مهرداد خردمند پارسی
پیشگفتار
عبدالکریم دباغ(سروش) اسلامگرا و انیرانی در روضه خانی ای افاضه کلام نموده و از خمینی گجستک گرامی داشت نموده و از دانش فلسفی او ستایش کرده و به رضا شاه توهین نموده که او بیسواد بود! برای روشن شدن دروغ های این روضه خوان به دوران قدرت گرفتن رضا خان بر می گردیم تا ببینیم که او چه جامعه شیعه و آخوند زده ای که آرمانشهر سروش بود گرفت و چه جامعه ای پهلوی ها تحویل دادند. سپس به فلسفه رضا شاه در ادامه دوران روشنگری در مورد لزوم جدایی دین از دولت (سکولاریسم) را واکاوی می کنیم، تا ببینیم کی فیلسوف و روشنگربود، رضا شاه یا خمینی و همپاله هایش مانند بازرگان و خلخالی. بسنده است که برای درک از دشوارهای جامعه آن روز ایران به وضع تهران پایتخت قاجاریه بعنوان مشت نشانه ای از خروار، نگاهی بکنیم. بیگمان شهرها و دهات ایران به مراتب بدتر از تهران بودند.
وضع تهران پایتخت قاجار
آمار بلدیه(شهرداری) تهران در سال ۱۳۰۱خورشیدی پیش از نخست وزیری رضا خان، جمعیت تهران را 196 هزار و دویست و پنجاه و پنج نفر ارزیابی کرده بود .مشاغل مجاز یا قانونی که در این دوره به ثبت رسیده است از اینقرار است. سروش روضه خوان نگاه کن و بگو کدام شغل شایسته شما است:
درویش و قلندر- سی و سه نفر
سقا و معرکه گیر و سائل(گدا)526 نفر
دلال عقد و نکاح- هفده نفر
بیکاره های خانه ها - 159 نفر
دلال محبت - یکصد نفر
معروفه- 1317نفر
دعا نویس - 25 خانه
رمال- 23 خانه
تریاک فروشی -22دکان
عالم مذهبی- 108 نفر
پیشنماز- 103 نفر
مدرس- هیجده نفر
طلبه- 210 نفر
واعظ-92 نفر
روضه خوان -391نفر
مداح- 107نفر
نوحه خوان-85 نفر
قاری قرآن- 92نفر
متولی و خادم مساجد و امامزاده ها - 180نفر
معرکه گیر و مسئله گو - 28 نفر
شعبده باز - شش نفر
بندباز- سه نفر
شهر فرنگی- هفت نفر
خیمه شب بازی- سه نفر
میمون باز و خرس و بز رقصان- پنج نفر
مار گیر و معرکه گیر - چهار نفر
مطرب دوره گرد - 14 نفر
گردویی و دوغی و شربتی- 32 نفر
سیرابی فروش - ده نفر
لبویی و باقلا فروش- بیست نفر
طبق کش- 32نفر
آب زرشکی و آب آلویی- هشت نفر
گلاب شکری- 16 نفر
ارخالق( کهنه خر)- بیست نفر
طواف(فروشنده دوره گرد)152 نفر
شیره خانه دار - شش نفر
عزب خانه دار - چهار نفر
زالویی- سه نفر
دلال ازدواج زن -25 نفر
دلال ازدواج مرد - دو نفر
فرفره ای و وق وق صاحابی-15 نفر
آهن و نعل پاره خری-152 نفر
و اما مشاغل غیر مجاز که بهر حال شغل حساب میشدند از اینقرار است :
دزد خانه بر پرونده دار - بیست و یک نفر
دزد جیب بر پرونده دار - یازده نفر
دزد کف رو پرونده دار - هشت نفر
دزد دخل زن پرونده دار - دو نفر
دزد کیف انداز - چهار نفر
بقچه گردان - دو نفر
قمار باز خال سیاه بند - 65 نفر
قمار باز ساده- 250 نفر
دزد چارپا و دام و پرنده- 70 نفر
مال خر و مال فروش- دوازده نفر
پرده گردان - چهار نفر
کفن دزد - دو نفر
زن خود فروش- 5/5درصد
زن تک پران - دو در صد
پا انداز زن - 305 نفر .....
منبع: تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم- نوشته جعفر شهری.
