فرامرز حیدریان
اندکی بحث در باره آنچه هرگز شنیده نمیشود.
اگر من بازمیگردم به تکرار آنچه از ابعاد مختلف گفته ام و تاکید کرده ام و همچنان اصرار قطعی بر لزوم اجرا و پایبندی به آنها دارم، همش برمیگردد به این که سالهای سال در باره تاریخ و تحوّلات فرهنگ ایران و همچنین تاریخ تحوّلات فرهنگی در کشورهای غربی جستجو کرده و اندیشیده ام. شکایتها و ناله های تو و هزاران نفر امثال تو به جایی نخواهند رسید و بازتابی نیز نخواهند داشت ابوالفضل عزیز. علّتش تصوّر نکن که ریشه در کینه توزی علیحده شخص تو یا کژفهمی حرفهایت ریشه دارد. خیر! اینطور نیست. بلکه اصل قضیه به این برمیگردد که ما در باره «تجربیات نیاکان و تجربیات نسلهای گذشته خودمان از دوران مشروطه» تا امروز اصلا و ابدا نیندیشیده ام. همانطور که بارها و سالیان سال است که میگویم، اگر تحوّلی قرار است در کلّ مناسبات مردم ایران و حکومتگران ایجاد شود، مرکز و منشاء و میدان تغییر در خود ایران است. گرایشها و تشکیلات و سازمانها و احزاب و گروهها و فرقه هایی که بیرون از مرزهای ایران هستند، از لحاظ تشکیل «گردآمدی که مستعد زمامداری بر ایران» باشند، علنا از لحاظ پراکتیکی و گفتاری و رفتاری در طول چهل و اندی سال گذشته [بویژه در زلزله مهسا] اثبات کرده اند که نه تنها بی لیاقترینهای بی لیاقتان تاریخ ایران هستند؛ بلکه به طور کلّی از کلیدی ترین عوامل ثبات حکومت فقاهتی نیز هستند.
بالطّبع در میان آنانی که بیرون از مرزهای وطن هستند، هستند کسانی که میتوانند نقشی مثبت ایفا کنند؛ آنهم از طریق خویشکاریهای خود؛ بوِیژه اگر در دامنه سنجشگری و بررسی مُعضلات و مسائل میهنی از گذشته های دور تا امروز باشند.
امّا آنچه در بیرون از مرزهای میهن در دامنه و بر محور «سیاست و قدرت و اقتدار» دور میزند، معضلیست که با شعبده بازی و اعتراضات تُرات گربه ای حلّ و فصل شدنی نیست. مسئله اقتدار و آئوتوریته آخوندی، ریشه بسیار کهنسالی در تحوّلات فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و غیره و ذالک ایرانیان دارد و به همین سادگیها که به قدرت رسیدند و مصدر گیوتین اقتلویی شدند، به همین سادگیها، مخلوع و رفع شدنی از آپارات قدرت نیستند حتّا اگر مثلا و بالفرض طیفی از «رجال و شخصیّتهای مسئول و با وجدان و آگاه و میهندوست» به گرد هم آیند و بخواهند که تا رسیدن به مقصد خود به طور یکپارچه علیه سیستم آخوندی پیکار کنند.
