امیر طاهری
چندی پیش هنگامی که مقالهای درباره سکولاریسم (سکولاریزم) و لائیسیته مینوشتم امیدوار بودم که عکسالعملهای اجتنابناپذیر به نظرات من، بحث در این زمینه را دستکم برای مدتی ببندد، تا همه بتوانیم به نیاز اصلی ایران امروز، بازگرفتن حاکمیت ملی، بپردازیم. این امید من برآورده نشد و مقاله مورداشاره یک مینی سونامی عکسالعملها را در فضای مجازی رها کرد.
اما از حملات شخصی که بگذریم دو عکسالعمل را میتوان قابلتوجه دانست. عکسالعمل اول عرضه تعاریف گوناگون و گاه متضاد از سکولاریسم و لائیسیته بود، با این هدف که ادعای من براین مبنی که واقعا نمیدانم منظور از این کلیشهها چیست پاسخ داده شود.
یکی از تعاریف عرضهشده در فضای مجازی این بود: «درست است که در آلمان دو حزب با هویت مسیحی در مرکز زندگی سیاسی کشور و دولت حضور داشته و دارند، اما یک کشیش هرگز نمیتواند در قانونگذاری بوندستاگ (پارلمان) مداخله کند.»
آیا این تعریف را میتوان جدی گرفت؟ به گمان من نه. یک کشیش میتواند مانند یک راننده تاکسی یا یک ویولونیست به دو طریق در قانونگذاری در بوندستاگ شرکت کند: ۱- با تبلیغ افکار خود و تشکیل گروه یا حزب برای پیروزی نامزدهای موردعلاقهاش در انتخابات. ۲- با نامزد شدن و پیروزی در انتخابات.
البته در هر دو صورت، کشیش موردبحث، مانند راننده تاکسی یا ویولونیست مذکور در بالا بهعنوان شهروند در روند قانونگذاری شرکت میکند. پس دیندار بودن یا نبودن، راننده تاکسی یا ویولونیست بودن یا نبودن، مطرح نیست. بنابراین نیازی به سکولاریسم یا لائیسیته نیست، آنچه لازم است یک نظام مشروطه متکی بر قانون اساسی موردقبول شهروندان است.
دومین تعریف قابلملاحظه بهطور خلاصه چنین بود: سکولاریسم یا لائیسیته همان دموکراسی، یعنی حکومت مردم است بر مردم و برای مردم و هیچ دین یا مسلکی نمیتواند انحصار قدرت را طلب کند. در اینجا نیز نیازی به سکولاریسم یا لائیسیته نیست. اگر اکثریت مردم که بهاتفاق حق حاکمیت دارند، با چنین انحصاری مخالف باشند، دلیلی برای جدا کردن دین بالاخص از دولت یا سیاست وجود ندارد.
باری، من همواره شاید از آنجا که حوزهام روزنامهنگاری است، همواره از دلباختن به برچسبها گریزان بودهام و ترجیح میدهم که هر برچسب را در میدان عملش مطالعه کنم. مثلا وقتی با برچسب «جمهوری دموکراتیک خلق» روبرو میشوم میبینم دو کشور از آن استفاده میکنند کره شمالی و الجزایر. درنتیجه به هر دو کشور میروم، تا مستقیما با عملکرد برچسب موردبحث آشنا شوم. وقتی برچسب «جمهوری دموکراتیک» بدون خلق مطرح میشود، سری به کنگو کینشاسا بزنم. برچسب «سوسیالیسم عربی»؟ سفر به سوریه و عراق و مصاحبه با حافظ الاسد و صدام حسین معنای عملی این برچسب را به من نشان میدهد.
از آنجا که من فیلسوف، آکادمیک، ایدئولوگ، تئوریسین و روشنفکر نیستم، به نتیجه عملی افکار، ادیان و مکاتب در زندگی واقعی میپردازم، نه در عالم آرمانها و انتزاعیات. کتابها را از نقش روی جلد یا حتی نویسنده یا نظر منتقدان کتاب انتخاب نمیکنم (با آنکه خودم نزدیک به نیمقرن نقد کتاب مرتکب شدهام!) چند صفحه میخوانم و اگر برایم جالب بود ادامه میدهم.