در این دورنما با این مشاغل هیچ نشانی از جامعه نو و دارای آسایش و راحتی دیده نمی شد چه برسد به درک از مردمسالاری، سکولاریسم یا خواست آنها بدست رعیتی که حق خودباوری ندارد و باید از آخوندی در امور زندگانی از زایش تا مرگ، تقلید کند. دشواری را از زبان امیر کبیر بشنوید. "دوران عقب ماندگی ملت ما زمانی آغاز شد که: جای اندیشیدن را "تقلید"، جای تلاش و کوشش را "دعا"، جای فکر کردن به آرزو های بزرگ را "قناعت"، جای اراده برای رفتن و رسیدن را "قسمت"، و جای تصمیم عقلانی را "استخاره" گرفت". رضا خان میهن دوست از روی خوی ملی و خویشداری پذیرفت که عهده دار امور در چنین جامعه پس مانده ای شود و جلوی آن را از نابودی بگیرد، وگرنه او بهتر از همه می توانست مانند شاهان قاجار زندگانی کند. حال کلاشی مانند دباغ می گوید رضا شاه بی سواد بود و خمینی فیلسوف! برای فهمیدن وضع بهتر جامعه قجری، وضع اقتصادی، استقلال و دولت را ارزیابی می کنیم.
وضع اقتصادی
در دوران قاجار نا امنی کشور بجای خود، منبع درآمد اقتصادی ایران از تعداد انگشتان یک دست فراتر نمی رفت. 1) درآمد گمرک، گروه بدکاری های پیش خور بدست شاهان قاجار، نزد روس و انگلیس بود، 2) منابع طبیع در گزینش روس و انگلستان قرار داشت، 3) اوقاف که زیر سیطره گروهی از دکان داران از خدا بی خبر قرار داشت و حیف و میل می شد. برای فهمیدن چگونگی بدست آوردن اوقاف و حیله های کثیف آخوندها به کتاب حاجی سیاح نگاهی کنید، 4) مالیات در دست حکام نالایق و سودپرست ولایات که با فشارهای بیش از حد از رعیت گرفته می شد(کحال زاده، در رضا شاه ... ب. 18، هومان). به درستی بخشی از رجال قاجاری هرگز خراج نمی دادند و رعیت بیچاره تمام بار خراج را بر دوش می کشید(حیات یحی پ.1، 102). رشوه نیز بعنوان خرج "قهوه خانه" که سپس به " پول چای" دگرگون شد، رایج بود. دیالا فوآ می گوید که زمامداران قاجار ابداَ در فکر آبادانی و ترقی این کشور باستانی نبودند. رضا شاه مالیات می گرفت ولی کشور را آباد نمود. شاهان قاجار برای عیش و نوش خود مالیات می گرفتند(د. ر.4). پیش از رضا شاه هر نوع شغلی برای فروش مانند گمرک و غیره بود(د.ر.32). باید پرسید که مصدق چگونه در 10 سالگی لقب مصدق السلطنه از ناصرالدین شاه گرفت؟
پیش از رضا خان فساد آخوندها به مشروطه نیز کشیده شده بود. خیانت شیخ فضل الله نوری و مخالفتش با مشروطه بجای خود، ولی سید عبدالله بهبهانی یکی از دو ستون رهبری روحانی مشروطه، 150 هزار تومان پول از ظل السلطان(پسر ناصرالدین شاه) می خواست تا محمدعلی شاه را خلع و او را به پادشاهی برساند. این پیام بدست یحیی دولت آبادی به ظل السلطان می رسد و ظل السلطان می گوید که به بهبهانی بگو که کار را انجام دهد تا مبلغ را بپردازم. پاسخ ظل السلطان به بهبهانی هنگامی می رسد که او و طباطبایی در مجلس منتظر بودند تا تصمیم بگیرند که مجلس را آغاز کنند یا نه. پس از شنیدن پیام از ظل السلطان، بهبهانی دستورآغاز کار مجلس را داد(مشروطه ایرانی 107-8 آجودانی). اگر پول داده می شد، امکان داشت کودتای دیگری انجام می شد.
باری، اکنون وضع جمهوری اسلامی، مجلس و نهادهایش به دوران قاجار در مقیاسی بزرگتری برگشته مانند موقوفه آستان قدس رضوی که مالیات نمی دهد و دزدی ها و رانت خواری های نجومی سیاستمداران جمهوری اسلامی بر همه روشن است. تازه کارهای جنسی و غیر اخلاقی رهبران اسلامی را نادیده می گیریم.
