سروده مریم شهرکی
در میکده گفتند خدا نیست ولی بود
در صومعه گفتند ریا نیست ولی بود
گفتند که چرک کف دست است زر و سیم
بر زخم دل ریش دوا نیست ولی بود
گفتند که شیطان لعین را سر و سری
با قاری قرآن و دعا نیست ولی بود
گفتند که با عشوه گر و رشوه گر و دزد
هم کاسگی اهل قضا نیست ولی بود
گفتند که منظور خدا از سفر و سیر
هر گز سفر آنتالیا نیست ولی بود
گفتند که این سیستم بانکی که نجیب است
سودش همه پاک است و ربا نیست ولی بود
گفتند که مرد عملیم و سخن ما
نفخ شکم و باد هوا نیست ولی بود
گفتند ره ما و علی حیدر کرار
اندازه ی یک موی جدا نیست ولی بود
گفتند در این مملکت از فرط عدالت
دیگر خبر از شاه و گدا نیست ولی بود
گفتند و شنیدیم و با تجربه دیدیم
هر آنچه که گفتند روا نیست ولی بود
گفتند که بیرنگ به آیینه نزن سنگ
آیینه تر از دولت ما نیست ولی بود