حقیقتجو
در جوامع مدرن به نظر آنتونیو گرامشی[i] مدل کلاسیک انقلاب جنگ رو در رو و تعارضی جای خود را به مبارزهای پیچیدهتر و طولانیتر داده است. اگر انقلاب را با جنگ مقایسه کنیم به گفته گرامشی، هر انقلابی دارای دو مرحله است: اولی جنگ موضعی و دومی جنگ مانور یا تعرضی. مهمترین مرحله انقلابی جنگ موضعی یا مبارزه علیه سلطه فرهنگی در نهادهای جامعه مدنی است که پشتیبان نهادهای سیاسی حکومت است. در این جنگ ارزشهای نوین جایگزین سلطه فرهنگی حاکم میشود. به دنبال پیروزی در جنگ موضعی است که نیروهای انقلابی قدرت کافی خواهند یافت تا جنگ مانور و تعرضی را به پیروزی برسانند.
تسلط بر فرهنگهای دیگر با «رضایت خودشان»، مهمترین وجه تمایز نوع سلطهگری در جوانع امروزی است. انگیزه این تسلط ممکن است ایجاد وابستگی فرهنگی باشد ولی عمدتاً با مقاصد سیاسی انجام میگیرد. سلطه فرهنگی یا هژمونی از دیگر انواع سلطه (همچون سلطههای نظامی و سیاسی) خطرناکتر و نامرئیتر است. فقط دولتهای ضعیف هستند که با استفاده از زور یا تهدید به استفاده از زور بر سر کارند، دولتهای قوی برعکس با فرادستی فرهنگی یا هژمونی فرهنگی حکومت میکنند.
رژیم مذهبی حاکم در ایران به دنبال سالها مبارزه در کلیه سطوح فرهنگی، عقیدتی و ارزشی، سلطه فرهنگی (هژمونی) خود را از دست داده است. اکنون میشود گفت که با جنبش مهسا پیروزی در جنگ موضعی در ایران به نتیجه نهائی رسیده است. تمام شواهد دال بر این پیروزی است. شواهد آماری در مورد فروپاشی مشروعیت رژیم را این نویسنده در نوشته جداگانهای بررسی کرده است.[ii]
شواهد کیفی تاریخی بسیاری را نیز میتوان درباره شکست فرهنگی حکومت دینی یادآوری کرد. همه یادمان هست که بعد از انقلاب کسی جرأت نمیکرد آهنگهای شاد با خود همراه داشته باشد چون خمینی مطابق شیعه سنتی گفته بود «موسیقی مثل تریاک مخدر مغز جوانها است. موسیقی را به کلی از رادیوتلویزیون حذف کنید. نترسید ازاینکه به شما بگویند کهنهپرست، جوانها را از آن عادت خبیث برگردانید.»[iii] اکنون دوران چنان دگرگون شده که فراگیر شدن موسیقی در ایران صدای اعتراض برخی روشنفکران غیرمذهبی را هم در آورده و حکومت اسلامی را در ترویج موسیقی «مبتذل» سرزنش میکنند. بعد از تحریم موسیقی در اوایل انقلاب هزاران هزار نفر به یادگیری نوازندگی و خوانندگی روی آوردند. قابل توجه است که هرچه را حکومت دینی تحریم کرد مردم بیشتر به سراغ آن رفتند. هماکنون تعداد خوانندهها، به ویژه خوانندههای زن، که قبل از انقلاب کمتر از مردان بود دیگر قابل شمارش نیست!
نوشیدن مشروبات الکلی جزو اولین تحریمهائی بود که حکومت اسلامی بعد از انقلاب در راستای اجرای اوامر شرعی به شدت در پیش گرفت. نتیجه اجرای این مقررات شرعی این شد که در سال ۲۰۲۳ مطابق گزارش سازمان جهانی بهداشت سرانه مصرف الکل در ایران یک لیتر است و بین مصرفکنندگان نوشیدنیهای الکلی، ایران رتبه نهم را میان ۱۸۹ کشور جهان دارد!
