محسن کردی
فردوسی می گوید: بزرگی سراسر به گفتار نیست،،، دو صد گفته چون نیم کردار نیست
و در مورد شما آقای محققی گرامی، دو هزار گفته چون نیم کردار نیست. این که باید متحد شویم را 40 سال است که میگوییم و میدانیم که نمیشویم. دلیل نشدنش برداشتن لقمه بزرگ است. ما میخواهیم همه اپوزیسیون را متحد کنیم. معلم مان هم خمینی در پاریس است. اصلا از اول انقلاب که ملت به غرب گریختند هدف جمع شدن زیر درخت توت بود. «شورای مقاومت رجوی» نیز برای همین در پاریس تشکیل شد. اما درخت توت رجوی نتنها بار نداد که درجا خشک هم شد. همه را نمیتوان متحد کرد. اما بخش بزرگی که میتوانند بر مردم تاثیر بگذارند را میتوان متحد کرد.
منشور مهسا
از تجربه منشور مهسا نباید نا امید شویم. تجربه خوبی بود. قرار نیست هر حرکتی هرقدر هم امیدبخش حتما به سرنگونی رژیم بیانجامد. با هر شکست.. حتا برای بار صدم، دوباره باید نفسی بکشیم و برخیزیم و شروع کنیم. با منشور مهسا بسیاری پاسخ شان را گرفتند. یک اتحادی یا نشستی صورت گرفت. آنها که مشنور مهسا و اعضای آنرا بسیار جدی گرفتند یا حتا جلو انداختند که جدی گرفته شود اتحادیه اروپا و سیاستمداران اروپایی بودند. مکرون بود. جو بایدن بود که تماس های پشت پرده را خاموش گذاشت تا ببیند نتیجه چه میشود. (یک سال بعد که شش میلیارد دلار را رها کرد تازه ما نق میزنیم که چرا در سالگرد مهسا بایدن زهرش را به ما ریخت! والا بایدن خیلی مرد هست که یک سال صبر کرد) حمایت مردمی بزرگی در سراسر جهان از مردم ایران بعمل آمد. اما ما ایرانیان گند زدیم و نزد جهانیان رسوا شدیم. آنکه بسیار از منشور مهسا ترسید جمهوری اسلامی بود. بدو بدو رفت با عربستان سعودی دست آشتی داد و در مقابل شروط اروپا و آمریکا سر تعظیم فرود آورد. (امروز وقتی خرش از پل گذشته و کمی اعتماد بنفسش را یافته مجسمه قاسم سلیمانی را در ورزشگاه به رخ سعودی ها می کشد!).
بله.. منشور مهسا نشان داد که میتوان جمهوری اسلامی را تکان داد. ولی در چپ و راست ایران مخالفت هایی شد. مخالفت از طرف کسانی که اهل سیاست نیستند یا خیال می کنند که سیاست میدانند. ازهم پاشیده شدن منشور مهسا بسیار صدمه زننده بود. بسیاری را دلسرد کرد چه در داخل و چه در خارج. در سالگرد قتل مهسا و علیرغم انتظارات مردم به تعطیلات رفتند. شاهزاده پیامی داد که بازخوردی نداشت. این تنها شکست شاهزاده نبود بلکه شکست اپوزیسیون ایران بود که سرشناس ترین نشان نتوانست مردم را تهییج کند. بر عکس سال قبل که مردم بدون پیامی از خارج کارشان را کردند. دستکم از یک لحاظ بخشی از مردم پاسخ شان را گرفتند. آنها که هی می گفتند که چرا شاهزاده کاری نمی کند. بفرما این هم کار! گفت در خیابان ها شعار بدهید «ما ملت کبیریم ایران را پس میگیریم». مردم رفتند شمال.
