امیر طاهری
آیا امام حسین شهید شد تا مسلمانان جهان یا دستکم شیعیان در راه پیروزی آیتالله علی خامنهای، رهبر عالیقدر انقلاب اسلامی، اعلام آمادگی کنند؟ این پرسشی است که در متن راهپیمایی اخیر به مناسبت اربعین از سوی دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی طرح شده است.
اینکه چرا سومین امام شیعیان که «شاه شهیدان» لقب گرفته است، پس از سالها آرامش در منزل خود تصمیم گرفت که خلافت امویان را به چالش بکشد، همواره برانگیزنده بحثهای داغ در میان فقیهان شیعه بوده است. در سالهای ۱۳۵۰ این بحث با کتاب «شهید آگاه» و «شهید جاوید» شکاف بزرگی میان روحانیون قم به وجود آورد. یک فرضیه این بود که امام میدانست که شهید خواهد شد، اما اعتقاد داشت که شهادت او، اسلام را از انحطاط و سرانجام زوال زیر سلطه امویان که بهظاهر مسلمان شده بودند، نجات خواهد داد. فرضیه دیگر این بود که امام با تکیه به دعوتی که از اهالی کوفه دریافت داشته بود، در فکر شهادت نبود و تصور میکرد که میتواند در نبرد قدرت علیه امویان پیروز شود. اما ازآنجاکه فقط الله تصمیم میگیرد که چه کسی و چرا باید شهید شود، امام وارد ماجرایی شد که نیروی برتر از تصور آدمیان یعنی خداوند طراحی کرده بود.
فقیهانی که فرضیه یا نظریه دوم را ترجیح میدادند، شهادت امام را الگویی برای همه مومنان میپنداشتند و آیتالله روحالله خمینی، بنیانگذار فرقه خمینیه، از آنان بود. شعار «هر روز ما عاشوراست، هر شهر ما کربلاست» دیدگاه او را خلاصه میکرد.
امروز، اما، پیروان آقای خامنهای میکوشند تا ابهامی را که در آن نظریه مستتر بود، کنار بزنند و به نوشته آیتالله مصباح یزدی، «معنای واقعی» شهادت امام را کشف کنند. هفته پیش دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی، سلسله مقالاتی را در این زمینه عرضه کرد. در یک مقاله که در جایگاه خبرگزاری فارس (متعلق به سپاه پاسداران) منتشر شد، میخوانیم: «معنای راهپیمایی اربعین اعلام آمادگی واقعی برای نصرت ولی خدا، اعلام بیعت با ولی خدا، و عدم همراهی با دشمنان ولی خداست. کیست که امروز ولی خدا و دشمنان او را نشناسد؟»
یک نویسنده خمینیگرای دیگر میگوید: «اربعین قدرت جمهوری اسلامی را نشان داد، بترسید از این قدرت!»
این نشان دادن لفظی قدرت بازو، البته در آستانه نخستین سالگرد خیزش آزادیخواهی ایران، به امید ترساندن معترضان عرضه میشود. اما طراحان این فرابرد ابلهانه متوجه نیستند که کل مسئله شهادت امام را از متن دینی و مذهبیاش بیرون میکشند و به سطح یک حادثه تاکتیک سیاسی تنزل میدهند.
این گفتمان سخیف درباره ماجرای کربلا، البته، از گفتهها و نوشتههای خود آقای خامنهای الهام میگیرد. «رهبری عالیقدر» نزدیک به نیمقرن پیش، در زمانی که هنوز طلبه نیمهوقت علیاللهی بود، چنین نوشت: «شیعه یک جمع متفرقی بود با یک روح ثابت یعنی اطاعت محض از امام». البته عبارت «جمع متفرق» جمع اضداد است مانند «کچل موفرفری».
بههرحال، آقای خامنهای ادامه میدهد: «کار آنها (یعنی شیعیان) با نقشه بود.» یعنی جمع متفرق درهرحال آنقدر هم متفرق نبود که نتواند نقشه بکشد! «رهبری عالیقدر» میافزاید: «عیب آنها بیخبری از هم بود». یعنی آن جمع متفرق که درعینحال نقش هم میکشید، از حال هم بیخبر بودند. جلالخالق!
