ابوالفضل محققی
باتمام طولانی بودن شب!سردی زمستان . سرانجام سحر پیچیده در حریری از نقره وطلا خرامان از راه خواهیدرسید . با کودکی دردل خویش . زمین نیم چرخی خواهد زد. کودک نطفه بسته در دل زمان چشم بر جهان خواهد گشود. بی خبر از جهانی که بخشی از آن در آتش جنگ می سوزد . جنگی که کودگان قربانیان اصلی آنند. کودک برآغازسال نو میلادی لبخند خواهد زد. با صمیمیت ،خلوص ،شادی و رویای های کودکانه خود متولد خواهدشد.
رویا هائی که هنوز به تیرگی جهان ساخته شده توسط بزرگان آلوده نگردیده است. جهانی پاک وصمیمی .شفاف چون قلب یک کودک . کودکی که تفاوتی بین رویا هایش با واقعیت نمی بیند.
دریغا که دیگر نویسنده گان از زبان پدر بزرگان برای نوه های خود داستان نمی گویند.از سرزمین هائی با مردمان پاکیزه وصلح خواه که گوزن شاخ طلائی برای تولد هر نوزاد ننوئی از رنگین کمان زندگی هدیه می آورد!
دریغا ، دخترک کوچک هنوزدر فراغ پدر دل به افسانه سرائی مادرش که می گوید :" اگر کسی صبحگاهان پباله ای از شبنم گل های نرگس وشقایق پر کند هر آرزوئی داشته باشد بر آورده می شود ." سپرده ، تا صبحدم دخترک با پیاله ای بر دست از نرگسی به نرگسی واز شقایقی به شقایق دیگر برود و پیاله ای از اشگ وشبنم پرسازد. آرزوی پایان جنگ وباز گشت پدربه خانه کند.
دردا و دریغا که در سرزمین من رویای پسر دهساله ای که مخترع شدن در آینده بود . قایقی می ساخت ازچوب در میان آب رهابش می کرد.
خوشحال با رنگین کمانی از عشق وشادی که خدای خود را بدان نام می خواند. به زندگی لبخند میزد.
بی خبراز خدائی دیگرکه گلوله بر قلبش می نشاند .خدائی که نمایندگانش بر روی زمین جز کینه ونفرت نمی کارند وجز مرگ پیامی نمی دهند.
جهان امروز چه می کند با این روح های لطیف کودکانه؟ حتی داستان ها هم خالی از این پیام های انسانی گردیده است. دیگر حتی یک سرزمین کوچکی نیست! چنان پاکیزه که گوزن شاخ طلائی با ننوئی از عشق برای کودکان از راه برسد.
والت ویتمنی که برای پادشاهیش پنجره ای به کوچه باغ و برای تخت سلطنتش خوشه ای از گندم و رنگین کمانی از عشق آرزو کند.
چه میزان جهان در دست های جنگ طلبان و غارتگران ومستبدان ، زیبائی خود از دست می دهد .رویاهای کودکان تلخ تر می شوند ! میلیون ها کودک آواره جنگ ، کودکان کار،کودکان فقر،اعتیاد چهره زندگی را تیزه می سازند.چهره ای تلخ که مستبدان، جهان خواران ،ترسیم گران آنند.
انسان چه میزان بی پناه وآسیب پذیرگردیده است. دستگاه های رهبری کننده وبرنامه ریزسخت در کار تغیر جهانند .جهان آینده چگونه جهانی خواهد بود؟
جهانی که دیکتاتورها،متعصبان مذهبی ، خشونت جنگ وکشت وکشتار را برمردمان دیکته می کنند.! جهان بی رگ ،جهان خشن وبی روح !کودکان آواره در مرز هائی دور. در اردوگاه ها چشم از جهان می بندند .در سکوت مطلق خبری با درد ورنج در جستجوی لقمه ای نان،سر پناهی کوچک کودکی نکرده پیر می شوند .انسان در کجای جهان ایستاده است ؟رویا های کودکان را چه کسی پاسخ خواهد داد؟
سالی دیگر بر عمر جهان افزوده می شود. بی آن که وجدان بشری بر حساسیت وتعهدش در مقابل این همه جنایت افزوده شود. به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را ؟
باکاسه بر دست لبریزازاشگ مادران و پدران فرزند از کف داده سرزمینم می نویسم . جهان را و وجدان های بیداررا!مشخص وجدان های بیدار کشورم را ،سازمان ها ،فعالان سیاسی،اجتماعی را به همبستگی فرا می خوانم . همبستگی برای پایان دادن به حکومت مستبدی که در چهل اندی سال جز مرگ وخونریزی ارمغانی برای مردمش نداشت . جزافزدن نا آرامی درمنطقه و جهان کاری نکرد.
آرزو می کنم جنگی نباشد. تلاش می کنم در حد توان خویش منادی شادی ،وحدت وصلح این زیباترین کلام در روز آغازین سال 2024 باشم.
آرزو دارم! آرزوی جهانی انسانی !جهانی خالی از فقر ،خالی از استبداد ،خالی از رنج وزشتی وابتذال .جهانی پر از رویا های زیبا ولطیف. که کودکان شادمانه در آن به چرخند. در کنار عزیزان خود بی هراس از صدای راکت ها و شنی تانگ ها آرام گیرند .
جهانی که پدر بزرگ ها ومادر بزرگ ها در پیرانه سری خود، بی دغدغه با نوه های خودشادی کنند. توان این را داشته باشند!هدیه ای ولو کوچک به اندازه بک سوت سوتک برای نوه های خود بگیرند. فراغ بال در پارک ها با آن ها بگردند .
آرزوی بزرگی نیست !اما چه میزان محال بنظرمیرسد. وجود انسان چه میزان انباشته از خوب وبد،چه میزان انباشته از خود خواهی کینه ونفرت است. اما بیشتر از تمامی این ها انباشته از مهر، از آرزوهای نیک، ازامید،مبارزه برای زیستن در جهانی بهتر وانسانی است.
چه موجود زیبائیست انسان وقتی که به مهربانی به انسان دیگر می اندیشد.دستی به مهر بر سر کودکی می کشد . دست در دست هم می نهد وسرودی در رسای زندگی می خواند.
برگرفته از ایران گلوبال