بسیاری این را معیار گرفتند که شاهزاده در ایران جایگاهی ندارد. اگر منظور این است که با پیام شاهزاده مردم به خیابان بریزند و مقابل نیروی سرکوب با زره پوش هایشان و دوشکاهایشان قرار بگیرند.. نع! شاهزده چنین محبوبیتی ندارد. چنین «محبوبیتی» ملا عمر و البغدادی داعش داشتند. نه شاهزاده ملا عمر است و نه مردم ما اهل پشتونستان و سوریه و عراق هستند. باری آقای محققی عزیز.. هزار بار که بگویید وضع همین است. با گفتن کار درست نمیشود. اما این معنایش این نیست که با عمل کردن هم کار درست نشود. البته تضمینی نیست، اما عمل کردن از گفتن خالی بهتر است.
نگاه مجرد و سیستماتیک به مبارزه
برای این کار باید کلا گذشته ها را دور ریخت. فرض را بر این گذشت که ما تاریخ معاصر نداریم و تعدادی فعال سیاسی در خارج از کشور هستیم. برخی جمهوریخواه و برخی نظام پادشاهی را مناسب میدانند. این را میتوان به مجلس موسسان واگذار کرد. باید به همگنان مان بباورانیم که در عمل تفاوتی بین جمهوری و پادشاهی نیست و در هردو میتوان خوشبخت زیست. پس از چنین باوری میتوان سیستماتیک به قضیه نگریست:
شاهزاده و نیروها و منفردین
مردم از اپوزیسیون حرف شنوی ندارند. از شاهزاده هم حرف شنوی ندارند. اما از دیگران بجز شاهزاده در اپوزیسیون خیلی بیشتر حرف شنوی ندارند و اصلا آنها را نمی شناسند. از همه اینها بگذریم مشکل اصلا ربطی به حرف شنوی مردم ندارد!
معنای آنچه آمد این نیست که هیچ امیدی به هیچ کس و نیرویی و حتا شاهزاده نباید داشت. چرا.. نیروهای خارج از کشور، اهل سیاست و نظر و مفسرین و فعالین همچنان مورد عنایت و توجه مردم هستند اما این معنایش این نیست که چنانچه این نیروها باهم متحد شوند و به مردم بگویند که: آهای مردم ما متحد شدیم حالا بیایید بیرون! مردم هم بریزند بیرون! اما چون تضمینی برای بیرون ریختن مردم نیست آنها که اتحادشان امکان پذیر است متحد نشوند؟ چه مردم از یک اتحاد استقبال کنند و چه بی اعتنا باشند نفس اتحاد کار صحیحی است. انجام کار صحیح حتا اگر به نتیجه دلخواه نرسد بهتر از کاری نکردن است.
ما منفردین و نیروها:
ما حتا اگر سازمان یافته باشیم.. در عمل با سازمان نیافتگی تفاوتی نداریم. آنجا که کاری از شما بر نیاید چه لشگر باشید و چه تک سرباز نتیجه صفر است. مضافا به این که در سنینی به سر میبریم که خبر مرگ این و آن آشنا و همرزم سابق دیگر چندان تعجبی برای مان ندارد. (البته این بلاها سر دیگران می آید.. ما فعلا فرصت داریم که تا نمردیم سر راه هم سنگ بیاندازیم). گول عکس های غیرواقعی که موبایل به ما نشان میدهد را نباید بخوریم. آنهایی از ما که آلزایمر نگرفته ایم تعدادی قرص را در شبانه روز مصرف می کنیم. و این در شرایطی که نیروهای سرکوب در ایران صدها هزار و سن شان به 25 سال هم نمیرسد و ما حتا یک نفر جوان فامیل هم نیست که بداند ما اینجا داریم مقاله مینویسیم چه رسد به جوانانی که انتظار داریم بدون آنکه روحشان از بحث های ما یا وجود ما خبر داشته باشد به ندای نافرستاده ما گوش بدهند و بیرون بریزند. بیرون ریختن مردم.. این نهایت انتظاری است که در آخر از مردم داریم چنین نیست؟ سال 57 همینطوری شد دیگه؟ اینطور نیست؟ من مطمئنم که در پس ذهن هر فردی که در اپوزیسیون فعالیت می کند، هر ایرانی که در تبعید بسر میبرد و هر ایرانی که در داخل ایران است یک روز رویایی هست که همه منتظرش هستیم: آنروزی که مردم بیرون بریزند. نگویید که چنین رویایی را بارها مرور نکرده اید!