وضع استقلال
مشروطه هنوز پانگرفته بود که روسیه با استخدام شوستر با تصویب مجلس در سال 1289(1911) مخالفت کرد و سالدات(واژه ای روسی برای سرباز) به تبریز وارد کرد و کشت و کشتار راه انداخت و می خواستند قرارداد 1907 را در ایران پیاده کنند. تعطیل مشروطه با جنگ جهانی نخست و حکومت موقت در کرمانشاه و دیگر دشواری ها در زمانیکه میهن دوستان گیج شده بودند و نمی دانستند در پایان جنگ کی برنده می شود، ایران را دچار بحران سیاسی بیشتری نموده بود. با نخست وزیر شدن سپهدار اعظم که پشتیبان "...دولی است که ایران را تقسیم کرده اند"(بولشر 78) با مخالفت میهن دوستان روبرو شد. در مورد وضع اقتصادی سیروس غنی می نویسد در زمان جنگ، ایران ورشکسته بود و نمی توانست اقساط وام خود را بپردازد. بلافاصله انگلستان از موقعیت استفاده کرده و می خواست قرار داد 1919 و تحت سرپرستی قرار دادن ایران را با رشوه بدست وثوق الدوله رئیس الوزرا، صارم الدوله وزیر دارایی و نصرت الدوله وزیر امور خارجه به تصویب مجلس برساند. از سوی دیگر روس ها پس از جنگ در پوشاک بلشویکی و پشتیبانی از کارگر و کشاورز در شمال ایران لنگر انداختند و با خرابکاری می خواستند استان های شمالی را جدا کنند. در زمان به قدرت رسیدن رضا خان بقیه کشور بخاطر ناتوانی حکومت مرکزی وضع بهتری نداشت و ایران در حال تجزیه شدن بود : آذربایجان(سمیتقو)، مازندران(احساناله خان...)، گیلان(میرزا کوچک، جمهوری گیلان...)، گرگان(ایلات یموت....)، خراسان(هزاره ای...)، بلوچستان(محمد خان بلوچ)، کرمان(دستبرد بلوچ...)، فارس(خمسه...)، خوزستان(شیخ خزعل)، لرستان و کردستان(سید طه...)، اصفهان(نایب حسین کاشی....)، تهران و حومه(شاهسون و خلج ها آن را نا امن نموده و روس و انگلیس منطقه نفوذ خود را داشتند).
کار برد نو ملت
باری، هر چند که انقلاب مشروطه "ملت شیعه" را به "ملت ایران" دگرگون کرد، ولی با مشروطه نفوذ آخوندها برای اسلامی نگاه داشتن لایحه های مجلس باقی ماند. با جنگ جهانی نخست و اشغال ایران، این گربه ایران مانند حال زیر فشار روس و انگلیس و اخوندها قرار گرفت(فرتور1). با حکومت پهلوی و کوشش بسیار زیاد رضا شاه به مردم تلنگری وارد شد و گام های بزرگی در راه با سواد کردن ملت، آزادی زنان، تشکیل دولت کاردان و ابزار حکومت نو برداشته شد. آخوند دباغ این کارها بدست آدم بیسواد می توانست انجام شود؟
دولت
مفهوم دولت معادل انگلیسی Stat به معنای قدرتی است که سرنوشت جامعه را در دست دارد. به عبارت دیگر، مجموعه سازمانهای اجرایی است که قدرت ارادهی جامعه به آن داده شده است. این مجموعه، متشکل از این اجزاء می باشند: 1) مجلس شورا، پادشاه، یا رئیس جمهور یا هردو، 2) حکومت یا مجموعهی نخست وزیر یا رئیس جمهور و کابینه اش(ز. صادقی 12).
