سروده بابک زمانی
به چه درد می خورد این شعر
اگر گلوله ای را از شلیک شدن باز ندارد ؟
به چه درد می خورد این شعر
اگر پرندگان را به این درخت یاز نگرداند
اگر بند نیاورد خون را از پای این سرباز
اگر پاک نکند اشک را از گونه های آن مادر
اگر نان را قسمت نکند میان کودکان
اگر ابرها را کنار نزند
و خورشید را نیاورد میان میز صبحانه
تا مثل زرده ی تخم مرغی نیم پز
سهیم شوند همگان در آن
به چه درد می خورد این شعر
اگر شب را به پایان نرساند
اگر فانوس ها را روشن نکند
اگر باد را آرام نکند
اگر دل طوفانی دریا را به دست نیاورد برای اطمینان ماهیگیران
اگر آب را باز نگرداند به این رودخانه
اگر با نوک کفشش پاک نکند این خطوط مرزی را
اگر دور نیندازد این سیم های خار دار را