سروده مهشید رحیمیان
شیرانِ دلاور بخروشید، کنون وقت شما شد
هنگامه یِ له کردن و نابودی هر بی شرفی شد
با پرچمِ اجداد و نیاکان، جمشید و فریدون
بر دشمنِ بدکینه بتازید، زمان دست شما شد
هر خائن و بیگانه ز این خانه برانید
آن خصمِ هزار سال که به جان، سوز فِکندَست
بسیار پری روی ز این بیشه یِ دیرین
گور کرده، به زندان و به تاراج ببُردَست
در گاهِ نبرد، مِهر و گذشتی ننمایید
چون بددلِ خونخوار نفسی تازه بگیرد
بسیار به میدان، با ضربه یِ تیری
خون ریزد و تاز٘یانه یِ جورش دگرباره شرر، تاب بگیرد
مرد و زن و ای پیر و جوان، خوش مَنِشینید
با خشم و خروش، با همگان، شور بسازید
با کوس و دهل، دمبک و تنبور و کمانچه
آزادی و پیروزی به میهن بسرایید