محسن کردی
ایرج مصداقی بسیار تند است و کمتر در نگاهش به سیاست بخش خاکستری دارد و معمولا سیاه یا سفید می بیند. افراد یا خادم هستند و یا خائن. برای همین او را مناسب نشست در یک همگرایی و یا اتحاد نمی بینم. اهل سازش و چانه زنی نیست. سیاست مدار نیست. ایرج خوب است که اطلاعات بدهد ولی تفسیرهایش را باید با احتیاط نگاه کرد. تقریبا 90 درصد تحلیل هایش را می پسندم. یک جای ده درصد دارد که جای دعواست. مثلا نظر او در مورد برخورد مردم .. میگویم مردم.. با تیم ملی فوتبال در جریان جنبش مهسا که مردم تیم ملی را تقبیح کردند. ایرج از برخورد مردم سخن نمی گوید. یعنی از کلمه مردم استفاده نمی کند چون معنای مخالفت ایرج با خواست مردم را میدهد بلکه میاندازد گردن افراد.
در حالی که این مردم بودند که در ورزشگاه تیم را تقبیح کردند و در تهران شکست تیم ملی جشن گرفته شد و مردم آتش بازی کردند. و این نبود مگر این که تیم ملی به دیدار رئیسی رفت آنهم در شرایطی که روح مردم آزرده بود از رژیم و رئیس جمهورش. همزمان دختر قهرمان دیوار پیمایی در خارج کشور بدون روسری روی سکو رفت تا مدال بگیرد. و یک خانم دیگر هم بود که ورزشکار بود او هم روسری را برداشت. مردم انتظار داشتند که تیم ملی به هیچ قیمتی ولو بازماندن از بازی به دیدار رئیسی نرود. تیم ملی این خبط را کرد. من توجیهات مصداقی در مورد ناچار بودن تیم ملی برای دیدار با رئیسی را نمی پذیرم. مردم دلخور شدند و برخورد کردند. ایرج مصداقی تقبیح کنندگان تیم ملی را یعنی مردم را بشدت تقبیح می کند. این کار او اشتباه است. ایرج نیازی نیست در هر مورد مثل این مورد که بودار هست نظر بدهد. در این مورد ایرج زیادی صادق هست و این زیادی صادق بودن به ضرر سیاست است. من نمی گویم دروغ بگوید ولی اگر سخنی هم نگوید خیانت نکرده (مطمئنا او سخن نگفتنش را خیانت به حساب می آورد که بازهم تندروی و زیاده روی است). او در مورد مسیح علینژاد هم با خشم آشکاری سخن می گوید. وقتی مسیح از گرفتن خسارت چندصدهزار دلاری از جیب ملت ایران گذشت می کند بازهم برای ایرج کفایت نمی کند و همچنان او را به دنبال پول میداند. این نسبت به دنبال پول بودن را رژیمی ها به هر فعال سیاسی خارج کشور میزنند که دارند برای پول فعالیت می کنند و شنیدن بارهای این سخن از دهان مصداقی به هرکس که با او مشکل دارد منطقی نیست و یک مقدار حال بهمزن شده است. ایرج حاضر نیست مخالفش را مخالف نظری بداند بلکه مزدور میداند و این درست نیست. من باور ندارم که یک فعال سیاسی برای پول فعالیت بکند. (بجز امید دانا که از برنامه هایش ندیدبدیدی و پول پرستی میبارد. بدبخت خوبه پخی هم نشده و پولی هم بهم نزده. یک ویلا در جزایر قناری را هر کارگری در سوئد میتواند بخرد که این ندید بدید وقتی بدید اینجور بخود برید و دم به ساعت در برنامه های تهوع آورش که چند باری دیدم نشان داد. ندید بدید میگفت مخالفان من به ویلای من حسادت می کنند! خاک بر سرت!)
بخشی از نظرات مصداقی در مورد ناهید پرشون هم تندروی است. ناهید پرشون نه بخاطر پول اما بخاطر جلب توجه کار می کند.
ناهید پرشون
ناهید در پاسخ به مصداقی می گوید: «فیلم های من داستان بی چون و چرای این آدم هاست . داستان مردم ایران و آنچه بر این مردم گذشته و می گذرد ،به ویژه زنان . داستان همه کسانی که در هر بعد و به هر شکل با تمام جان خود برای روشنگری و حقیقت مبارزه می کنند».. .«در هر سوژه ای، درمسائل زنان ایرانی ، در نشان دادن چهره یک حکومت یا در ارتباط با یک ژورنالیست و صاحب رسانه . در مسائل سیاسی و اجتماعی و در هر چیز هدف اولم ، افشاگری دغل کاری این حکومت است».