پیش از صفویه روحانیت در حوزه سیاست دخالت نمی کرد. از صفویه تا زمان رضا شاه، پادشاه مشروعیت حکومت خود را از دین می گرفت و اراده و خواست رعیت در آن نقشی نداشت و آخوندها که به شاه مشروعیت دینی می دادند، در انتظار روزی بودند که حکومت را خود در دست گیرند. صفویان تبار خود را به امام هفتم شیعه و سلاطین عثمانی تبار خود را به پیامبر اسلام می رساندند و هر دو خود را نماینده اسلام می دانستند و بنام دین کشتار و ستم می کردند. با شاه تهماسب صفوی نفوذ شیخ السلام ها و آخوندها بیشتر شد و بعنوان یک حزب سیاسی درآمدند که دگرگونی در جامعه از آن زمان تا کنون با آنها درگیری داشته یا آنها در جریانات سیاسی نقش داشته اند. با آرای محقق اردبیلی است که مسئله نایب امام بودن فقها مورد تأکید بیشتر قرارمیگیرد، و با محمد باقر مجلسی انگلیسی امام به درجه پیامبری می رسد و می گوید، هر امتیازی که در شخص پیامبر نهفته است درشخص امام نیزموجوداست(م. یزدانیان، مصدق...39-40). این رشته تا به قدرت رسیدن خمینی ادامه داده شد. خمینی که با ملی گرایی و ایرانیت سخت مخالف و اسلام برایش مهم بود در سال 1341 در تلگرامی به شاه می گوید، "...در روزنامه ها منتشر است، دولت در انجمنهای ایالتی و ولایتی، «اسلام» را در رأی دهندگان و منتخبین شرط نکرده؛ و به زنها حق رأی داده است. و این امر موجب نگرانی علمای اعلام و سایر طبقات مسلمین است. بر خاطر همایونی مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است. مستدعی است امر فرمایید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامه های دولتی و حزبی حذف نمایند تا موجب دعاگویی ملت مسلمان شود". در همین مسیر، پاچه خوار دیگری بنام مصباح یزدی "در مورد حکومت اسلامی و حق مردم در این نوع از حکومت،...همواره تاکیید دارد تا از واژه «حکومت اسلامی» به جای «دولت اسلامی»، استفاده کند. مصباحیزدی در این سخنرانی حق مردم در خصوص انتخاب حکام جامعه را زیر سوال برد و گفت« مردم چکارهاند که رای بدهند؟» او معتقد است مردم در صورت «امر ولی فقیه» باید به «کسی که او میخواهد» رای بدهند"(زیتون)!
از صفویه تا علویه
حکومت پادشاهی خودکامه صفویه با آرمان فرقه شیعه آغاز شد و گام به گام با قدرت گرفتن آخوندها به گونه حکومت خودکامهی ولی فقیه امروزی در آمد. حال که رژیم با بی میلی مردم به حکومت آخوندی روبرو است و شهروندان آگاه دیگر پای صندق رای نمی روند، علی خامنه ای و رژیم انیرانی اش با بحران روبرو شده است و برعکس گفتار مصباح یزدی، آخوند خامنه ای از مردم التماس دارد که برای تائید نمایندگان او به پای صندق رای بروند، ولی ذهی خیال باطل، مردم می دانند که چماق جمهوری اسلامی دیگر اثر ندارد و با فشار تحریم ها و ناراحتی مردم، کفگیر به ته دیگ رژیم رسیده و این پایان حکومت شیعه علوی است و "دوران پسا دینی" در راه است. اگر شک دارید چرا درِ 50 هزار مسجد از 70 هزار بسته است. آقای خامنه ای شما کور و کر هستید و این حقایق را نمی بینید یا خبرش را نمی شنوید!
در برابر ببینیم که رضا شاه چه درک نویی از ملت، دین و حکومت عرفی(سکولار) با جدایی دین از حکومت داشت. این بزرگترین هنجار جامعه نو و مردمسالار پس از دوران نوگرایی است. تنها یک پادشاه- فیلسوف، با دلیری زیاد می تواند چنین برنامه ای در یک کشور اسلام زده پیاده کند. از سفرنامه رضا شاه این جستار را دنبال می کنیم.
ملت ایران و صفویه
رضا شاه دیدی واقع گرا در مورد آغاز سلسله صفویه دارد: "بعد از فتنة مغول، که در تاريخ عالم بايد يک واقعة کم نظيرش شمرد، بعد از آن هتاکيها و خونريزيها و قتل عامها که ايران را بالمره از هم متلاشی کرد، و از ايران و ايرانيت جز يک اسم چيز ديگری باقی نماند، و بعد از آنکه مرور روزگار کار را به دورة صفويه کشانيد، اگر چه تثبيت ماهيت ايران مديون به زحمات شاه اسمعيل صفوی است، ولی اقرار بايد کرد با آن که شاه عباس يک مصلح آزموده ای برای اخلاق جامعة ايرانيت شمرده نمیشود، معهذا در تعمير و عمارت و آبادانی خيالات قابل تمجيدی داشته، و از اين جهت نام نيکوئی برای خود ذخيره و به يادگار گذارده است. به همين ملاحظه است که من در ضمن سفرنامة خود غالباً از او اسم میبرم، و تلو هر عمارتی که از او میبينم، نام او را با ميل و رغبت تجديد و تکرار مینمايم".
