سروده م. بیداری
نامم ایران است، مام میهن، زاده افسوس
آیا میشناسیدم؟
زخمیِ شلاق استبداد، برده اربابِ شیطان
آیا میشناسیدم؟
آی کرد و لر، بلوچ و آذری، گیلک…
من همان گهواره فرهنگِ تاریخم
آیا میشناسیدم؟
سرنوشتم بی قراری، سهم تاریخم تجاوز
با توام فرزندِ مغمومم، ای خسته، عاصی، مادرْ ایرانم
آیا میشناسیدم؟
تازیان بر پیکر من تاختند، چون کنیزی چوب حراجم زدند
سالها وا مانده در چاه عمیق دین، هااای ایرانم، کودکانم
آیا میشناسیدم؟
گرگها در صورتِ ظاهر، مرا خود خوانده اند فرزند
در حقیقت زالوانِ پیکرِ پیرم، میمکندم تا بمیرم. هااای
آیا میشناسیدم؟
دشمنانم در لباس دوست، کمر بر قتل من بستند
حقه است این، فتنه و جادو. میتوانیدم رهانیدن؟
آیا میشناسیدم؟
پیر و تاریکم، اسیر دام شیادان، جوان خواهم شد از شور ات
کجا ماندید فرزندانم، مباد از یادتان رفتم؟
آیا میشناسیدم؟
نیست آن فر کیانی بر سرم، خشکم، کویرم، تشنه ام فریاد
برده است این درد،آرام و قرارم را،
آیا میشناسیدم؟
همچو آن مادر که فرزندش از او دور است می نالم
بازگردانید شاهم را، رضا فرزند پاکم را، بی درنگ آنگاه
حتما میشناسیدم