باری برسیم به لب کلام آیتالله یا ولی خدا: «رفع این اشکال یک کنگره جهان بود در یک زمان و مکان مشخص.» یعنی بیخبری جمع متفرق و درعینحال نقشه کشف چیزی جز یک اشکال نبود که با تشکیل یک کنگره (واژهای وام گرفته شده از السنه کفار) حل میشد.
«ولی خدا» میافزاید: «چه چیزی بهتر از اربعین؟» یعنی اربعین یک چیزی است نه یک مراسم مذهبی. او ادامه میدهد: «چه جایی بهتر از کربلا؟» روح شیعه روح کربلایی است، آن روح مقدس که انسانها را به گلولههای داغ تبدیل میکند که به قلب دشمن فرو میرود و قدرت را نشان میدهد.
ولی خدا و پیروان او نهتنها ماجرای شهادت امام حسین، بلکه کل اسلام و شیعه را مستمسکی برای قدرتنمایی یا هارتوپورتهای کودکانه قرار دادند. واژه «قدرت» اکنون رایجترین واژه در قاموس تبلیغاتی جمهوری اسلامی است. قدرت اول منطقه، قدرت نوظهور اسلام، قدرت انقلاب که دشمنان را خرد میکند.
البته هر کس از آنچه ندارد بیشتر صحبت میکند. جمهوری اسلامی نیز ازآنجاکه فاقد قدرت است، این واژه را بیش از واژههای دیگر به کار میبرد. اگر جمهوری اسلامی قدرت میداشت هر کور و کچل یک بیانیه علیه تمامیت ارضی ایران صادر نمیکرد. اگر جمهوری اسلامی قدرت میداشت میتوانست مرزهای ایران را حراست کند و حقابه ایران را از نظام فکسنی طالبان بگیرد. اگر جمهوری اسلامی قدرت میداشت جرات میکرد به سرکوب مسلمانان در چین، هند، برمه و روسیه اعتراض کند. اگر جمهوری اسلامی قدرت میداشت اجازه نمیداد که ترکمنستان و آذربایجان (باکو) آبهای ایران در دریای مازندران را نادیده بگیرند و طرح شاه لوله گاز و نفت خود را عرضه کنند.
آنچه ولی خدا و کروبیان متعلق او «قدرت» مینامند، در واقع زور است. زور با قدرت فرق دارد. قدرت مفهومی مثبت و زور مفهومی منفی است. البته جمهوری اسلامی زور آن را دارد که جوانان بیسلاح را در خیابانهای ایران بکشد. البته «ولی خدا» زور آن را دارد که هزاران تن را به زندان افکند و صدها تن را به دار بکشد. اما آنچه زور هرگز نمیتواند ارائه بدهد تمکین است - برای اجرای قانون، برای سازندگی، برای عدالت، برای رفاه، برای لذت بردن از زندگی.
جمهوری اسلامی مورچهای است که بر اثر نادانیهای خود در طاس لغزنده افتاده است و همانطور که سعدی میفرماید برای خروج از آن نیازمند تدبیر است نه زور.
در اساطیر و ادبیات بسیار ملل نمونههایی از بدفهمی مفاهیم قدرت و زور را میتوان یافت. در ادیسه هومر، سیکلوپ نماد زور است، اما خود را قدرتمند میداند و اولیس را یک حشره کوچک میپندارد. اما این اولیس است که او را کور میکند و به قتل میرساند. در اساطیر عبری داوود یک پسرک چوپان، جالوت غولآسا و بهظاهر قدرتمند را با یک سنگ فلاخن کور میکند و به خاک میافکند.
در شاهنامه خودمان، دیو سیاه نیز سرانجام قربانی هارتوپورتهای قدرتمندانه خود میشود. در اساطیر مذهبی سامی، عبری و عربی شمشون نیز نخست کور میشود و سپس از پا درمیآید.
سرانجام وجه مشترک همه قدرتمندپنداران کوری است - البته کوری بهعنوان نمادی از غرور، که عقل را میزداید و به کوری معنوی میانجامد.