رضا شاه و اخلاق پادشاه
رضا شاه هر روش ستمگرانه پادشاهان را برای اداه کشور درست نمی دادند. نه عیش و نوش های بی رویه و نه مجازات های وحشیانه مانند آدم خوری و سگ به جان مجرمین انداختن را تائید می کند: "اينکه میگويم مشاراليه يکنفر مصلح آزموده برای اخلاق جامعة ايرانيت شمرده نمیشود، مربوط به
چند دليل است: اولا طرز عياشی و اسلوب تعيش اوست که طبعاً نمیتوانست در روحيات اهالی بی تأثير بماند. ثانياً اين پادشاه، باآنکه به صفت جنگجوئی متصف بوده، معهذا چون قدرت مطلقه ای در داخلة خود نداشته، همين قدر که مثلا حاکم گيلان به مقام مخاصمة او برمیآمده، مشاراليه مجاملة با او را
برمنازعه ترجيح میداده است. به اين مناسبات، و در ضمن برای آنکه به اصطلاح معروف آب چشمی از
سايرين گرفته باشد، غالباً در مقابل گناههای کوچک مجازاتهای بزرگ میداده است". به کتاب رگ تاک نوشته فاضل غیبی نگاهی بکنید.
رضا شاه و جدایی دین از سیاست
رضا شاه جدایی دین از دولت را به گون جدایی دین از سیاست بیان کرده است: "...ثالثاً آنچه که از همه مهمتر، و غيرقابل عفو است، اختلاط سياست است با مذهب، که تمام سلاطين صفويه شريک در اين اشتباه اند، و شاه عباس مخصوصاً اين اشتباه را خيلی غليظ کرده است. اگر چه اين اختلاط و امتزاج کاملا حکايت از ضعف قوای مرکز مینمايد، ولی سلاطين صفويه به مناسباتی، که در اين سفرنامه جای ذکر آن نيست، تا يک درجه متعمداً يا از روی بیفکری و اشتباه اين خلط مبحث را تعقيب، و گاهی هم تشديد میکرده اند. دلايلی که شاه عباس و ساير سلاطين صفويه را در تعقيب اين موضوع مهم بخواهند تبرئه نمايند، به نظر من وافی و رسا نيست، زيرا در قضايای تاريخی عمر يک نفر و عمر يک سلسله را نبايد مأخذ قرار داد. بلکه عمر تاريخ را بايد در نظر گرفت، که اتخاذ يک تصميم نارسا، تا چه مدت و زمانی ممکن است يک جامعه و امتی را بيچاره و فرسوده نمايد. شبهه و ترديدی نيست که مذهب و سياست دو اصل مقدسی است که در تمام موارد، جزئيات اين دو اصل بايد مطمح نظر زمامداران عالم و عاقل باشد و دقيقه ای از آن غفلت نورزند، ولی اختلاط آنها با يکديگر نه به صرفة مذهب تمام میشود، نه به صرفة سياست اداری، و بالمال در ضمن اين اختلاط و امتزاج، هم مذهب سست و بالاثر میگردد، و هم سياست رو به تمامی و اضمحلال میرود. اگر چه ضربت اين تصميم مهلک را خود سلسلة صفويه در زمان سلطان حسين بهتر از همه ديدند، معهذا نتيجة اين تصميم غير عاقلانه را نبايد در دورة صفويه ملاحظه کرد، بلکه بايد با تاريخ همراه آمد، و تأثيرات آنرا در ايام سلطنت قاجاريه تماشا نمود که پاية مذهب و سياست برروی چه منوالی چرخيد، و به چه فلاکتی منتهی شد. آنهائی که مذهب و سياست را مخلوط به هم نمايند، هم انتظامات دنيا را مختل کرده اند، و هم انتظارات آخرت را تخريب نموده اند. گاهی هم بالمره، نتيجه، برعکس مقصود به دست میآيد، يعنی روحانيون کشيده میشوند به طرف دنيا، و سياسيون به طرف آخرت، و اين همان اختلالات عظيمه ايست که اصول زندگانی مردم را دچار تزلزل کرده، آنها را میراند به جانب ريا و تزوير و دورغگوئی و فساد و دوروئی. نتيجة اين اختلاط ناصواب، تا به اين حد ممتد میشود که مثالً فلان مجتهد روحانی که کار اصلی او تصفية اخلاق عمومی است، ماهی هشتصدوپنجاه تومان از خزانة دولت میگيرد که عمارات سلطنتی را حلال نمايد، تا مردم مجاز باشند که در آنها نماز بخوانند. در عوض فلان وکيل مجلس شورای ملی، که وظيفه او ورود در سياست اداری است، در پشت تربيون شمايل پيغمبر را باز مینمايد، که مردم به اسلاميت و آخرت پرستی او ترديد نياورند، و او براثر اين تزوير و تقلب مجال داشته باشد که علائق مادی خود را تأمين و بالاخره موقعيت او، به هر درجه و پايه ای هست، دچار تزلزل و ارتعاش نگردد.