سروده مسعود آذر
خانه میسوزد و ما جای دگر می نگریم
لب فرو بسته به آوای دگر می نگریم
در گلستانی از آوازه و فرهنگ و هنر
شوربختانه به صحرای دگر می نگریم
چشم دنیا پیِ ایران کهن می گردد
ما ولی در پیِ دنیای دگر می نگریم
شاه کورش پدر میهن ما رفت از یاد
وای بر ما که به بابای دگر می نگریم
عشق ومهر وشرف و بوسه در آبادی ماست
کار ما بین که به رویای دگر می نگریم
ارزش آنچه که داریم غریبان دانند
تا زمانی که به کالای دگر می نگریم
مرز پر گوهر ما غرق ستاره ست ولی
هریک از ما به ثریای دگر می نگریم
غم ویرانی این خانه نداریم افسوس
دیر وقتیست به غمهای دگر می نگریم
نافریده ست فلک چون رخ زیبای وطن
ننگ بر ما که به سیمای دگر می نگریم