برآورد کنش ها تا امروز
براورد کنش های ما - همه ما بجز شاهزاده و کسانی که در منشور مهسا شرکت داشتند - تا امروز، چه در عمل و چه در ذهن و چه در تاثیرگذاری بر کنش های مردم ایران صفر بوده است. اما تاثیر گذارانی بوده اند که باعث شده اند جامعه تکانی بخورد. قبل از همه مفسرین تلویزیونهای ماهواره ای بودند که توانستند با توپخانه افشاگری ها و تفسیرهای شان دژ مستحکم پروپاگاند جمهوری اسلامی و دستگاه عریض و طویل و پر خرج تبلیغاتی و مغزشویی اش را خنثی کنند. از تلویزیون شهرام همایون که از زمانی که امواجش به ایران رسید بگیر تا تلویزیون پارس، بهرام مشیری و تلویزیون های آمریکا، بی بی سی و ایران اینترنشنال. اینها تاثیر های به سزایی داشتند. مناشه امیر و رادیو اسرائیل را نیز نباید از یاد برد که در سالهای دور دستکم اخبار صحیح را به گوش مردم میرساند. اما بقیه ما.. هیچ! ما در جنگهای خودمان با آسیاب های بادی که از یکدیگر ساخته بودیم مشغول بودیم و خود را بیش از حد در یک ناکجا آباد جدی گرفته بودیم. برای رفقای چپ و دوستان جمهوریخواه و جبهه ملی همین «افتخار» بس بوده است که تابحال جلوی «گنده شدن» رضاپهلوی را گرفته اند. مبارک شان باد. حال وقت آن است که این افتخارات انبار شده را دوستان و رفقا مصرف کنند. آنرا خرج رضاپهلوی کنند و نامبرده را جلو بیاندازند. (از هیچ کاری نکردن و مردن بهتر است).
حامیان مجلس موسسان
مهم نیست که چه کسی در آخر جلو می افتد، جمهوریخواهان یا مشروطه خواهان یا کلا رضاپهلوی در حرکتی یک تنه و بدون شرکت دادن حتا طرفدارانش. یک امر مسلم است .. شتری است که در خانه همه ما خوابیده است: مجلس موسسان!
نه رضاپهلوی و نه هیچ نیروی دیگری نمیتواند بدون یک مجلس موسسان مشروعیتی سیاسی بدست بیاورد مگر آنکه رضاخان میرپنجی از راه برسد و همه را کنار بزند و بگوید: حکم میکنم! و چنین کسی را نداریم یا فعلا در میدان نیست. مجس موسسان پاسخ همه سوالهاست: رنگ و نقش پرچم، مسائل مرزی و قومی، شکل نظام سیاسی، محتوای نظام - سکولار ، لیبرال، سوسیال دمکراسی، سرمایه داری لیبرال یا هرچه- هرقدر هم که ما نظر خودمان را تبلیغ کنیم این مجلس موسسان است که تکلیف را روشن می کند. لذا ما از هر گروه و نحله ای که هستیم و خواهان گذار از جمهوری اسلامی هستیم ناچاریم که هم و غم مان را برای رسیدن به مجلس موسسان بگذاریم و چاره دیگری هم نداریم. پس میماند که ما آلزایمری ها و قرصی ها نقرسی ها دور هم جمع بشویم و این بار گرانبهای تجربه سالها به هدف نرسیدن را کنار هم بگذاریم ببینیم تا قبل از مردن چه کاری از دست مان بر می آید که کمکی به یک هدفی شده باشد. اگرچه تابحال هنری بخرج نداده ایم اما یک تتمه آبرو و حق آب و گلی داریم که میتوانیم قبل از مردن جای مناسبی خرج کنیم که لال و بیمار از دنیا نرفته باشیم و آیندگان بگویند علیرغم 50 سال بی فایده بودنش و گاه مضر بودنش آخر عمری یک کاری کرد .. خدا بیامرزش!