اگر بخواهیم از تمام خیزشها و قیامها و انقلابها و کشمکشهای گذشته، فقط یک درس کلیدی را آموخته باشیم، آن شاید ایجاد تغییر و تحوّل بدون خشونت و خونریزی باشد؛ آنهم اگر فرض کنیم که تمام مخالفان حکومت فقاهتی بر این آرزو و تصمیم، متّفق القول باشند، آنگاه بلافاصله این پرسش طرح میشود که آیا حکومتگران فقاهتی نیز حاضر هستند بدون خشونت و خونریزی از اقتدار و قدرت، نمیگویم ساقط و محکوم و معدوم؛ بلکه خلع و عزل شوند و جای خود را به آنانی بدهند که مردم به شایستگی و لیاقت و فرّشان اعتقاد دارند و آفرین میگویند؟. وقتی بیاییم هر دو بدیل ممکن را در کنار یکدیگر بگذاریم و دقیق در باره آنها بیندیشیم، خواهیم دید که زمامداران حکومت فقاهتی به دلیل ایدئولوژی مخرّب خودشان که بر شالوده «آمریّتهای الله مصدر اقتلو اقتلو» تکیه دارد، حاضر نیستند از طریق رقابتهای سالم و آزاد به حیث بخشی از جامعه ایرانی در شکلگیری دولت متکثّر سهیم باشند؛ زیرا «الله» هیچگاه شریک را از ازل نپذیرفت و در قاموس خودش هر نوع شریکی، «شرک» محسوب میشود و همانطور که شعار گیوتینی و ضربتی اش از روز اول با ترومپتهای مغزخور نواخته شد همچنان بر این محور میچرخد که «لا اله الا الله». اگر آخوندها میخواستند که بخشی از دولت متکثّر همچون حزبی سیاسی باشند که دیگر مملکت را تا این حد به لبه سقوط و پرتگاه سوق نمیدانند و اینهمه نیز به کشتار و شکنجه و قتل عام و تجاوز و غارت و فراری دادن ایرانیان همّت الهی نمیکردند. مسئله بر سر «تمامیّت قدرت و اقتدار و امتیاز» است؛ نه بر سر خدمتگزاری به میهن و مردم بدون هیچ تبعیضی به سهم و توان و استعداد و هنر و اعتقادات فرقه ای خودشان. سراسر تاریخ نکبت بار و متعفّن اسلامیّت در گرو خونریزی و کشتار و غارت و تجاوز و خباثت و پستی و رذالت و شکنجه و ریاکاری و بیدادگری و ستمهای مضاعف شبانه روزی در حق انسانها بود که توانست تا امروز دوام آورد. اسلامیّت هیچگاه و هرگز انتخاب آزاد هیچ انسان با شعور و فهمیده ای نبوده است. اسلامیّت متجاوزه در تمام ابعاد وجودی اش. اسلامیّت؛ یعنی تجاوز. اسلامیّت بدون تجاوز به کرامت و شرافت و حیثیّت و حقوق انسانها محال است که ثانیه ای دوام آورد و بقایی داشته باشد. اسلامیّت در کاربست گیوتین خونریز و تجاوزات شبانه روزیست که توانسته بقایی را برای خودش دست و پا کند. به همین دلیل نیز، اسلامیّت، تجسّم تمام عیار نجاست محض است و بس. مذهبی که بر شالوده تجاوز و غارت و کشتار و خونریزی تا کنون دوام آورده است، چگونه ممکن است یک شبه بیاید و به صلح و باهماندیشی و دوستی و رقابت و آبادانی و خنده و رقص و دانش و پیشرفت و مدارایی و شکوفایی و امثالهم تن در بدهد؟. چگونه؟.
حکومت آخوندی هر تغییری را در جامعه زمانی به رسمیت میشناسد که به استحکام اقتدار و قدرت «کاست اخانید» نه تنها بیفزاید؛ بلکه از تحلیل رفتن آن نیز پیشگیری کند؛ یعنی اینکه اگر قرار است تغییر و تحوّلی در ساختار کشورداری ایجاد شود، باید پروسه تغییرات؛ ولو در نهایت آرامش و صلح و بی گلاویزی و کشمکشهای زد و خوردی باشند نه تنها به استحکام ولایت فقیه مدد کنند؛ بلکه همچنین دوام «جمهوری اسلامی ایران» را و سپس ارجحیّت و مصطفائی اسلامیّت را بر تمام نحله ها و ادیان و مذاهب و غیره و ذالک تضمین و تامین و امتداد ابدی بدهند.
بنابر این، در گلاویز شدن با حکومت فقاهتی تنها از طریق تحوّلات داخلیست که میتوان به نتایج مثبت رسید. حال سئوال این است که تحوّل از داخل، چطور ممکن است؟. اگر آنانی که دلشان را به طیفی به نام «اصلاح طلبان» خوش کرده اند و تصوّر میکنند که حضرات خواهند توانست که در ساختار کمپلکس کاست اخانید، تغییری به نفع ملّت و مردم ایجاد کنند، باید بگویم که هم خود اصلاح طلبان، هم آنانی که به این طیف، امید بسته اند، سفت و سخت بر خطا هستند و ماهیّت و معنا و مقصد و هدف و علّت «مرجعیّت و ولایت» را اصلا و ابدا نمیفهمند و نمیدانند؛ ولو خودشان و پدران و جدّ و اعلا جدّشان از روز نخست در باتلاق اسلام، زاییده و تنفّس کرده باشند!.