{ مصدق السلطنه از جیبش قرآن در می اورد و با همکاری وکلای جبههی ملی خلیل طهماسبی قاتل و اسلامگرا را با زیر پا گذاشتن مشروطه آزاد کرد...}. روحانی اولی، در عوض قناعت و توجه به آخرت که عين تزکيه نفس است، فريفته دنيا و پول و ظواهر امور شده، ايمان و عقيدة مردم را دچار شديدترين ترديد، و اصول تقوی و پرهيزکاری را مجروح و لکه دار مینمايد. سياسی دويمی که بايد اصول زندگانی دنيائی مردم را راهنمائی کند، میرود دنبال عوامفريبی و رياگوئی و تزوير و دوروئی، که اين نيز به نوبة خود در سست نمودن ايمان عامه تأثير بسزائی دارد. دوسال قبل که سمت رياست وزراء را داشتم، و برای سرکشی به قشون به منطقهای مسافرت کرده بودم، شيخ الاسلام آنجا را ديدم که جلوی مستقبلين افتاده و در تبريک ورود من بلاغت و فصاحت مخصوص بخرج میدهد، ولی در تمام مذاکرات او کوچکترين کلمه ای که بوی ايمان و اعتقاد و پرهيز و آخرت از آن استشمام شود، از دهان او شنيده نمیشد. در ضمن معلوم کردم که اين شخص بدون اجازه و فرمان، لقب شيخ الاسلام را برای خود تخصيص کرده است. دليل اين تقلب را از او مؤاخذه کرده بودند، جواب مضحکی داده بود، گفته بود: "چون در تمام ايران شرط اول شيخ الاسلامی، بیسوادی است، من که بلامره سواد خواندن و نوشتن ندارم، لهذا از تمام شيخ الاسلامها شيخ الاسلامترم"! برمن معـلوم شد، که اين شخص شياد در محـل خود دارای زندگانی بسيطی است. عـلاوه بر ملک و باغ و ضياع و عقار، چهار باب خانة شخصی، و شش زن دارد! روزها در مسجد به منبر میرود و موعظه مینمايد، و اهالی را با حيله و تزوير محکوم کرده که هرکسی سهمی از منال خود را بة عنوان مال امام و زکوهٌ به او بدهد. او از وضعيت خود استفاده و کراراً سفرهای تفريحی نموده، بدون آنکه کوچکترين قدمی در راه کار و زحمت و سعی و عمل بردارد، فقط از راه عوام فريبی در رأس اهالی محل قرار گرفته و پيرزنها نيز آب وضوی او را برای استشفاء و خير دنيا و تأمين آخرت به يادگار میبرند! تعجبی ندارد! نظير اين موضوع در اغلب نقاط ايران زياد است. هرکس دستش رسيده به قدر جربزه و استعداد خود، اسلام و اسلاميت را وسيلة ريب و ريا، و تأمين منافع شخصی خود قرار داده است. فلان رئيس که در مرکز سياست مملکت قرار میگرفت، صراحت لهجه را در خود عمداً خفه میکرد، و برخالف معتقدات خود، متظاهر به آخرت پرستی میشد. و عوام فريبی را ترويج میکرد. فلان وزير و فلان رئيس الوزراء که رسماً و وجداناً مأمور انتظام ادارات و اصلاح دنيای ايران بودند، دم از آخرت و هول قيامت میزدند، و با ريش و عبا و طرز لباس در قلوب عوام تهية منزل میکردند. اما فلان معمم ظاهرالصلاح، که ديگر احتياجی به تهيه اين مقدمات نداشت، مخفيانه عيش شبانه و بانگ نوش نوش به استقبال آخرت میفرستاد و بکلی مجذوب می گشت به آن نکاتی که در قاموس تقوی و پرهيزکاری و ايمان و اعتقاد به خدا و رسول، هنوز فهرستی برای آن تدوين نشده است".(سفرنامه مازندران 293). تو گویی که رضا شاه "پیامبر" بود و وضع امروز جمهوری اسلامی را توصیف می کرد و پایان جامعه دینی را نوید می داد. حال ببینیم این فیلسوف سکولاریسم ایرانی در راه ملی گرایی و میهن دوستی چه کارهایی انجام داد. "رضا شاه روحت شاد".