نقشه راه
اگر سیستماتیک و بدون تعصب به نقشه راه - آنچه که ممکن است- بنگریم، می بینیم که رضاپهلوی وسیله ای است که نادیده انگاشتن اش نشان بی تجربگی است و خامی. در بدترین شرایط با رضا پهلوی «شاه بر میگرده» که همچی بدی هم حتا برای شما دوستان چپ دو آتشه هم نیست و اگر شرم حضور نداشتید و اگر شاه برگشته بود یک جاوید شاه از نهادتان بر می آوردید. لذا تعارفات را بهتر است کنار بگذریم و تا نمردیم یک فکری بکنیم.
آنچه ما میتوانیم بکنیم این است که همفکرانی که آینده ایران را در برقراری مجلس موسسان می بینند را گرد هم بیاوریم. از شکست منشور مهسا درس بگیریم و اشتباه آنها را در بیانیه دادن و اصولی را در آن گنجاندن را نکنیم. داده ها را روی میز بگذاریم و نقشه راهی برای رسیدن به مجلس موسسان تدارک ببینیم. هدف ما در یک جمله خلاصه میشود: ما میخواهیم شرایطی در ایران برقرار شود که مجلس موسسان در ایران تشکیل شود!
خبرنگار: نظرتان در مورد تمامیت ارضی
یکی از ما: مجلس موسسان!
خبرنگار: شما خودت چی؟
هرکدام از ما به فراخور: (( من مرکز گرا هستم و میخوام مثل زمان شاه بشه- من عدم تمرکز را می پسندم شکل حکومت پادشاهی و جمهوری هردو مفید هستند.. الی آخر)) ولی این فقط من هستم و یک رای دارم. این سوالات را فردا روز نمایندگان 85 میلیون مردم ایران در مجلس موسسان پاسخ خواهند گفت تا آن زمان باید صبر کرد.
بنا بر استراتژی و تاکتیک های مبارزاتی ما ناچاریم گروهی را گرد هم بیاوریم که کمترین ایراد را بتواند متوجه خود کند. در چنین حالتی یک سری از مبارزان به ناچار باید کنار گذاشته شوند: تجزیه طلبان، فدرالیستها، آنها که به تمامیت ارضی ایران اعتقاد ندارند، آنها که پرچم شیرو خورشید را پاس نمیدارند. در همه جلسات این گروه پرچم شیر و خورشید باید باشد. این از آنرو که در تظاهرات برلین ایرانیانی را دیدیدم که مردم عادی بودند و اصلا سیاسی نبودند ولی به این پرچم عشق میورزند. جایی که این پرچم باشد اعتماد ملی بهمراه می آورد که ما در اپوزیسیون بشدت به آن نیازمندیم. نه عکس شاهزاده و نه عکس مصدق یا هرکس دیگری اگر تمایل نبود نیازی نیست که در نشست ها نصب شود.
در عین حال این گروه باید از خود را متعهد به حفظ حقوق مردم بدون توجه به نوع گرایش و قومیت و عقیده شان، از تجزیه طلب و فدرالیست گرفته تا تمرکز گرا، پادشاهی خواه و جمهوریخواه با هر عقیده ای، اسلام گرایان و یا مسیحیان و غیره دانسته و در انتخاب نماینده مورد نظرشان برای مجلس موسسان از آنها پشتیبانی کند و وسایل لازم را فراهم آورد. همه حق دارند نماینده خود را به مجلس موسسان بفرستند.