مضمون کتاب «آیههای شیطانی» سلمان رشدی که قداست کتاب آسمانی مسلمین را به چالش میکشید چنان نادر بود که واکنش خمینی را به دنبال داشت . بعد از چاپ و انتشار جهانی کتاب، خمینی با اعلام عزای عمومی، طی پیام کوتاهی فتوای اعدام «مؤلف کتاب» و «همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن» را صادر کرد تا به گفته او «دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید.» اکنون برای مشاهده «جرأت» افراد در انتشار نوشتههائی که از نظر خمینی «توهین به مقدسات مسلمین» محسوب میشد کافی است به فضای مجازی نگاهی بیفکنیم تا گستردگی و ژرفای نوشتههای انتقادی به اسلام و به ویژه مذهب شیعه را دریابیم. امری که پیش از تجربه حکومت مذهبی قابل تصور نبود و حتی منتقدین مذهب چه به خاطر احترام به عقاید مذهبیون و چه به خاطر ترس جانی از برملا کردن انتقادهای خود اجتناب میکردند. به عنوان مثال احمد کسروی به دلیل نظر افشاگرانه خود ترور شد. اکنون تعداد افراد مانند کسروی که شیعهگری را به باد انتقاد و تمسخر گرفتهاند چنان بیشمارند که نه دست حکومت به آنها میرسد و نه امکان ترور همه آنها جود دارد. یا اگر علی دشتی کتاب «بیست و سه سال» خودرا با اسم مستعار منتشر کرد اکنون شمار کتابها و بررسیهای انتقادی و افشاگرانه در مورد پیامبر و کتاب مقدس مسلمین چنان بیشمار است که دیگر مجالی برای حکومت حتی برای محکوم کردن آنها وجود ندارد و همه این بررسیها بطور علنی و بدون ترس صورت میگیرد.
رژیم از نخستین سالی که قدرت را در اختیار گرفت، کوشید آموزش و پرورش را «اسلامی» کند و با «تهاجم فرهنگی غربی» مبارزه کند. اما اکنون پس از بیش از ۴۴ سال این رژیم نتوانسته از نسل جوان یک نسل تکبعدی با دیدگاه رادیکال نظام اسلامی بسازد. نمادهای فرهنگ غربی به اعتراف خامنهای حتی در اطرافیان او از جمله نوههایش رسوخ کرده است.[iv]
لیست مواردی که نمونههای غیراسلامی و تهاجم فرهنگی محسوب میشدند، نظیر ماهواره، کاسِتهای موسیقی، مهمانیها و حتی راه رفتن مختلط در مکانهای عمومی، اینترنت و رسانهها و فضای مجازی همه سنگرهای «تهاجم فرهنگی» بودند که یکی بعد از دیگری حکومت دینی مجبور شد از آنها در مقابل جامعه عقبنشینی کند. این رژیم قدم به قدم همه نمادهای عمده مذهب شیعه را از اعتبار انداخته و اکنون هم در جنگی که در مورد حجاب اجباری راه انداخته بدون شک از نظر فرهنگی، مطابق آمار رسمی خود رژیم، شکست خورده است. روزنامه دولتی «ایران» در یک ادعای پرتناقض مدعی شده اکثریت مردم ایران با حجاب اجباری موافقاند ولی ظرفیتهای رسانهای گفتمان مخالف حجاب به مراتب بیشتر است و در نتیجه، این رفراندوم به سود مخالفان حجاب اجباری خواهد شد. نتایج جامعترین پیمایش ارزشهای ایرانیان که از طرف یک وزارت دولتی صورت گرفته و بسیاری نظرسنجیهای دیگر نشانگر کذب این ادعای رسانه دولتی است[v]. از سوی دیگر این اعتراف نشان میدهد در جنگ رسانهای (یکی از جنبههای مهم جنگ موضعی یا هژمونی) با وجود دستگاه عریض و طویل صداوسیمای جمهوری اسلامی و هزینههای سرسامآور بودجه دولتی، رژیم شکست خورده است. مخالفت خفتبار خامنهای با همهپرسی در مورد حجاب اجباری خود دلیلی بر شکست رژیم در جنگ فرهنگی و مشروعیت سیاسی است.