از ناهید میپذیرم که کارش بخاطر پول نیست اما بخاطر جلب توجه هست و کارهایی که از او دیده ام فاقد ارزش سیاسی است و هدفی که مدعی است یعنی مساله زنان ایران را من در فیلم هایش ندیده ام. یکی دوتا از کارهایش را دیده ام و نپسندیدم. شاید کارهای دیگرش چنین باشد و گرهی از کار زنان ایران باز کرده باشد. در زیر به سه مستند او میپردازم.
او با زرنگی رگ خواب سوئدی ها را بدست آورده است. سوئدی ها عاشق صحنه های کم دیده شده هستند و برای شان جالب است. مستند «تن فروشی زیر حجاب» که تلویزیون سوئد بخش کرد پیرامون زنان تن فروش بود. و دیگری «چهار زن و یک مرد».. مردی چند زنه. هیچکدام این دو مستند دردی از زن ایرانی دوا نکرد. هیچکدام به زنان زندانی سیاسی نپرداخت و حکومت را در زمینه زیرپا نهادن و ظلم به زنان و این حقیقت که رژیم عامل فقر و مشکلات روانی جامعه است را مقابل دوربین نگرفت. در این دو مستند مسائلی مطرح شد که در جهان از پاکستان و هندوستان و افغانستان بگیر تا تایلند و سایر کشورهای فقر زده و حتا روسیه نظایرش بسیار است. تن فروشی زن در اروپا هم هست و یک شغل هست. آنچه که ناهید پرشون در مستندش آورد نوع تازه و «جالب» بدبختی زن یا حتا مرد بود که سوئدی ها قبلا ندیده بودند. سوئدی ها در تایلند تن فروش و فقیر و مستند در این مورد بسیار دیده اند و چشم شان رعناست. در هند هم دیده اند. اما در ایران اسلامی حکایتی تازه و «جالب» بود. این را ناهید خوب بو کشید و یک خوراک خوب برای سوئدی ها فراهم کرد. نوش جانش.. دختر زرنگی است. اما برای ما نگوید که درد زنان ایران را مطرح کرده. نمونه می آورم:
در مستند (تن فروشی زیر حجاب) یک صحنه که یک دختر جوان صیغه یک مرد احتمالا مواد فروش میشود که در ظاهر فال پرنده میفروخت و دختر را به دویست دلار برای مدتی صیغه کرد. بین اتاق ها یک رخنه بود که زن دیگری میتوانست صحنه سکس مرد و دختر جوان را ببیند و با خنده با دوستش از آلت دراز مرد و طرز کردنش سخن میگفت و ادای مرد را در می اورد. حرفهای خاله زنکی که بین زنها رد و بدل میشد هیچ ربطی به سیاست و حتا دردهای اجتماعی نداشت. زنهای فلک زده و بیسوادی که مثل آنها میلیاردها در جهان هستند. مستند ناهید پرشون هیچ ربطی به زن فعالی که مورد تهدید حکومت بود یا زندانی بود نداشت. خود این زن سوژه نیز معتاد بود و یک بچه داشت و از ناچاری صیغه یک مقام دولتی شده بود که خانه ای در اختیارش گذشته بود. زن معتاد شخصا و بسختی میخواست اعتیادش را ترک کند. خلاصه یک صحنه ای از فلاکت و بدبختی مردم ایران. خب که چی؟ این مستند چه دردی را از آن مردم فقیر دوا کرد؟ کسی از فقر بیرون آمد؟ یک سوئدی تحریک شد و بخاطر آن مستند مقامات رژیم را به شماتت گرفت؟ اگر کسی خبری دارد بگوید تا ما هم بدانیم. و اگر حاصلی در راه آن زنان نداشت.. مستند ناهید پرشون حکایت جدید و «جالبی» از فقر و تن فروشی بود. رژیم هیج مشکلی با این مستند نداشت و ناهید پرشون را مورد تعقیب قرار نداد. محتوای آن مستند در جمهوری اسلامی کاملا قانونی است و تئاتر روزانه و جاری است. اصلا خودشان دفاتر صیغه دارند و امر پنهانی نیست. همه میدانند. ناهید یک امر قانونی را نشان داد که یک آخوند پول گرفت و صیغه عقد را جاری کرد همین! این برای سوئدی عجیب است اما یک صحنه عادی درایران است که روزی هزار بار تکرار میشود و کسی تعجب نمی کند. خیلی باحال بود. بخصوص صحنه ای که زن از درازی آلت مرد و طرز کردنش می گوید. مرسی ناهید. ولی دردی از زنان ایران نه بازگو کرد و نه دوا کرد.
