سروده الف.ن. ایرانخواه
[برای ایران و شیران شرزهاش]
جان میفشانیم اگر به ابروی تو خم بیفتد
نام و نشان تو حاشا! از یاد عالم بیفتد
از خاک این سرزمینیم، فرزند ایرانزمینیم
مام وطن را مبادا! در دل دمی غم بیفتد
توفنده و پرخروشیم، هر کوچه میدان جنگ است
تا دشمن بدسگالات در پای رستم بیفتد
هرسو جوانان شرزه، سر داده چون کاوه فریاد
ضحاک باید بمیرد تا کاخ ماتم بیفتد
از نو بناها بسازیم از مهر و آزادی و داد
بر زخمها قصه تو، باشد که مرهم بیفتد
ریشه ندارد هرآنکس در خاک پاک تو بیشک
توفان که شد چون درختی بیریشه در دم بیفتد
یکچند افتاده از اسب، از اصل ما کم نگشته
دیری نپاید ببینید، نوبت به ما هم بیفتد
نیلوفران سر برآرند، نسرین، شقایق، بنفشه
از چشم غمگین مهتاب چون اشک شبنم بیفتد
آشفته شد خواب دشمن، زیرا که ما با هم استیم
ای شیرِ خورشید بر پشت! نگذار پرچم بیفتد