سوسیالیسم؟ چه روشی بهتر از سفرهای متعدد به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی یا، در سطحی دیگر، کوبای برادران کاسترو؟
جمهوری اسلامی؟ فراتر از این برچسب که جمع ضدین است، چه چیزی بهتر از بررسی و دیدن واقعیات در چهار کشوری است که این برچسب را به کار بردهاند: ایران، بالکان، افغانستان (پیش از بازگشت طالبان به قدرت) سودان و موریتانی؟
آری، شنیدن کی بود مانند دیدن! در مورد سکولاریسم و لائیسیته، شاید خوشبختانه من بخشی از سال را در فرانسه، یعنی زادگاه آن برچسبها، به سر میبرم و میتوانم کارکردشان را روی زمین، نه در عالم بحثهای آکادمیک، ببینم.
بر حسب تصادف در همین هفتهای که گذشت، فرانسه، زادگاه لائیسیته، نمونه تازهای از بهرهگیری از این برچسب در عمل عرضه کرد، اعلام ممنوعیت پوشیدن «عبایه» در مدارس دولتی.
این ممنوعیت را وزیر جدید آموزش، گابریل عطال، در نخستین کنفرانس مطبوعاتی خود با لحنی که شبیه به «اعلان جنگ» بود عرضه کرد. او گفت: «ما نشان خواهیم داد که در دفاع از لائیسیته هرگز ضعف نشان نخواهیم داد.»
بهعبارتدیگر، لائیسیته در اینجا، خلاصه میشود از جلوگیری از ورود دانش آموزان و دانشجویان عبایهپوش به مدارس و دانشگاههای دولتی - البته منظور از «عبایه» درواقع عبا نیست که روی دوش افکنده میشود. در اینجا منظور پیراهن دراز و گشادی است که بعضی زنان و مردان در آفریقای شمالی میپوشند. از آنجا که مراکشیان و الجزایریان از یک عربی تق و لق استفاده میکنند، عبایه که هیچ ربطی به عبا ندارد که معادل مراکشی و الجزایرش جلابه است، نام پوشاکی میشود که در کشورهای عرب آسیا و تا حدودی در پاکستان دشداش یا قمیص خوانده میشود.
البته ممنوعیت اعلامشده از سوی موسیو عطال، نکات تاریکی دارد. آیا این پوشاک ضدلائیسیته، فقط برای دوشیزگان ممنوع است یا پسران دانشآموز یا دانشجویان را نیز در برمیگیرد؟ موسیو عطال میگوید ممنوعیت محدود است به آموزشگاههای دولتی، و مدارس خصوصی را که غالبا در کنترل کلیسای کاتولیک یا گروههای اسلامی، پروتستان، یهودی، بودایی و غیره قرار دارند، در برنمیگیرد. بدینسان میتوان پرسید اگر «عبایه» تهدیدی است علیه دموکراسی و جمهوری فرانسه، چرا نباید در همه جا ممنوع شود؟ همه جا ازجمله مدارس خصوصی مذهبی که حقوق کارکنانشان را دولت میپردازد. از این بدتر اگر عبایه یا دشداش یا قمیص خطرناک است، چرا نباید در همه اماکن عمومی ممنوع شود؟
ممنوعیت «عبایه» در چهارچوب قانونی که در ۲۰۰۴ میلادی وضع شد صورت میگیرد. بر اساس این قانون، به کار بردن نشانههای دینی مانند صلیب، کلاه یهودیان سنتی، حجاب و برقع و نقاب اسلامی در مدارس و دانشگاهها ممنوع شد. این ممنوعیت سپس به ادارات دولتی نیز رسید، گو اینکه هرگز با جدیت اعمال نشد.
ادعای طراحان قانون موردبحث مبارزه با «اسلام سیاسی» بود نه «خود اسلام»، که از دید هر کس چیز دیگری است. اگر «اسلام سیاسی» یک حزب تلقی میشود، از آنجا که میگویید با «خود اسلام» فرق دارد، چرا با آن مانند یک حزب سیاسی رفتار نکنید. قانون فرانسه اجازه انحلال و ممنوعیت احزاب سیاسی را که جمهوری و دموکراسی را در خطر میاندازد میدهد. در سالهای اخیر حزب «عمل فرانسوی» و گروه چپگرای سلول عملی انقلابی ممنوع و منحل شدهاند.
در مورد اسلام اما دولت چیزی به نام «شورای فرانسوی کیش اسلام» تشکیل داده است که رهبران آن با انتخاباتی که در آن کمتر از یک درصد از فرانسویان مسلمان شرکت داشتند تعیین شدند. بودجه این «شورا» را هم دولت تعیین میکند.