در مستند دیگرش «چهار زن و یک مرد» باز یک خانواده فلک زده دیگری را نشان داد. اینجا هم مثل مستند قبلی خانواده هایی فلک زده و مردی بین چهل و پنجاه که زن جوان چهارم را ستانده بود در شرایطی که زن اولش با درد و بیماری جانکاهی دست به گریبان بود. هر کدام از زنانش با بچه هایشان در یک اتاق جداگانه در خانه ای مسکن داشتند. یادآور خانه قمر خانم سریال زمان شاه. هر زن یک اتاق با یک چراغ خوراک پزی که برای فرزندانش غذا بپزد. زنها باهم رقابت داشتند. در یک صحنه مرد گوشت میخرد و میاندازد جلوی زن ها و دعوای زنها که مثل کفتارهایی که روی یک لاشه ریخته باشند هرکس سهم بیشتری از گوشت میخواست و رعایت همنوعش را نمی کرد. صحنه ای از مردمی مفلوک و فلک زده. این صحنه هم صحنه تازه و دیده نشده و «جالبی» از فقر را نشان میداد. حتا فقرای هند و آفریقا نیز چینن کفتار وار به طعمه حمله نمیکنند و رعایت حال هم را می کنند. اما ناهید پرشون تصویری «عمومی از زن ایرانی کفتار مآب» به بیننده نشان داد. چه دردی از آن مردم را دوا کرد و کدام همدردی را برای آن مردم فلک زده فراهم آورد؟ هیچ! پس حق این است که دستکم ناهید پرشون بگوید برای دل خودم کار کردم و نگوید که مسائل و مشکلات زنان ایران را مطرح کردم آنوقت دو نفر که کار را ندیده اند خیال می کنند که کاری سیاسی اجتماعی کرده است. خیر چنین نیست. یک فیلم ساخته که ارزش سیاسی و اجتماعی ندارد. شاید «هنر فقر» اگر چنین چیزی باشد را به تصویر کشیده و در این مورد موفق بوده.
اما ناهید در یک کار دیگری هم موفق بود. او در لفافه این نمونه ها را بخصوص مرد چهار زنه و آن کفتار نشان دادن را تعمیم به همه مناطق ایران داد. بیننده دچار این تصور میشود که همه جای ایران اینطور است. پر است از مردها چهار زنه و زنها کفتار مآب و و بی پرنسیپ و بی فرهنگ. ناهید چهره دیگری از میلیونها ایرانی معمولی را کنار این کفتارها (قصد توهین ندارم بعنوان بیننده ناهید این کفتار را به من القاء کرد) نگذاشت و مقایسه نکرد بلکه این صحنه های فلک زده را به کل ایران تعمیم داد. کسی منکر فلک زدگی و فقر در جامعه ایرانی نیست اما نه به این شوری که ناهید نشان داد. این بود که بسیاری ایرانیان از این نابکاری خوششان نیامد. این مستند فقط برای خوش آمدن سوئدی بود. سوئدی حس بهتری کرد که سوئدی است و ایرانی نیست و فلک زده و کفتار نیست. این چیزی بود که ناهید پرشون را مورد نفرت بسیاری ایرانیان قرار داد. البته این ایرانیان نمیتوانستند به خوبی محسن کردی که خود یک پا گرگ بالان دیده (بالان یعنی دام و تله) است پته ناهید پرشون را روی آب بریزد. (شاید برای خود ناهید هم تازگی داشته باشد که خودش را بهتر بشناسد).
روح الله زم مسائل و مشکلات زن و مرد ایرانی را مطرح میکرد. ایرج مصداقی حق دارد که او را مسخره کند. مستندی که نشان میدهد وزارت اطلاعات چگونه زم را به بازی گرفته بود را نمیدانم ناهید پرشون دیده است یا نه. ایرج مصداقی در انتقادش از زم به آن مستند بحق اشاره می کند. ناهید میگوید روح الله زم در مقابل شکنجه مقاومت کرد و کسی را لو نداد. مثلا چه کسانی را لو نداد خانم پرشون؟ اگر مستند ساخته رژیم را ببینید متوجه میشوید که اصلا کسی نبوده که زم بخواهد لو بدهد! همه یک سناریوی خیالی برای دست انداختن زم و اپوزیسیون بود. یک کسی را که زم از قبل میشناخته اطلاعات به خدمت میگیرد و از طریق او اعتماد این بچه ساده را جلب می کند. مستند را ببینید تا به ساده لوحی این بچه طلفک پی ببرید. بعد اطلاعات مقداری راست و دروغ به زم داد. و حتا مزخرفات هم بصورت اخبار به او میرساند که از رسانه های ماهواره ای پخش میشد. در این مورد اطلاعات رژیم یک ایولله دارد و هرکس این مستند را ببیند و ایولله نگوید بی انصافی کرده. و زم سومین شکار رژیم بود. رژیم روح الله زم و از طریق او همه کسانی که به او باور داشتند را دست انداخت. من کارهای زم را هرگز دنبال نکردم بنظرم مهم نمیرسید. اما وقتی مستند را دیدم متوجه شدم که اگر من هم پای صحبت های زم می نشستم شاید بخشی از خوراک فیک را که اطلاعات به او میخوراند باور میکردم. مصداقی حق دارد در مورد روح الله زم عصبانی باشد.
