علیرضا نوریزاده
میتوان شاهزاده رضا پهلوی را دوست داشت، حرمت نهاد و به عنوان آلترناتیوی محبوب میلیونها ایرانی در داخل و خارج کشور به رسمیت شناخت. درعین حال میتوان با او سر لطف نبود و در جایگاهش تشکیک کرد اما نمیتوان به او بیحرمتی کرد و نمیتوان به او دروغ بست. نمیتوان با زشتترین واژگان و دروغی به بزرگی حقارت خود او را به دلیل سفر به اسرائیل گزینه اسرائیل برای سلطنت ایران دانست یا حتی فراتر از آن گفت که «یک اسرائیلی قصد دارد شاه ایران شود».
در تمام سالهایی که شاهزاده به دنبال یافتن راهی برای برپایی کنگره ملی ایرانیان یا شورای ملی بود، چپولهای سابق که نمیخواهند بازنشسته شوند، ملیونی که جان و جهان زندهیاد دکتر شاپور بختیار را با خنجر و قمه به خون کشیدند تا نوکران سیدعلی برسند و کار او و سروش را یکسره کنند، ذوبشدگان در ولایت مرحوم ولی فقیه در جوار وطن و بانو نواده خاقان مغفور قجر همه و همه تیشه برداشتند تا نه نشانی از کنگره ماند نه عنوانی از شورا.
هرچه میکرد از سوی این جماعت عین شر بود و آنچه میگفت تلاشی برای برقراری استبداد تلقی میشد. تو گویی رژیم جهل و جور و فساد ولایت عین مردمسالاری و رافت و آزادگی و سکولاردمکراسی است و مبادا پسر شاهی که در کفنش خواستیم، موفق شود رژیم آدمخوران را براندازد و ایران را آزاد کند. چون آن وقت ما چه غلطی بکنیم؟ به پسر عزیزجان خالقزی که ۴۰ سال است وقتی مصاحبههای ما پخش میشود، تلفنی سوال میکند غلامی انشاءالله اگر رئیسجمهوری شدی، ما رو از یاد نبری! یک معاونتی، سفارتی، امارتی برای ما کنار بگذار، چه بدهیم؟
۸۵ سال آب در هاون کوبیدهایم و بدیهی است که نفس رضا را که میخواهد شاه شود، هم میگیریم. به اسرائیلی میرود که افتخار همه عمر ما این است که آقای مناشه امیر آن قدیمها دو تا و نصفی با ما مصاحبه کرده است؛ حالا این بچهپهلوی به دعوت وزیر امنیت به اسرائیل میرود و وزیر و وکیل و خیل ایرانیان به استقبال او و همسرش میروند، پس ما نباید ساکت بنشینیم و وظیفه ملیمیهنی ما این است که توطئه صهیونیسم جهانی برای به تخت نشاندن او را برملا کنیم .
گاهی از خود میپرسم اگر یکی از روزنامهنگاران بینالمللی با کسی از این تبعیدیهای جانوجهانباخته مصاحبهای میکرد، چه بساطی پهن میشد؟ حالا سرشناسترینشان با پهلوی چپ و راست مصاحبه میکند و در پارلمان انگلستان و سنای آمریکا از او استقبال میشود. آنوقت انتظار دارید آبجی خانم که خواب میدید جای زن رئیسی باشد و به همین دلیل از همسر سابقش جدا شد که عرضه داشتن یک دکان لباسشویی در فرنگ را هم نداشت، دست روی دست بگذارد و در فلان شبکه فریاد نزند ملت ایران هرگز اجازه نخواهند داد بساط امپراتوری رضاخانی دوباره در کشور برپا شود؟
نگاهشان میکنم؛ این ورشکستگان بهتقصیر و کینهورزان پای تا سر عقده را و این سو شاهزاده را میبینم، حاضر در دلهای هزاران تماشاگر فوتبال که جدش را صدا میزنند و سرود ای ایران زمزمه میکنند. بعد از گفتوگوی دلنشین و پر از امید کاملیا انتخابی فرد با شاهزاده رضا پهلوی، مصاحبه دومی را دیدم که باید همه ما آن را بخوانیم.
این بار پیرس مورگان، روزنامهنگار و مجری سرشناس شبکههای جهانی از جمله شبکه پربیننده سیانان آمریکا که مدتی است که به عنوان ستاره «تاک تیوی» در برنامه «رودررو بدون ممیزی» دولتمردان بزرگ جهان، وزرا و امرا و ستارهها و... را سوالپیچ میکند، به سراغ شاهزاده رفته بود.
بعد از بیش از نیمقرن روزنامهنگاری، هم پرسشگر و هم پاسخگو را تحسین کردم. فکر کنید اگر پیرس مورگان که بعد از دیوید فراست عملا بهترین پرسشگر تلویزیونی است مثلا با غلامعلی خودمان مصاحبه کرده بود که بعد از یک عمر ستایش استالین و مائو و چرنیینکو و انورخوجه این آخریها سخت دلبسته تاواریش ولادیمیر شده و نیمهشبها هم دعای تقرب به مقام نایب مهدی میخواند، آنوقت سایتهای پربیننده با ۱۲۶ مراجع در ۱۰ روز گوش فلک را کر میکردند که ملت ببینید چگونه غلامعلی خودمان پوست پیرس مورگان را کند!