به گفته روزبهان بقلی فقط یک ریشگاو (یعنی یک فرد ابله) تفاوت قدرت و زور را نمیشناسد. روضهخوان پشمه چال میتواند مانند یک صفحه موسیقی سوزن خورده دائما تکرار کند: به به ببین چه قدرتی دارم، نگاه کن به این گره بازو، بترس از این تیغه چاقو.
اما، سرانجام همه میبینند که گره بازوی ایشان چیزی جز پفک نیست و تیغه چاقوی ایشان بدون دسته است.
رهبران فرقه خمینیه در واقع سرگرم بریدن شاخهای هستند که بر آن نشستهاند. این شاخه چیزی جز تشیع نیست. اما اگر تشیع را تبدیل کنیم به یک حزب سیاسی، به ناچار مانند یک حزب سیاسی با آن رفتار خواهد شد و در آن صورت، تشیع چیزی برای عرضه کردن ندارد، ماجرای کربلا و شهادت امام حسین در چهارچوب اساطیر مذهبی توجیه داخلی دارد. اما خارج از آن اساطیر، همه جنبههای آن را میتوان به نقد کشید و اصولا صحت کل ماجرا را مورد تردید قرار داد. همانطور که سیاست در چهارچوب باورهای دینی در موضع ضعف قرار میگیرد، دین نیز در چهارچوب زندگی سیاسی هر قدر هم زور به دست آورد، هرگز به قدرت نخواهد رسید.
فرهنگ ایرانی خودمان از آغاز این واقعیت مهم را پذیرفته است. پادشاهان هخامنشی فرق میان قدرت و زور را میدانستند و ازآنجاکه قدرت واقعی داشتند، قدرتی که آن را «فره ایزدی» میدانستند، هرگز آن را به سطح زور تنزل نمیدادند.
داریوش بزرگ در یکی از سنگنبشتههایش میگوید: «من قدرتمندم اما زودخشم نیستم. هرگاه که خشمم شدت میگیرد به کمک نیروی اندیشه آن را رام میکنم.» بهعبارتدیگر این خرد یا عقل است که زور را از قدرت تمییز میدهد.
در فرهنگ ایرانی خودمان کیفیت همواره بر کمیت رجحان داشته است. تبدیل انسانها به یک توده ملقمهای نمیتواند هدف یک فرهنگ باشد. مبلغان فرقه خمینیه اما با مفهوم خرد انسانی مشکل دارند. از دید آنان جمعیت است که اهمیت دارد. به همین سبب در روزهای اخیر تبلیغات خود را در حضور بیش از دو میلیون زائر ایرانی در مراسم اربعین شکل دادهاند.
آنان فراموش میکنند که زائر یک واژه عربی به معنای توریست است و فقط در قاموس آخوندان، بار مذهبی گرفته است. در بسیاری از کشورها زیارت اهل قبور یا توریسم مذهبی در ابعادی وسیعتر از اربعین صورت میگیرد.
آرامگاه نظامالدین اولیا در دهلی، شاه صوفی فریدپوری در بنگلادش، پیر پاگارو در پاکستان، ژاک قدیس در کمپوستل (اسپانیا)، لورد (فرانسه)، فاطیما(پرتغال) و کانچی پورام (هند) هر سال چندین برابر زائران کربلا را به خود جلب میکنند، بیآنکه آخوندها یا کشیشان محلی حضور آنان را نشانه «قدرت» خودشان بدانند. رود گنگ در هند، در شهر بنارس، هر سال بیش از ۲۰ میلیون زائر دارد که برای شنا به امید کسب تقدس میآیند.
نظام خمینیگرا نهتنها فرهنگ ایرانی را نمیشناسد، بلکه آن را دشمن میپندارد. اما چهار دهه کوشش برای «ایرانزدایی» نتیجه معکوس داشته است. امروز تشنگی برای بهرهگیری از فرهنگ خسروانی ایران بیش از هر زمان دیگر در دو سده اخیر است.
خلاقیت، شجاعت، درایت و سرسختی دختران و پسران امروز ایران سازنده «قدرت» واقعی است - قدرت بیقدرتان یعنی قدرتی نیرومندتر از زور که چیزی جز یک شبهقدرت یا کاریکاتور قدرت نیست.
این قدرت است که به قول خودمانی کنده شما را خواهد کشید!
برگرفته از ایندیپندنت فارسی