سروده مسعود سپند
ببین اهرمن با دیارم چه کردی
دیاری که من دوست دارم چه کردی
من از مهر آن خاک، سرشار بودم
به این عشق دیوانهوارم چه کردی
به مردمدلی در جهان شهره بودم
به نامردمی شرمسارم چه کردی
تمام جهان بود و من بودم و عشق
جهانی پر از کینهبارم چه کردی
به هر کشوری معتبر بودم اما
تو با آن همه اعتبارم چه کردی
مگر کمتر از برگ زر بُد ریالم
تو با هفت تومانی دلارم چه کردی
به هر حیلهای هستیام را ربودی
نگه کن به دار و ندارم چه کردی
ز لبتشنهی کربلا روضه خواندی
به لبتشنگان دیارم چه کردی
به اسپهبدانی سرافراز بودم
به تاریخ پر افتخارم چه کردی
گلوگاه آزادگان را بریدی
تو بدبخت با بختیارم چه کردی
تو حتی به یک مرده رحمی نکردی
به شاهنشه بیمزارم چه کردی
زن و مرد را سوی پستی کشیدی
به جرم زنا سنگسارم چه کردی
خدایی برای خودم آفریدم
تو با ذات پروردگارم چه کردی
علی رستمی بود در ذهن خامم
تو با صاحب ذوالفقارم چه کردی
همه دستِ افتادگان میگرفتم
به افتادگی خوار و زارم چه کردی
حقوق بشر را چه پامال کردی
تو با کورش کامکارم چه کردی
تو ای دشمن اول سرزمینم
به این آخرین یادگارم چه کردی
۱۹ ژوئیه ۲۰۱۸