سروده الهه رهرونیا (نوشاد)
واسه گریه دیگه دیره
حالا وقت نشستن نیست
علاج ظلم این ضحاک
فغان و حجله بستن نیست
پسر کشته، پدر زندون
مامان توی خیابونه
یلآی ارتشی بی یال و
اسم رمزشون نونه
بیبیگل لای ماشینها
پی باباش میگرده
توی دستهای کوچیکش
گل آتیش هم سرده
ببین بابای «سهراب» و
کنار مادر «ستار »
میخونه دلبر «پویا»
کجایی یار؟ کجایی یار؟
پلنگ مازنی تنهاست
مث شیر توی پرچم
گلای قالی پژمردن
میون تار و پود غم
«ندا» در جوی خون غلتید
مثال مرغک بیسر
مث نخلآی خرمشهر
مث اروند بیسنگر
یکی هم شکل مجنون بود
«مجید» اون رستم لاغر
همون که خنده زد بر دار
برای شادی مادر
پسر کشته پدر زندون
مامان توی خیابونه
عقاب ارتشی بیبال و
اسم رمزشم نونه...
الهه رهرونیا (نوشاد)
۲۰، می ۲۰۲۰
پ.ن: این ترانه را به یاد مجید کاووسی فر نوشتم. در لحظههای پایانی، لحظههای اعدام مجید مدام لبخند میزد. یکی پرسید «چرا هی لبخند میزنی؟ شادی؟!» گفت « مادرم همیشه از دیدن خندهام شاد میشد.» من هرگز مجید و لبخند آخرش را فراموش نکردم.