یکی از بزرگترین دلایل و کلیدی ترین و اساسی ترین علّت منفور بودن حکومت فقاهتی و کاست اخانید در این است که به هیچ وجه من الوجوه نمیتوانند «پرورنده و نگاهبان جان و زندگی» باشند. آنها به دلیل بی مایگی و سترونی و حماقت ذاتی که ناشی از ایمان کور به الله مصدر آمریّت اقتلویی هستند، ترجیح میدهند که با کشتن و خونریزی و جانستانی بر «زندگی» چیره شوند تا مجبور نباشند که برای حلّ و فصل کردن معضلات زندگی باهمستان انسانها به «رای و تجربه انسانهای دگراندیش» تکیه کنند و راهکارهایی را به همّت خود مردم برای مقابله با مشکلات پیدا کنند و از این راه، بین خودشان و مردم، پل مناسبات انسانی را برپا سازند.
آخوندها در ایران فقط یک راه دارند که امکان دوام و بقای آنها را ممکن میکند؛ آنهم راه «ارجگزاری و تضمین و تامین بُنمایه های فرهنگ باهمستان ایرانیان». اگر به چنین راهی نخواهند گام بگذارند، دیر یا زود فروپاشی نه تنها سیستم آخوندی اتّفاق خواهد افتاد؛ بلکه دقیقا بر سر اسلامیّت همان بلایی خواهد رفت که در «اسپانیا بر سرش» رفت؛ زیرا زمامداران و کارگزاران مصدر حکومت چهل و پنج ساله فقاهتی تمام شرایط لازم را در ابعاد حتّا مویرگی برای محو و نابودی اسلامیّت در ایران با توفیقات الهی مهیّا کرده اند. وضعیّت سیستم آخوندی عین وضعیّت «مرگ موساست که فقط بر عصایش» تکیه کرده است و دیر یا زود، موریانه اعتراضات که ناشی از وضعیّت سخت حدّاقل معیشتی انسانهاست، مرگ حکومت فقاهتی و محو اسلامیّت را به طور ناگهانی و در حالت اعجاب جهانیان رقم خواهد زد. اتّفاقا ده پانزده سال پیش داشتم کتابی قطور را در باره کشمکشهای اصحاب کلیسا علیه اساطیر و نظرات فلاسفه یونان؛ بویژه ارسطو مطالعه میکردم که جنگ و جدال تئوریک «آگوستین و توماس فون آکویناس» و دیگر اصحاب کلیسا را برای نابودی و بی اثر کردن افکار و ایده های فلاسفه یونان نشان میداد. جالبی قضیه این است که در میان جنگ و جدال نظری اصحاب کلیسا که هر کدام خودشان را مصدر «مرجعیّت مطلق» میدانستند، اختلاف نظرات مویرگی و میکروسکپی وجود داشت که راه را بر نفوذ ایده ها و افکار فلاسفه یونان باز گذاشته بودند. دقیقا از همین منفذهای ریز اختلاف نظر بود که ایده های فلاسفه یونان به انگیختن «نیکلائوس کوزانوس و جیوردانو برونو» انجامیدند و متعاقبش در یک چشم به هم زدن، سراسر ساختار ایدئولوژیکی اصحاب کلیسا را در وضعیت کیش و مات قرار دادند و آنها را از درون فروپاشاندند و «زایش عصر نو» را در تاریخ جوامع اروپایی از کانال «رنه دکارت» امکانپذیر کردند.
هر گاه ایرانیان؛ بویژه آنانی که مدّعی هستند و قیافه بگیر و کرسی دار چنان و چنین دانشگاه و موسسه تحقیقاتی، آموختند که تصویر «تصویر سیمرغ گسترده پر» را در برابر «تصویر الله» بگذارند و «تصویر جمشید جم» را در برابر «تصویر محمّد ابن عبدالله» و بتوانند تفاوت و اختلاف آنها را از یکدیگر تمییز و تشخیص بدهند و سپس بکوشند که تفاوتها را سلیس و روان برای مردم ایران از طریق تمام رسانه ها و شبکه های اجتماعی با دلاوری بر زبان و قلم برانند، دقیقا همان اتّفاقی در جامعه ایرانی خواهد افتاد که در پروسه نفوذ و تاثیر افکار و ایده های فلاسفه یونان در گلاویزی با مسیحیّت رخ داد. فهمیدن این رمز و راز به انسانهایی منوط است که هنر خویشاندیشی و استقلال فکر و جویندگی را بدانند؛ زیرا انسانی که تشنه «آزادی و استقلال» باشد، جوینده خواهد شد تا بتواند چیزی را بیابد که محصول جویندگیهای خودش در پروسه باهماندیشی با دیگران باشد؛ نه چیزی که بر نصوص قطعی لمیده و ضامن اجرایشان، گیوتین اقتلویی.
شاد زی و دیر زی!
برگرفته از ایران گلوبال
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این نوشته، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمیکند.