سروده ابوالفضل محققی
آزادی، با بریدن ازبند ناف مادر آغاز می گردد.
با ضربه ای که بر تهیگاهت نوا خته می شود.
سینه فراخی می گیرد.
انباشته از اکسیرحیات،
نفس آزاد می شود.
با اندکی درد، اندکی لذت،
گریه،
خنده،
حضورت را اعلام می کنی.
نخستین فریادت، تلاش بقاست!
تمنای شیراست از پستان مادر.
چنگ زدن وحریصانه شیر آبه را مکیدن.
خفتن است به آرامی،
در آغوشی گرم !
دیده می گشائی.
سایه هائی محو،
تاریکی وروشنی،
هراس!
کنجکاوی!
غریزه پایداری
تکرار ،تکرار،
افتادن ، برخاستن ، ترسیدن!
هراس ایستادن بی تکیه گاه!
فائق شدن بر ترس!
شهامت رها کردن دست.
نخستین تجربه ایستادن.
لرزیدن!
لذت تصمیم گرفتن!
آزادانه قدم بر داشتن!
فریاد زدن!
لذت شکستن سکوت!
رها ساختن پرنده محبوس از گلو گاه خویش.
که با نخستین هجای کوتاه یک کلمه بال می گشاید،
به پرواز در می آید.
لذت بیان نیاز درکلمه!
کلماتی که دریچه های هستی را بر روی تو می گشایند.
باز شدن هر دریچه،
شکستن هرسد،
تلاشی است برای آزادی!
برای بر بالیدن!
جهان به زیبائی درذهن کوچکت متولد می شود.
درخت شاداب زندگی،
جوانه می زند.
گل می دهد.
چرخه حیات،
بربستر آزادی،
این چنین،
با شکوه جاری می شود