سروده م. روشنی « سیروس »
با درود و شاد باش به هموطنان مظلو م و رنج دیده
و جا ن باخـتگان همیشه زنده ی آرزو با خود برده
تعظیم و تسلی دل داغ دیده گان آزرده
و زندانیان حماسه آفرین و قهرمان مانند سپیده
با آرزوی رهائی از چنگال وحشیان درنده
این دژخیمان جنایتکارواوباشان جهالت زده
و تابش نور و نفس شادی بخش نسیم بهاری
سر شارازصلح و صفا وهمزیستی مسالمت آمیز
شفا بخش دل دردمندان میهن دوست آزاده
رهائی از در بدری بی خانمانهای آوره
و سفرپهناورهفت سین رنگین و شادی بخش
برای همه ی هم میهنان وایرانی تباران آزاده
جشنهای بزرگترین عید ما بیش از 43 بار است
که در محاصره ی امت خواهان دزد و جنایتکار
و دشمنان سنتها و مراسم ملی ایرانی
توأم با داغ فرزندان غیور و شرف انسانی
که برای رهائی جان داده اند بر گزار گشته ومیشود
سالها با گامهای سنگین و مرگبار لنگان لنگان بسوی
دورنمائی مبهم گذشتند و مخلوط با آرزوها میگذرند
و ما همچنان در اول خط با تشویش ودودلی قدم زنانیم
جان باختگانی بی نام و نشان و با نام ونشان فدا میشوند
و پس از مدتی به جوقه فراموشی سپرده شده
گوئی وجود نداشته اند واین مردم زیر باراستبداد دین
اغلب بی حرکت مات و مبهوت نظاره گر فسادند و
آن جمع که زیرخط فقربا زندگی پرزجر آرام نشسته
بدون حرکت ساکت بی حال و خیال و جنب و جوش
وگروهی هم بی درد و عار دنبال عبا و عمامه پوش
برخی هم محتاط وآرام ازترس نفس کشیدن خاموش
و عده ای نیز بی تفاوت میکنند خود را روپوش
جمعی هم منتظرند تا خارجیها کمک کنند شاید
کسانی هم به امید معجزه تا مشگلها را بگشاید
دسته ای هم درانتظارامام زمانند تا بزودی بیاید
و اما امید واران
هر سال به امید دیگر امسال بود سال رهائی
ازاین طایفه ظالم و این دولت بی داد وتباهی
هر روز و هر ماه و هر سال تمام گشت ندیدند
اثر از رفتن این قوم تبهکار و بهشت آور واهی
کشتند جوانان و زن و کودک و بردند همه ی
ثروت آین مردم مظلوم ستم دیده بی جرم وگناهی
بس است صبر و تحمل زبیداد و ستمکاری ضحاک
زکشتار جوانان و زن و کودک بی پشت و پناهی
تو ای دوست وطن خواه دیگر امسال به پا خیز و
مباش منتظر معجزه و لطف و کرمهای الاهی
بکنید ریشه این طایفه ی دزد و جنایتگر جانی بطریقی
که نماند اثر نام و نشانی ز آخوند و بسیجی و سپاهی
م. روشنی « سیروس » 27 اسفنند سال1401 استبداد دینی