اما شاهزاده با اعتمادبهنفس، هوشمندی و آگاهی از احوالات جهان و مسئولیتهایش در برابر ملت ایران چنان گفت که به تحسینم واداشت. به یاد آن نوجوان صمیمیام که در شبکه ۲ با مانوک خدابخشیان، ایرج ادیبزاده ، محمدعلی اینانلو و... در اوج محبوبیت بود، بیخودپرستی و غرور، اینانلو به داخل استخر پرتابش میکرد و ادیبزاده و مانوک دانش او در زمینه فوتبال را میآزمودند.
چند سال بعد دیدمش؛ این بار هر دو تبعیدی بودیم، با ۱۰ سال فاصله سنی، دور از خانه پدری در لندن. ۲۰ ساله بود و چه معقول و آرام و صادق سخن میگفت. پرسیدم شاهزاده تکلیف ما با آدمهای یکبعدی که مدعی طرفداری از شما هستند، چیست؟ شما را میستایند اما به تمام شخصیتهایی را که مورداحترام پدر شما بودند، با عنیفترین کلمات اهانت میکنند.
شاهزاده گفت که اینها به من به عنوان یک شیرینی و کیک نگاه میکنند و مگسانی گرد شیرینیاند. همان هفته سرمقالهام را در پست ایران که به همت احمد شکرنیا، روزنامهنگار سرشناس آیندگان و رستاخیز، منتشر میشد با این تیتر در آمد: «داستان مگس و خرمگس»
از آن سال بسیار ایشان را دیدهام و هربار پختهترش از پیش دیدم. اما پاسخگوییاش این بار به باور من، رنگ و طنینی دیگر داشت.
شاهزاده رضا پهلوی در پاسخ سوال مورگان درباره میزان آمادگیاش برای پریدن بر اسب قدرت گفت که «هیچ جاهطلبی شخصی» برای رسیدن به قدرت ندارد و قصد دارد در روند تقویت جامعه مدنی در ایران و رسیدن به دموکراسی تنها نقش تسهیلکننده داشته باشد: «من تا جایی که بتوانم بدون هیچ جاهطلبی شخصی به هموطنانم کمک خواهم کرد. موضوع برای من چیزی فراتر از کمک به ایجاد نهادهایی فراتر از دولت و قانون اساسی نخواهد بود؛ زیرا جامعه مدنی نگهبان نهایی جامعه است.»
از نگاه شاهزاده رضا پهلوی رژیمی که از جزو سرکوبگرترین حکومتها در زمینه جامعه مدنی در جهان است، خواهد رفت. او میگوید: «فرمول من برای تغییر در ایران البته مبتنی بر حاکمیت مردمی است و باید اطمینان حاصل کنیم که پس از فروپاشی رژیم، یک دوره گذار دموکراتیک خواهیم داشت و میتوانیم مجلس موسسانی داشته باشیم که به مردم فرصت برگزاری همهپرسی را بدهد.»
او در ادامه ابراز امیدواری کرد که در جریان چنین رفراندمی، مردم ایران نظامی بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر انتخاب کنند که جدایی دین از سیاست را در خود داشته باشد.
مسئله جنگ اسرائیل و حماس
او درباره جنگ غزه گفت که معتقد است مسئله حمله حماس به اسرائیل از «ایدئولوژی» حاکمان جمهوری اسلامی در ایران سرچشمه میگیرد و این ایدئولوژی را نوعی بیماری میداند که باید درمان شود و او خواستار برخورد با سر افعی و سرچشمه یعنی حکومت جمهوری اسلامی است. او بار دیگر رهبران دولتها را از ادامه مذاکره با جمهوری اسلامی برحذر داشت و گفت بر این باور است که رژیم هرگز رفتارش را تغییر نخواهد داد، به همین دلیل است که در ۴۰ سال اخیر انتظار برای تغییر رفتار این رژیم بزرگترین خطای سیاست خارجی غرب در قبال ایران بوده است.
منتظر باشید فردا غلامعلی خان و... مدعی میشوند رضا پهلوی آمریکا و اسرائیل را به حمله به ایران دعوت کرد!
بر این باورم که اگر فردا حس کنند، همدلی سرعت پیروزی را افزایش میدهد و فعلا رضا پهلوی برنده است، شمشیر کلام برمیکشند اما نه برای زدن رژیم جهل و جور و فساد بلکه برای از پای در آوردن رضا پهلوی که دو تا پهلوی داشتیم، بس است؛ حالا نوبت ما است!