پایان فرادستی فرهنگی مذهب شیعه در ایران درواقع همه حاکی از شکست رژیم در «جنگ موضعی» یا در جنگ هژمونی فرهنگی است. یکی از دلایل این شکست بر اساس تفاوت بین نهادهای تعیینکننده در این دو جنگ است. نهادهای موثر در مبارزه فرهنگی، شامل نهادهای مذهبی (روحانیت)، آموزشی، خانوادگی، قانونی، سیاسی و ارتباطات جمعی در انحصار حکومت نیستند و در اجتماع پراکندهاند. در حالی که نهادهای سرکوب و دستگاههای اختناق مانند نیروهای پلیسی و نظامی در کنترل حاکمان است. در شرایط ایران حکومت نهتنها انحصار نیروهای سرکوب را در دست دارد بلکه موفق شده است با سرکوب دیگر نیروها تنها نیروئی باشد که از تشکیلاتی سراسری، متمرکز و متحد برخوردار است. این عامل به رژیم امکان میدهد که تصمیمهائی مطابق با شرایط جامعه از جمله توازن قوای سیاسی در جامعه در پیش بگیرد و از آن مهمتر امکان به اجرا درآوردن آنرا داشته باشد.
اکنون ما شاهد تصمیمگیریهای سیاسی جدیدی از طرف رژیم هستیم که شاید به ظاهر عقلانی و قابل توجیه از دیدگاه حفظ نظام نباشد. درک عاملین حکومت از شکنندگی رژیم در جنگ موضعی، به تعریف گرامشی، دلیل این تصمیمگیریها است. از جمله مصداقهای این تغییر بیاهمیت دانستن شرکت مردم در انتخابات برای حفظ مشروعیت حکومت است. در راستای یکدست کردن حکومت بسیاری از افرادی که در گذشته در رأس قدرت شرکت داشتند و شرکت آنها در انتخابات برای گرم کردن تنور انتخابات و «حماسه آفریدن» سودمند بود اکنون رد صلاحیت و از قدرت کنار گذاشته شدهاند. این چرخش عمدتا به تصمیم رژیم مبنی بر تغییر پایههای حفظ نظام از مشروعیت سیاسی صورت گرفته است.[vi]
از آنجا که سیاست عمده حفظ نظام از مشروعیت به سرکوب چرخیده است حکومت میتواند تنها به به نیروهای خودی منسجم و قابل اعتماد اتکا کند که بدون قید و شرط در اعمال سیاست سرکوب شرکت و حمایت میکنند. این روند تغییر به ویژه بعد از جنبش مهسا سرعت و عمق بیشتری گرفته است. این روند حتی برخی از منتقدین رژیم را به اشتباه انداخته است. مصاحبه جنجالی زیدآبادی نمونهای از این اشتباهات است. در این مصاحبه زیدآبادی مدعی شده است این اولین دورهای است که حکومت نسبت به نشر مقالات انتقادی «از خودش تحمل نشان میدهد.» گویا زیدآبادی متوجه این تغییر در ارزیابی از خطراتی که رژیم را تهدید میکند نیست.
رژیم از آنجا که در مبارزه فرهنگی، رسانهای و بطور کلی مبارزه برای هژمونی و مشروعیت شکست خورده، اکنون تمرکز خودرا متوجه تمام افراد و دستگاههائی کرده که در راستای براندازی عمل میکنند. از این رو نوشتههای انتقادی کسانی مثل زیدآبادی نهتنها برای حکومت جای نگرانی ندارد بلکه ترجیح میدهد این افراد را با کمی امتیاز و چشمپوشی تا آنجا که ممکن است در مورد خطر براندازی و مبارزه تعرضی مردم حداقل بیتفاوت نگه دارد. اگر هم علیه براندازی حرف بزنند که چه بهتر! زیدآبادی انگار متوجه این برخورد دوگانه و زیرکانه نیست و رفتار رژیم در مورد خود و افراد نظیر خودش را به کل جامعه عمومیت میدهد.
اکنون رژیم میداند که جنبش مردم در مرحله جنگ رو در رو و تعرضی است و زمان جنگ مانور فرا رسیده و خود را برای آن آماده کرده است. مخالفین رژیم نیز باید برای این جنگ تدارک ببینند. جنگ تعرضی با رژیمی که انحصار قوای سرکوب را دارد و بطور متمرکز و برنامهریزی شده از موجودیت خود دفاع میکند نیازمند مرکزیت و رهبری پر توان است که بتواند این جنگ را با برنامهریزی و سازماندهی و بسیج نیروهای مردمی و مقابله و جنگ رو در رو با رژیم تا دندان مسلح به پیش ببرد. متاسفانه شواهدی از تلاش در این راستا هنوز در صفوف مخالفین به چشم نمیخورد.