وقتی گروه «حامیان مجلس موسسان» - یا هر نام دیگری- شورای مرکزی خود را بوجود آورد، این شورا میتواند در نشست های اینترنتی مسائل را بررسی کند و رهنمودهای خود را به شاهزاده رضاپهلوی ارائه کند یا خود راسان فعالیت هایی را پی بگیرد. شاهزاده شاید این رهنمودها و پیشنهاد ها را عمل نکند یا اعتنا نکند یا کم به آن عمل کند. بهرحال نتیجه هرچه باشد مهم این است که ما به آنچه که از دست مان بر می آمده پرداخته ایم. اگر فردا روز ما را به گور سپردند و هنوز کاری نشده باشد بهرحال ما دیگر «مشغولوذومبه*» نیستیم و وظیفه مان را به سهم خود انجام داده ایم.
امروز قدرت در رسانه است. صدای ما از رسانه ها میتواند به نظر عامه مردم برسد و این نقطه و برگ برنده ما است. ما میتونیم فعالیت های شاهزاده را رصد کنیم و اگر نکته ای به نظر مان رسید یا ملاحظه کردیم که اشتباهی در حال رخ دادن است به او ندا را برسانیم. و نیز میتوانیم او را برای کنش های آینده اش آماده کنیم واگر توجه نکرد در رسانه ها و ماهواره ها انتقاد کنیم و راهکار بهتری - در حمایت از او و نه در رقابت با او - مقابل مردم قرار دهیم و مسلما راهکار عقلانی بهتر استقبال بیشتری خواهد شد و شاهزاده بناچار تن خواهد داد. تن هم نداد جای مایوس شدن و نا امیدی نیست. همینقدر که گروهی باشیم که حرفها و کنش های مان معقول باشد مردم قوه تمیز دارند و حمایت خواهند کرد و شاهزاده هم بناچار تن خواهد داد. مهم این است که ما همواره در نظر داشته باشیم که گروه ما مخالف شاهزاده یا فعالیت های او نیست و رقیب او نیست بلکه به او مشورت میدهد خواه او پند گیرد و خواه ملال. اگر مشورت های ما را که شفاف در رسانه ها میتوانیم مطرح می کنیم مورد توجه قرار نداد ضرری وارد نشده. ما کار خود را می کنیم و چنانچه موضوع دیگری پیش بیاید باز به شاهزاده مشورت میدهیم و این بار هم خواه پند گیرد و خواه ملال. در نهایت این مردم هستند که با استقبال های شان یا ما را تصحیح می کنند و یا شاهزاده را یا هر مبارز دیگری را. ما هرقدر هم که کم اثر باشیم دستکم میتوانیم بخشی از مشورت های مضر را که به شاهزاده میشود را خنثی کنیم. لذا با حضور فعال ما در رسانه ها شاهزاده نمیتواند نسبت به این کنش جمعی بی اعتنا باشد و در فعالیت هایش نظرات ما را در نظر نگیرد. اگر روزی هم شاهزاده راهش را جدا کرد - که من دلیلی برای آن نمی بینم- ما راه خود را میرویم چرا که از آغاز هم شاهزاده تعهدی به هم پیمانی با ما نداده و ما نیز توقعی در این مورد نداشتیم و بازهم به مبارزه خود و نیز مشورت دهی به شاهزاده ادامه میدهیم ما کاری که صحیح است را باید انجام بدهیم.
حال با آنچه که رفت ابوالفضل جان.. بنظر میرسد که در میان «قوم چپ» شما نسبت به بقیه یک حق آب و گل بیشتری دارید و محل اعتبار.
یک نشست اینترنتی یا جلسه ای در کلابهاوس میتواند قدم های اولیه را بردارد. نیازی به سالن کنفرانس و غیره نیست. براحتی میتوان از همان روی مبل خانه گروه را تشکیل داد و معرفی کرد و مردم را به حمایت از آن تشویق کرد. امروز نظر و فکر و نقشه راهگشای مشکل کف خیابان در همه زمان و همه جا هست.
آقای محققی عزیز.. چراغ اول را روشن کنید ببنیم چه میشود. بهرحال گفته است: دو صد گفته چون نیم کردار نیست!
مشغولوذومبه - اصطلاحی بود که مادرهای قدیم و خان باجی های خانه دار بکار می بردند و اصل آن «مشمول ذمه» است.
برگرفته از ایران گلوبال