از زمان برپایی جنبش زن زندگی آزادی بسیاری بخت خویش آزمودهاند. اوج خودنمایی با حسننیت شاهزاده در جورج تاون دیدیم. او در حالی که در خانه پدری پایگاهی مشهود داشت، پذیرفت بدون امتیازی ویژه کنار چهرههایی بنشیند که به گمانش درد وطن داشتند. اما خیلی زود آشکار شد که منهای دو سه تن، بقیه درد «من» دارند و برای حال دادن به من خود، بدشان نمیآید که با آقا رضا هم عکس یادگاری بگیرند.
رضا پهلوی به هیچ روی بانگ لمنالملکی سر نداد؛ در حالی که مردم صدایش میزدند. او شانهبهشانه جمع جورج تاون به مردم لبیک گفت. شاهزاده ۲۸ مهر ۱۴۰۱ تقریبا یک سال و یک ماه پیش در یک دیدار رسانهای گفت: «معترضان در ایران نمیگویند خامنهای برود و جایش مجتبی بیاید، میگویند کل این رژیم باید برود. لازم نیست من توجیه کنم. از خود جوانها این را بپرسید. اعتراضشان به دنیا این نیست که نباید از ما حمایت کنید. اعتراضشان این است که چرا حمایت نمیکنید؟ که با دست خالی صبح تا شب داریم جان میدهیم، گلوله به مغز جوانها میزنند. ما به هیچ عنوان استقلال و آزادی واقعیمان را در گرو هیچ سیاستی نخواهیم گذاشت ولی بر اساس همکاری و خواستمان بهخصوص در این مراحل حساس، فرق آنهایی را که به ما کمک کردند و آنها که به ما پشت کردند، خواهیم دانست. این حسابی است که کشورهای خارجی باید بکنند. دخالت در حفظ حقوق بشر امری است واجب وگرنه دادگاه کیفری بینالمللی به وجود نمیآمد. ما از دنیا انتظار عمل داریم. ما از دنیا نخواستیم برای ما دولت تعیین کند یا از گروه و شخص خاص حمایت کنند. ما میگوییم مردم ایران حق دارند در روند دموکراتیک آینده خود را انتخاب کنند و دنیا باید این را حمایت کند. از خواسته ما مردم حمایت شود؛ از هر روشی که میتوانند داشته باشند. فرق حمایت با مداخله خیلی واضح است.»
او در ادامه این سخنرانی یادآور شد که همه تئوریها و اشکال حکومتهای دموکراتیک محترماند اما آنچه برایش اهمیت دارد پیروزی حاکمیت مردم است و تردید ندارد که در پرتو حاکمیت مردم و با سرمایه انسانی استثنایی ایران آیندهای درخشان رقم خواهد خورد: «ایران، این مرز پرگهر، دوباره سرافراز و معتبر خواهد شد و در سایه پرچم ملیمان افتخار خواهد آفرید.»
آنهایی که با این سخنان مخالفت کردند، دنبال چه بودند و هستند؟
بگذارید سخنان او را در جریان جنبش سبز از زبان دشمن نقل کنم.
«خبرگزاری ایرنا: رضا پهلوی، فرزند شاه مخلوع ایران، در مقالهای در روزنامه انگلیسی دیلیتلگراف تحریمهای قبلی علیه ایران را بیفایده دانست. رضا پهلوی در این یادداشت نوشت: اکنون زمان آن است یک چیز جدید را (برای مقابله با ایران) امتحان کنیم و آن تقویت جنبش سبز ایران است. فرزند شاه افزود: اعضای گروه ۱+۵ باید بزرگترین متحدشان در جنگ با اشاعه هستهای را که همان فعالان جنبش سبزند، در آغوش بگیرند. تاکنون ایران در مقابل فشارهای جامعه بینالمللی مقاومت کرده و هیچ میزانی از تحریم کارساز نبوده است. در عوض محمود احمدینژاد از هر فرصتی استفاده میکند تا در صحنه جهانی حاضر شود و خونسردی ایرانی را نمایش بدهد. فرزند شاه مخلوع ایران نوشت: قدرتمند کردن جنبش سبز و کمک به افزایش مخالفان در ایران کلید شکست دادن حاکمان روحانی ایران است. تحریمها اگرچه مفید خواهند بود، به ضرر مردم ایران تمام میشوند، بنابراین غرب باید روی مسائل حقوق بشری در ایران تاکید کند. او با اشاره به اینکه تحریمها علیه ایران راه به جایی نخواهد برد، افزود: اکنون زمان آن است که رهبران جهان پشت حقوق بشر در ایران بایستند و به جنبش سبز قدرتی بدهند که موضوع هستهای نیز از طریق آن قابل حل باشد.»
من دفتر سخنان ولیعهد پیشین را ورق میزنم. در جمع اپوزیسیون کسی چون او، علیرغم جایگاهش، چنین فروتنانه از خود نگفته است. دشمن به جایگاهش اذعان دارد اما بهاصطلاحدوستان جز به خاموشی او رضایت نخواهند داد. پیش از این گفتم درد آنها درد ایران نیست، درد من خویش است که در ۹۰ سالگی هم دست از سرشان برنمیدارد.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی