سروده کورش کیانی قلعه سردی
کنعـان به خواب رفتم و در مصر ديدمت
از کــــــاروان بــــرده فروشان خريدمت
شب های بی شماری از اين دست در دمشق
منجر شدی به خوابم و هـــــــــر شب پريدمت
از دهلی گنـــــاه لبت تا عراق شرم
بر گونه های قرمز جيحون چکيدمت
يونان که حمله کرد به چشمان ميشی ات
بر اسب زاگرس بـــــــــه سپاهان دويدمت
وقتی بريد موی تو را خنجر عـــرب
درتاروپود قالی کاشان کشيدمت
قوم مغول که ميل به چشمان گل کشيد
در شيون تغــــزل حــــــــــــافظ خزيدمت
باد افاغنه کـــــــه شبی ریشه تو کند
هم چون گياه مهر به دندان جويدمت
بانـــــوی روز مادر و شب روسبي، وطن
در پرچمی سه رنگ به آتش کشيدمت