فهرستی از کارنامه رضا شاه
1).ایجاد امنیت عمومی و وحدت ملی 2).ایجاد ارتش نوین و ابزار نگهداری آن، 3 ) تاًسیس اولین دانشگاه در ایران بنام دانشگاه تهران 4) ساخت اولین راه اهن سراسری ایران از دریای خزر تا خلیج فارس، با بودجه داخلی از مالیات بر مصرف قند و شکر. مصدق مخالفت با این اقدام بود!(متینی، شمشیری)، 5) فرستادن دانشجویان به خارج، 6) ساخت اولین کارخانه هواپیما سازی در کشور و فرودگاه در سال 1318، 7) جاده سازی برای تراوری و رفت و آمد، 8) گسترش وسائل ارتباط جمعی، 9) ایجاد امنیت در شهرها و جاده ها،10) کشف حجاب و همسان ساختن زنان ایرانی همچون زنان اروپایی و راه دادن زنها به عرصه های اجتماعی و ورزشی- گام بزرگ برای آزادی زنان،11) اجباری کردن نام خانوادگی برای هر ایرانی و صدور شناسنامه برای شناسایی هر شخص، 12) ایجاد ابزار تفریح و شادی از جمله کلوپ های رقص و امنیت حریم شخصی دیگران و ازاد بودن در نوع پوشش،13).ایجاد اولین کاوش ها بر تخت جمشید و بیرون آوردن تاریخ ایران از دل خاک،14) اصلاح امور مالیاتی و بودجه عمومی، و تنظیم امور مالی و بانکی و پولی کشور، 15) تبدیل واحد پول کشور به ریال، 16) تعیین تاریخ از هجری قمری به هجری خورشیدی، 17) وضع تقسیمات کشور به ده استان و شهرستانهای و بخش ها با اختیارات در قانون، 18) ایجاد اولین بانک ایرانی بانک سپه در ۱۳۰۴، 19) بهبود وضعیت کشاورزان، 20) تاسیس اداره کل آمار و ثبت احوال، 21) اصلاح امور مالیاتی و بودجه عمومی، تنظیم امور مالی، بانکی، ارزی و پولی کشور. پیش از او بانک ایرانی وجود نداشت و داد و ستد پولی به وسیلهی بعضی تجارت خانه ها از قبیل تجارت خانه «تومانیاس» انجام می شد. همچنین چند بانک خارجی از قبیل بانک شاهی انگلیس، بانک استقراضی روس، بانک عثمانی، وجود داشت. از سال 1304 چندین بانک بنیاد شد، 22) توسعه فرهنگ و آموزش همگانی، بنیاد دبستان و دبیرستان به سبک جدید، بنیاد دانشگاه تهران، هنرستان صنعتی، کتابخانه ملی (1316) و غیره، 23) وضع قانون تقسیمات اداری کشور به استان و شهرستان و بخش و حدود اختیارات و وظایف آن ها. همچنین عناوین حکومتی از قبیل ایالت، ولایت، حاکم، نایب الحکومه منسوخ و عناوینی همچون استاندار، فرماندار، بخشدار، دهدار مقرر و معمول گردید، 23) اصلاح نام شهرها و مناطقی که بر اثر هجوم بیگانگان منشاء خارجی داشته یا نامناسب بوده اند با تصویب فرهنگستان. از قبیل محمّره (خرمشهر)، دزدآب (زاهدان)، قرچه داغ (ارسباران)، خیاو (مشکین شهر)، ارومیه (رضائیه)، طهران (تهران)، حضرت عبدالعظیم (شهر ری) و بسیاری از شهرهای دیگر، 24) تاریخ رسمی کشور، ماه و سال هجری شمسی تعیین گردید. (1304)، 25) پس از بنیاد تظام دادگستری عرفی در ایران قانون کاپیتولاسیون لغو شد. کاپیتولاسیون به اتباع بیگانه به خصوص انگلستان، آمریکا و روس متجاوز این اجازه را می داد که در ایران هرگونه که مایل هستند رفتار کنند. اتباع این کشورها در ایران آزادی کامل دارند و هرگونه خلاف و جرم و جنایتی را فقط باید در کشور خود پاسخ بدهند، 26) برقرار کردن هنجار اندازه گیری وزن و طول... 27) اصلاح دادگستری به سبک کشورهای پیشرفته با وضع قوانین حقوقی و کیفری و آیین دادرسی با رعایت موازین شرعی و حقوق کشورهای اروپایی، ضمن استفاده از فضلای حوزه علمیه، فارغ التحصیلان حقوق داخلی و خارجی و همچنین بنیاد کلاس قضایی، 28) بنیاد اداره