اظهار نظرهای واهی در مورد فروپاشی نزدیک حکومت دینی نتیجهای جز ناامیدی و یأس نخواهد داشت و فرا خواندن مردم به خیزش به امید براندازی رژیم بدون آنکه شرایط عملی شدن آن فراهم شده باشد سبب کاهش اعتبار اجتماعی عاملین این فراخوانها خواهد شد.[vii] تا کنون در تاریخ معاصر هیچ رژیمی با مشخصات کنونی جمهوری اسلامی بدون وجود سازماندهی و رهبری پر توان سقوط نکرده است.[viii] آنچه مورد نیاز است ارزیابی شفاف و عینی از شرایط صفوف مخالفین رژیم برای ایجاد چنین تشکیلات منسجم، عملگرا و فراگیر است.
پیششرط ایجاد این تشکیلات وجود سازمانها و افرادی است که دارای امکان و تجربه سازماندهی سیاسی و اعتبار اجتماعی باشند. در داخل ایران ایجاد چنین تشکیلاتی به دلیل اختناق سیاسی مقدور نیست. تنها امکان عملی همکاری بین داخل و خارج از کشور است. سازمانها و گروههائی که در خارج کشور ایجاد شدهاند متاسفانه هیچکدام دارای این پیششرط، امکانات و تجربه سازماندهی و اعتبار اجتماعی نیستند. این سازمانها از ابتدا برای سازماندهی مبارزه سیاسی در ایران، که حداقل نیازمند رعایت شرایط امنیتی است، تشکیل نشدهاند. سازمانهای سیاسی قدیمی که پیشینه مبارزه سیاسی در ایران دارند یا فاقد اعتبار اجتماعی هستند، مانند مجاهدین خلق، و یا به سبب سرکوب رژیم فاقد توان و امکان سازماندهی در ایران هستند، مانند فدایی، جبهه ملی، حزب توده و همچنین بسیاری به سبب مماشات با رژیم در گذشته و مواضع سیاسی دچار کمبود اعتبار اجتماعی هستند. در مجموع میتوان گفت که هم از نظر امکانات و هم از نظر اعتبار اجتماعی سازمانهای قدیمی اپوزیسیون، حتی اگر همگی با هم ائتلاف هم بککنند، فاقد توان ایجاد تشکیلات مورد لزوم برای مقابله با جمهوری اسلامی هستند.
تنها جریان سیاسی که به گواهی بسیاری شواهد دارای محبوبیت و اعتبار اجتماعی گستردهای است، پادشاهیخواهی مشروطه است. مواضع آزادیخواهانه شاهزاده رضا پهلوی و عدم حضور اجتماعی جریانهای سیاسی دیگر به این اعتبار افزایش بیشتری داده است. ولی این جریان فاقد سازماندهی و تجربه تشکیلاتی است. اعتبار اجتماعی برای اینکه بنا به تعریف به سرمایه اجتماعی تبدیل شود و اثرگذار باشد باید از طریق شبکههای اجتماعی در سراسر کشور توزیع و پخش شود. نویسنده این سطور و بسیاری دیگر از تحلیلگران به اهمیت ایجاد این سازماندهی بارها پرداختهاند.[ix]
باید مجددا متذکر شد که در این مقطع تاریخی از جنبش مقاومت علیه جمهوری اسلامی فرصت برای کسب اعتبار اجتماعی و ایجاد سرمایه اجتماعی برای جریانهای اپوزیسیون نیست و تنها در ائتلاف و نه در ضدیت با جریان پادشاهیخواهی است که مجموعه گروههای اپوزیسیون میتوانند از سرمایه اجتماعی کافی برای مبارزه با جمهوری اسلامی برخوردار شوند. در تجربه مبارزات آزادیبخش و ضدفاشیستی ائتلاف در جبهه مقاومت همواره متکی به توان یک جریان و تشکیلات سیاسی اصلی بوده است و ایران از این نظر استثناء نخواهد بود. در شرایط کنونی جنبش، امکان تشکیل این اتحاد یا ائتلاف مشروط به وجود تشکیلاتی با نفوذ است. حتی در انقلاب ۵۷ به دلیل توان عملی جریان مذهبی به رهبری خمینی در پیشبرد انقلاب بود که افراد و سازمانهای غیرمذهبی آماده پذیرش ائتلاف با خمینی شدند. متاسفانه با پذیرش بدون شرط رهبری خمینی اشتباه سرنوشتسازی مرتکب شدند که عمدتا ناشی از مواضع مبهم و دوگانه بیشتر این جریانات در مورد اصول دموکراتیک بود. اکنون بعد از گذشت ۴۴ سال از تجربه جمهوری اسلامی امکان رخداد دوباره این اشتباه بسیار دور از ذهن است و به هر حال از طرف نسلهای بعد از انقلاب در ایران پذیرفته نخواهد شد.