جدایی دین از دولت؟ هر طور که بنگرید این جدایی نمیتواند عملی شود. میخواهید یک مسجد بسازید باید از دولت جواز ساختمان بگیرید. میخواهید به حج بروید یا به واتیکان برای زیارت پاپ اعظم نیازمند گذرنامهای هستید که دولت صادر میکند.
کلیسای جامع «بانوی ما» (نوتردام) آتش میگیرد، بازسازی آن را ریاستجمهوری بر عهده میگیرد و بخش عمده هزینه را نیز دولت میپردازد.
تمامی روسای جمهوری فرانسه در دوران ریاست خود لااقل یک بار برای ادای احترام به پاپ اعظم به واتیکان سفر کردهاند. اسقفهای پنج شهر بزرگ فرانسه، ازجمله پاریس، به پیشنهاد واتیکان و با تصویب دولت فرانسه تعیین میشوند. امامان مسجد نیز به پیشنهاد دولتهای ترکیه، مراکش و الجزایر با موفقیت دولت فرانسه به کار گرفته میشوند.
درنتیجه در عمل آنچه لایسیته خوانده میشود، در ممنوعیت بعضی لباسها و علائم در بعضی ساختمانها خلاصه میشود. در مورد «عبایه» حتی «شورای» اسلامی ساختهشده دولت میگوید این پیراهن دراز و گشاد ربطی به اسلام ندارد. اما پرزیدنت امانوئل مکرون در چهارچوب محاسبات انتخاباتی نیازمند آن است که در برابر «اسلام سیاسی» قاطعیت نشان دهد و مانع از آن شود که حزب راستگرای «اجتماع ملی» خانم مارین لوپن احساسات ضد خارجی، بهویژه ضد اسلامی موجود در جامعه را به انحصار خود درآورد.
اما این بازی کلبی در چهارچوب مقررات خودش هم موفق نیست. وقتی که برقع ممنوع شد، اسلامگرایان لجباز زنان خود را با نقاب به میدان فرستادند. وقتی نقاب ممنوع شد آنها با حجاب سیلوانا مانگانویی به صحنه بازگشتند. ممنوعیت حجاب سیلوانا مانگانویی آنها را با عبایه به میدان بازگرداند.
امکانات زیادی برای مقابله لجبازانه با این ممنوعیتهای کلبی وجود دارد. هماکنون اسلامگرایان فرانسه، که در حدود یک درصد از مسلمانان کشورند، از پوشیدن نعلین بهجای کفش سخن میگویند. پوشیدن لباسهایی به رنگ سبز، رنگ بنیهاشم نیز موردبحث است.
با آنکه نه پیامبر و نه صحابه او هرگز تسبیح نداشتند، به کار بردن تسبیح نیز برای لجبازی علیه پلیس پوشاک مطرح شده است. اسم این قایمموشک بازی را میگذارند: لائیسیته یا سکولاریسم. این روش بهجای تقویت مشروعیت نظام بهاصطلاح دموکراتیک، آن را به ورطهای از ابتذال میکشاند.
جدایی دین از دولت یا سیاست نه لازم است و نه ممکن. در جامعه، سیاست با همه جنبههای زندگی سروکار دارد، و دولت بازوی قانونگذاری و اجرایی آن است. جدایی دین از سیاست و دولت تنها با ایجاد «گتو» برای دینداران ممکن است. هرچند که در آن صورت نیز باز پلیس دولتی است که «گتو» را محصور میکند. به کار بردن کلیشههایی چون سکولاریسم یا لائیسیته برای پوشاندن نیات حقیر انتخاباتی بهراستی مشمئزکننده است.
در یک جامعه بالغ هم دین باید آزاد باشد هم بیدینی. هم دین باید بتواند برای خود تبلیغ کند، هم بیدینی و بیخدایی.
طرح این مباحث برای ایران در مرحله خطیری که الان در آن است، میتواند زیانبار باشد. درحالیکه ایرانیان نیازمند به کار بردن همه تواناییهای خود برای پس گرفتن حق حاکمیت ملی و ساخت یک ایران آزاد و آباد هستند، تقسیم کردن آنان به دیندار و ضد دین، یا بورژوا و سرمایهدار، این قبیله یا آن قبیله، این «ایسم» یا آن «ایسم»»، به زیان جنبش آزادیبخش ملت ماست.
البته پس از بازگشت ایران به حاکمیت ملی و آزادی، همه ایسمها را میتوان و شاید باید عرضه کرد و انتخاب را به مردم واگذارد.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی