سروده ابوالفضل محققی
شهر بغض کرده و غمگین است .
دختری با آتش زنه ای بردست
در آرزوی "آزادی" خود را به آتش می کشد.
زنی تب دار
در سلول کوچک خود
باعکس دو کودکش بر دست
می چرخد
حق خود ،
حق من وحق ترا
طلب می کند.
زنی در خیابان حجاب از سر میگیرد
از سر بندسپیدش پرچمی می سازد
رقصان در باد.
بر بلندی می ایستد
آزادی را فریاد می زند.
مادری سیاهپوش
با جثه ای کوچک
چونان ماده شیری در مصاف با استبداد
عکس پسرش را در خیابانهای شهر می گرداند
و
دادخواهی میکند.
دختری زیبا وجسور
درکنار کارگران معترض می ایستد
و
تاوان ایستادگی خود می دهد .
سه زن برای آزادی
گل های سرخ هدیه میکنند .
تاوان گل سرخ سنگین است .
مادران خاوران
ایستاده در گنار گور های گمنام فرزندانشان
سرودی در رسای آزادی می خوانند
سرودی که
بادش تا دور دست ها می برد.
جای مادری سفید پوش
بر دروازه خاوران خالی است
"او رفته با صدایش
دیگر خواندن نمی تواند "
شب در نور می سوزد !
" سحر"
آتش فکنده بر لشگر شب زدگان !
آتش در نیستان فتاده است!
ابوالفضل محققی
آتش فتاده در نیستان امروز تمامی این سرزمین را گرفته است
..آتشی مقدس بر خاسته از قلب میلیون ها ایرانی
"شب ما عشق خواهد زاد
این را فجر می گوید
که پیش از صبحدم با مژده میلاد می آید
حسین منزوی