ثبت اسناد و املاک، تاسیس دفاتر اسناد رسمی، تاسیس دفاتر ازدواج و طلاق و غیره به منظور تثبیت حقوق اشخاص و تضمین درستی معاملات، 29) اصلاح امور شهرداری ها، احداث خیابان ها و میادین، توسعه معابر قدیمی و نظارت جدی و پیگیر در امور درختکاری خیابان ها، نظافت و جمع آوری زباله های شهری، احداث ساختمان شهرداری ها و تامین بودجه ی آن ها، 30) بنیاد «شهردار» و «شهرداری» نوین،31) تغییر نام رسمی کشور در مجامع بینالمللی از «پرشیا» به «ایران» در سال ۱۹۳۵ میلادی (بیست و چهارم دى ماه ۱۳۱۳)، 32) مرسوم کردن پوشاک و کلاه به سبک اروپایی معمول و جلوگیری از پوشیدن عبا و عمامه برای مردم عادی، 33) کشف حجاب و دادن آزادی بیشتر به زنان، 34) قدغن کردن زنجیر زنی، قمه زنی، علم و شبیه خوانی های نامناسب در سوگواری ها و مکان های مقدس ممنوع شد، ولی آموزش فرایض دینی در مکان های مناسب آزاد بود. این بخشی از جدایی دین از حکومت بود، 35) اقلیت های دینی در انجام فرایض و شعارهای دینی آزاد بوده و مانند سایر شهروندان ایرانی از حقوق اجتماعی برابر برخوردار گردیدند، 36) توسعه اقتصادی بخش غیر نفتی، فراهم کردن کادر متخصص، و کار آفرین که لازم هم هستند(رایانه). میانگین در آمد دولت از صنعت در حدود 21% گشت( ز. صادقی)، 37) ایجاد نمودار سازمان یافته برای وزارتخانه های کشور...
سخن پایانی
این فیلسوف- پادشاه با درایت و دانش نام ایران را زنده کرد، میراث کوروش، و زرتشت را از زیر خاکِ تاخت و تاز بیگانگان بیرون آورد و نام خادم دیگری به این آب و خاک – فردوسی را زنده نمود. اگر سلطان محمود غزنوی ارزش او را ندانست، ولی فیلسوفان و شیفتگان فرهنگ ایرانی ارزش فردوسی را بی اندازه می دانند. علی خامنه ای سعید توسی بچه باز را دارد تا برایش قرآن و آیات مدنی بخواند و برعکس رضا شاه، مراد اورنگ، نویسنده و تاریخدان و پژوهشگر موضوعات تاریخ ایران باستان و ایرانشناس را داشت که برای او داستان های شاهنامه را می خواند. شبی که قرار بود «روشنک» دختر «داریوش سوم» از سپاهان به سرزمین پارس نزد اسکندر برود، اسکندر اصرار داشت که مردم، پیش از حرکت او چراغانی کنند؛ در حالی که مردم اصفهان مانند همه شهرها لباس ماتم بر تن داشتند و عزای ملی اعلام کرده بودند. مردم ایران، کشور و شاه و اینک شاهدخت را نیز از دست میدادند و فردوسی طی یک شعر، این چشمانداز را نمودار کرده: ببستند آذین به شهر اندرون// لبان پر زخنده، دلان پر ز خون. در اینجا رضاشاه بیاختیار شروع به گریستن کرد و ده دقیقه اشک میریخت. تا آن زمان کسی گریه او را ندیده بود. پس از این اتفاق رضا شاه بی درنگ دستور ساختن آرامگاه فردوسی به شیوه معماری هخامنشی را داد(باستانی پاریزی، فرتور 2). در افتتاحیه بر آرامگاه فروسی جمیل صدقی زهاوی بر وزن شاهنامه شعری بنام "بعد از هزار سال" خواند: " ...هزار است درقبر خود خفته ای// ولی زنده است آنچه تو گفته ای// نوشتی به سی سال شهنامه را// نیفکندی از دست خامه را...". این گونه بود که نام ایران و ایرانی 1700 بار در شاهنامه تکرار می شود(دکتر علیرضا قیامتی) و فردوسی از تهدید مرگ نهراسید و در آن راه گام برداشت تا امروزه همان شاهنامه و کسانیکه در آن راه خدمت می کنند، ایران را سرانجام نجات خواهند داد. پیروزی با ماست.
1) اتحاد بیگانگان با آخوندها برای خفه کردن ایران
2) مراد اورنگ و پاستانی پاریزی دو خدمتگزار فرهنگ ایرانی