سروده یوسف منزوی
قسم بر نام پاک و نیک ایران
من این دیر کهن را دوست دارم
اگر افسانه بوده یا حقیقت
یلان پیلتن را دوست دارم
کنون صدپاره شد گر پیکر تو
من این صدپاره تن را دوست دارم
شدی غرق هزاران محنت و درد
چو جانم این محن را دوست دارم
به تاریخ پر از مهر تو سوگند
چو سرباز این وطن را دوست دارم
من از خاکت گرفتم جان شدم من
نگویم بی تو من را دوست دارم
ز فردوسی و خیام، پورسینا
نجوم انجمن را دوست دارم
ز یوتاب آرتمیس تا شهربانو
دلیر شیرزن را دوست دارم
چو شاخاب فراتاریخی پارس
خزر نه کاسپین را دوست دارم
دماوندت نماد استواری است
من آن سرو چمن را دوست دارم
نه دل بر تازیان دارم نه اغیار
شَه نیکوسخن را دوست دارم
چنان مهرت به دل دارم که حتی
به عشق تو کفن را دوست دارم