مستند پسر ملا را ندیده ام نمیتوانم روی این کار ناهید قضاوت کنم.
و اما در مورد مستند در مورد شهبانو. در جایی ناهید گفت که حتا دوستان سیاسی سابق من که سالها با آنها بودم مرا بخاطر تهیه این مستند ایزوله کرده بودند. حرفش را با شناختی که از رفقای چپ دارم میپذیرم. رفقا بسیار دگم تر از ناهید پرشون بودند. گره هایشان دیر باز شد. میتوانم به جرات بگویم احتمالا همین «هواس اسدی» خودمان هم که اینجا به دفاع از ناهید برخاسته جزو آنها بوده که از مستند «ملکه و من» راضی نبوده و احتمالا چپ چپی به او نگاه کرده. من آن مستند را چند بار دیدم. بنظرم بسیار فرصت طلبانه و بیرحمانه آمد. ناهید بازهم خوب بو کشیده بود. در هیات کسی که مخالف رژیم شاه بوده، چریک و چپ بوده، حالا میخواهد با شهبانو مصاحبه کند و فیلم مستند بسازد. نمیدانم شهبانو چنین حرفی زده است که «یکی هم پیدا شد از ما فیلم تهیه کند» اما حرف ناهید ظاهرا قابل باور می نماید. بله.. آن زمان پهلوی ها اینقدر محبوب نشده بودند و کارهای نیک شان اینقدر مشخص نشده بود که امروز.
اما در مورد مستند «ملکه و من» ناهید میگوید «حرف هایم نه صرفا در جهت دفاع از فیلم است که من ، به عنوان انسانی اهل آموختن و رشد ، با تجربه امروزم ،حتما که مستندی بهتر و متفاوت تر می ساختم». این کافی نیست خانم پرشون. من ندیدم جایی خودتان را نقد کرده باشید که در مستند ملکه و من کجا را بد رفته اید و کجا را بهتر میتوانستید نشان دهید .. مثلا چگونه؟ کجای فیلم را بدجنسی کرده اید؟ این را نگفته اید! حالا من بدجنسی شما را - قصد توهین ندارم، بدجنسی کرده اید.. بیرحمانه بدجنسی کرده اید تو ضیح میدهم-
پوستر فیلم عکسی است که در این مقاله در بالا آمده است. در نگاه بیننده اول دو زن هستند که مشخص است که از هم دلخورند. شاید مادر و دختری که از هم دلخورند. و البته این مادر و دختر بهم عشق میورزند اما از هم دلخورند. در عین حال اگر رفقای چپ هم ایراد بگیرند ناهید جواب میدهد: می بینید که .. پشتم رو بهش کردم!
میتوانم ناهید را بخاطر انتخاب این عکس تحسین کنم. خیلی رندی کرده و به چند هدف رسیده. یکی را که گفتم پاسخ رفقا. دیگری به بیننده که علیرغم محتوای انتقادی مستند، صمیمیتی هم بین سوژه و فیلمساز هست. و هدف پنهان و مهم در لفافه (من در جایی هستم که ملکه.. با او برابر هستم .. آنقدر که میتوانم پشتم را هم به او بکنم).
نه خانم پرشون.. شما هیچ صمیمتی نسبت به شهبانو نداشتید. از این «ضعف» بخوبی استفادهد کردید که «یکی هم پیدا شد از او فیلم تهیه کند». از سادگی این زن استفاده کردید و اول اعتماد او را جلب کردید و به چم و خم زندگی اش وارد شدید. و او را در فیلم بناحق و بیرحمی به صلابه کشیدید.