جریان پادشاهی مشروطه نیازمند تشکیلات است و نقشی که از شاهزاده میتوان انتظار داشت کمک و همکاری در این سازماندهی است. همانطور که شاهزاده مبتکر «پروژه ققنوس ایران» شد و در گردهمایی متخصصان رشتههای مختلف برای تنظیم برنامههای آینده ایران نقش موثری ایفا کرد اینبار نیز این نقش را برای اجرای «پروژه» ای بسیار عاجلتر و مهمتر، یعنی براندازی رژیم حاکم، میتواند اجرا کند. همانطور که برنامهریزی برای آینده اقتصاد، منابع انرژی، آموزش و محیط زیست نیاز به تخصص و تجربه دارد به طریق اولی برنامهریزی برای مقابله با جمهوری اسلامی نیازمند تخصص و تجربه در علوم سیاسی، جامعهشناسی، تاریخ و تجربه در ایجاد تشکیلات و کار جمعی دارد.
شاهزاده میتواند مبتکر گردهمائی افرادی با تخصص و تجربههای گوناگون مورد نیاز برای سازماندهی و تشکل مخالفین جمهوری اسلامی، در داخل و خارج کشور باشد. این افراد میتوانند از گرایشهای مختلف به همکاری دعوت شوند و تنها شرط علاوه بر پذیرش دعوت به همکاری و اصول پایهای حکومت دموکراتیک آینده در ایران بکپارچه باید تخصص و تجربه در زمینهای مشخص باشد. یکی از زمینههای مهم این همکاری بررسی راهکارهای ارتباط با مبارزین درون کشور و کمک به سازماندهی جنبش مردم و همچنین ارزیابی کارزارهای عملی مقطعی با توجه به شرایط سیاسی است. زمینه کاری مهم دیگر میتواند بررسی امکانات کمکهای عملی از جمله اینترنت آزاد، پشتیبانی مالی از اعتصابات و خانوادههای زندانیان سیاسی باشد. جستجوی راهکارهای مقابله با اقدامات دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی و همچنین در حد امکان دفاع از مردم معترض در مقابل خشونتهای نیروهای سرکوب رژیم زمینه دیگری برای برنامهریزی است.
در خارج کشور سازماندهی روابط بینالمللی در راستای متمرکز کردن و همسو کردن برنامههای موثر و عملی برای منزوی کردن رژیم در سطح بینالمللی، افزایش اعتبار جهانی اپوزیسیون و همچنین کنشهای حقوق بشری زمینه مهمی برای همکاری است. این روابط و کنشها اکنون عمدتا بطور ناهمگون از طرف افراد و سازمانهای مختلف بطور پراکنده انجام میگیرد. ارزیابی راهکارهای همکاری بین رسانههای خارج از کشور از طریق طرح و پیشنهاد مقررات برای تنظیم روابط سالم و سازنده نیز از جمله زمینههائی است که میتواند مورد توجه این گروه همکاری برای براندازی رژیم قرار گیرد. توان بالقوه چندین میلیون ایرانی مهاجر و تبعیدی در خارج از کشور دهها برابر توانی است که تا کنون از آن در راستای نجات میهن از دست رژیمی غاصب، فاسد و ناکارآمد بهره گرفته شده است. وقت آن است که حداکثر استفاده از این توان در هماهنگی با مبارزین داخل کشور برای آزادی میهن به کار گرفته شود.
