ابوالفضل محققی
با حروفی ازجنس آب
از جنس نور
از جنس آتش
ازجنس گل سرخی با ساقه ای از خار.
حروفی جادوئی برزبان نسیمی،
آنگاه که شریعت مداران
در بازار شامش پوست می کندند
حروفی ازجنس خون که حلاج وضوبر آن میکرد.
بابک بر رخسار می کشید.
چونان خواندن چکاوکی در دل شب
نعره ببری در دیلمان
اهتزاز بیرقی بر دستان یک زن ،
ایستاده بر سکوئی در میدان انقلاب
رقص شور انگیز یک مرد در بلوچستان
پیام گردی از فراز دار
که شادی برای مردم آرزو میکرد.
حرفی از جنس رنگین کمان
در دست های یک کودک
در سوک یک مادر
نشسته در تنهائی تلخ یک سلول در زنجان
درستایش زندگی
یک بوسه
یک رقص
افتخارمرگ در میدان
می خواهم ازحروفی با بهائی چنین سنگین
کلمه ای بسازم
آزادی !
برگرفته از ایران گلوبال