شما را به یک ضیافت دعوت کردند. با هیات فیلمبرداری رفتید. من دیده ام زنانی که در مهمانی های شاهانه شرکت می کنند. حتا خبرنگاران لباسهای ظیافتی به تن می کنند. و شما با یک لباس ساده که انگار برای خرید بیرون میروید به آن ظیافت - مهمانی رفتید. که چی؟ چی رو میخواستید نشون بدید؟ رفتید سراغ پیرزن های خانه دار که دست شان سابقا به دهان شان میرسید. ساده دل بودند. دیدن برخی صحنه ها مرا بشدت آزرد. سوالهایی که باید از مارهای سیاست و گرگ های بالان دیده بپرسید را با بیرحمی مقابل آنها گذاشتید که جواب های بسیار پرت و پلایی دادند و شما با پوزخند نگاه میکردید و در دلتان قند آب میکردید که رفقا با دیدن این صحنه ها چه حالی میکنند. خجالت نکشیدید که زورتان را به آنها رساندید؟ شرم بر شما!
صحنه دیگر سوال بیرحمانه تان از شهبانو بود. این زن نه علوم سیاسی خوانده و نه به عمرش مقاله نوشته و نه در کل کل های سیاسی شرکت کرده. زن خیری بوده که آنچه که بر اساس توانش بوده برای این آب و خاک انجام داده. و شما با فرصت طلی و ننه من غریبم بازی در آوردن از فقر خانواده تان و این که شبها گرسنه میخوابیدید برای او گفتید و او را خجالت دادید. شرم بر شما! آیا شهبانو عامل گرسنه خوابیدن خانواده شما بوده؟ آیا فقط خانواده شما بوده که گرسنه میخوابیده؟ آیا گرسنه خوابیدن شما تقصیر رضاشاه و محمدرضاشاه و شهبانو بوده؟ در همین سوئد شما که جزو 5 کشور مرفه جهان است که من هم اینجا زندگی می کنم همین امروز به چشم تان نمی بینید اخبار را که مردم گرسنه پول خرید مواد غذایی ندارند و بنگاه های خیریه مواد غذایی که فروشگاه ها دور میریزند را به آنها میدهند؟ در همان زمان زمان شاه در آمریکای ثروتمند ترین کشور جهان کارتون خواب را دستکم در فیلم های تلویزیونی نمی دیدید؟ هنوز هم هستند. در همان ایران عمله ها و رفتگرانی در مجیدیه همسایه ما بودند که دیروز از ده شان به تهران برای کار آمده بودند و چند سر عائله داشتند و ظرف دو سه سال خانه میخریدند از زور بازو و عرق جبین شان. خانواده های گرسنه و فقیر مثل شما بسیار کم بودند. چرا خواستید در فیلم فقر خانواده تان را عمومیت بدهید؟ شاید مشکل جای دیگری بود؟ شما حق نداشتید چنین دروغی را به شهبانو منتقل کنید و او را بعنوان مسئول شرمگین کنید. او مهارت پاسخگویی به ماری مثل شما را نداشت. اگر از ایران بیرون نیامده بودید و فقط همان دوتا جزوه فداییان کل سواد تان را تشکیل میداد میپذیرفتم. اما این که زن فیلمسازه تحصیلکرده باشی و جهاندیده و حساب کار دستت آمده باشد با این وجود چنین سوالی از شهبانوی ساده دل و کم تجربه در سیاست و پلیمیک بپرسی و دام پهن کنی که او با پاسخی که عادت دوران شهبانوگری او بوده پاسخ بدهد ... پاسخی غیر سیاسی و مثل یک زن خانه دار و نه یک زن سیاسی و مار مثل خود شما! خیلی بیرحمی! که شهبانو در پاسخ بگوید «خب میخواستید یک نامه به دربار بنویسید ما فکری به حال خانواده تان میکردیم». و این پاسخ ناشیانه شهبانو را شما در فیلم آوردید. آگاهانه این زن را و ناشی گری اش را نشان دادید. حرجی بر شهبانو نیست. او درس سیاست نخوانده. دست روزگار او را زن شاه کرده و یک شهبانوی خیر بوده. اما تو که درس خوانده بودی چرا چنین آگاهانه و بیرحمانه او را وادار به گفتن چنین پاسخی کردی؟ خوب میدانستی که چه پاسخی خواهد داد. او هماورد تو نبود. و خاک بر سر آن ببوهایی که تو را تحسین کردند. قبلا سخن از بدجنسی تو آوردم. نه .. این فراتر از بدجنسی بود. این فیلم برای دشمنی با شهبانو هم نبود.. فیلمی بود برای خالی کردن عقده های تو که یک مار سیاسی بودی در مقابل شهبانوی ساده دل و نیش ات را در حیثیت او فرو کردی و زهرهای عقده هایت را خالی کردی.. شرم بر تو.
برگرفته از ایران گلوبال