برگرفته از کیهان لندن
+++++++++++++++++
زیرنویس:
[i] آنتونیو گرامشی (۱۸۹۱-۱۹۳۷) بنیانگذار و رهبر حزب کمونیست ایتالیا در دوران روی کار آمدن فاشیسم بود. او توسط حکومت فاشیست موسولینی محکوم به زندان شد و در زندان درگذشت. شهرت گرامشی در چند دهه اخیر بیشتر مرهون تئوری هژمونی فرهنگی اوست هرچند که او نظرات مهم دیگری نیز در انتقاد از مارکسیسم ارتدکس، نظیر انتقاد از اقتصادگرائی، به معنی عمده کردن روابط اقتصادی در تاریخ و انتقاد از ماتریالیسم نوشته است. برای اطلاعات بیشتر به نوشته ویکیپدیا درباره آنتونیو گرامشی رجوع کنید.
[ii] «فروپاشی ناگزیر جمهوری اسلامی و راه پشت سر نهادن آن» کیهان لندن ۲۴ مه ۲۰۲۳
[iii] «خمینی گفت موسیقی مخدر است. من [به رادیو] گفتم خداحافظ شما، جای ما نیست». محمدرضا شجریان (۲۶اردیبهشت۸۹)
[iv] برای نمونه میتوان به گفته خامنهای در مورد مطالب مورد علاقه «بچههای» ما «مرد عنکبوتی و بتمن» اشاره کرد و همچنین اعتراف او که «اسم بازیکنان فوتبال دنیارو رو نوههای بنده خوب بلدند یکی یکی اسم اینها رو میارند این طرفدار اینه اون طرفدار اونه لباس رنگی فلان تیم فرنگی رو این میپوشه ولی اسم مثلا دانشمند معاصر خودشون رو نمیشناسند.» کلیپ پخش شده در برنامه یوتیوب «شفافسازی» علیرضا رضائی؛ شماره ۷۷ «کلیدهای امام حسن عسگری و امام حسن روحانی!»
[v] نتایج پیمایش وزارت ارشاد که در سال ۱۹۹۴ و چندین سال پیش از جنبش زن، زندگی و آزادی انجام گرفته نشان میدهد ۷۸٫۳ در صد مردم در کلیه کشور معتقدند «بدحجابی» اشکالی ندارد و یا اگر دارد مایل به دخالت نیستند. از سوی دیگر کسانی که عملا با اجباری کردن حجاب موافقند و حاضرند به «مراجع ذیصلاح اطلاع دهند» (۱٫۲ درصد) و یا شخصا «برخورد» کنند (۲٫۹) درصد است. داشتن حجاب در مورد ویژگی دختر خوب برای ازدواج گزینه فقط ۸٫۸ درصد است. نگاه کنید به مقاله این نویسنده «چرا حجاب اجباری را “دیوار برلین” نباید دانست»؛ کیهان لندن ۳ آپریل ۲۰۲۳٫
[vi] مدافعین اصلی رژیم اکنون اوباش و اراذلی هستند که از سال ۱۳۸۸ با برنامهریزی سردار حسین همدانی فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به استخدام این نهاد نظامی موازی درآمدهاند. این اوباش و اراذل در روزهای اعتراضات، وظیفه سرکوب مردم ایران در خیابانها را بر عهده دارند و در روزهای آرام شدن فضای خیابانها، از طریق کنترل جوّ ورزشگاهها و سکوها، از باشگاههای دولتی حقوق دریافت میکنند.
[vii] نوشته کورش عرفانی «سه احتمال در دور دوم جنبش مهسا» به ویژه احتمال دوم «خیزش خاموش شده با سرکوب» در این مورد قابل توجه است. وبسایت گویا، ۲۴ شهریور۱۴۰۲
[viii] مقاله حسین باستانی «براندازی بیخطر»، در بی بی بی فارسی در این مورد آموزنده است. متاسفانه در این مقاله هیچ دریچه امیدی برای براندازی رژیم به چشم نمیخورد گویا اصلاحطلبان با سابقه هنوز در نوستالژی زمان خاتمیزندگی میکنند. بی بی سی فارسی ۱۴ سپتامبر ۲۰۲۳
[ix] به عنوان مثال نگاه کنید به «پاسخی به پرسش شاهزاده درباره مشکل اتحاد اپوزیسیون: اول برای اتحاد طرفداران پادشاهی مشروطه تلاش کنید!» کیهان لندن ۳۱ اوت ۲۰۲۳