در کتاب های قصه کودکان در سال های اخیر نیز بازتاب یافته است. آیا ننه سرما خدشه ای به تصویر زنانگی هستی نیست؟
هدف از نمادسازی و ایجاد شخصیتی نمادین نظیر «خاله بهار» در کنار عمو نوروز، تکمیل تصویر وصال، باروری، نوزایی و تعادل وجوه مردانه و زنانه هستی است.
برگرفته از نشریه فرهنگی ایرانشهر
———————-
منابع:
– نماد خورشید در فرهنگ و ادبیات اثر راهله ُغراب.
– انسان و سمبل هایش، دکتر کارل گوستاویونگ، ترجمه محمود سلطانیه
– اسطوره های حیات و مرگ، از سی.ای.بورلند، ترجمه رقیه بهزادی.
– فرا درمانی، محمدعلی طاهری- عرفان حلقه
– زبان، فرهنگ، اسطوره، ژاله آموزگار
– اسطوره بازگشت جاودانه، میرچاالیاده، ترجمه دکتر بهمن سرکاراتی.
– Solar Light, Lunar Light, Perspectives in HumanConsciousness: Howard Teich, Ph.D.

Loading


دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این نوشته،  نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمی‌کند.

Loading