ابوالفضل محققی
برتصویر دفیق میرزا جهانگیر خان شیرازی ازسیمای یک دیکتاتورکه یک قرن قبل ترسیم کرده مکث میکنم . تصویر امروز کشورم را گرفتار ترآن زمان می بینم !با قلبی دردمند از خود می پرسم:"چگونه است ؟ چگونه شد؟ هنوز بعد گذشت قرنی در چنگ استبدادی خشن تر گرفتار شدیم؟ چه بر سر این ملت آمده است ؟
"دیسپوت کسی است که در مملکت داری به هیچ قانون و قاعده متمسک نبوده و به همه چیز توده و بلاحد و انحصار تسلط داشته باشد و همواره مستبداً به رأی و هوای نفس خویش رفتار کند و مردمان در حکومت او از هیچ چیز حتی جانهای خود ایمن نباشند. و چون بندگان ناتوان زر خرید اسیر ، از حقوق بشریت و حظوظ آدمیت محروم و ممنوع به سر برند."
تعریف وتصویری که یک قرن قبل میرزا جهانگیر خان شیرازی ازحاکم مستبد واستبداد میدهد و بدستورمحمد علی شاه سرش بریده می شود!همان سان که امروزبسیار سر ها بریده می شوند " بی جرم وبی جنایت. "
بیش از صد سال ازجنبش مشروطه این بزرگترین جنبش آزادی خواهی وعدالت طلبی مردم بجان آمده از استبداد می گذرد.جنبشی که ببهای جان هزاران آزادی خواه در سیمای مجلس وقانون اساسی مشروطه ثبت تاریخ گردید.اما دریغ ،دریغ که هرگز این جنبش بزرگ ببار ننشست .
ملت گرفتار در چنگ دستگاه حاکمه مستبد ،دستگاه عریض وطویل حوزه های قرون وسطائی آخوندی امتزاج یافته با نیروی سرکوب گر نظامی هنوز در آرزوی عدالت ، در آرزوی مجلسی واقعا ملی وبر آمده از دل انتخاباتی آزادمی سوزد .برای حداقل خواسته های مدنی وانسانی خود می جنگد و در جنگی نا برابر زیبا ترین فرزندانش قربانی می شوند.
توده عظیم بر آمده ازدل عقب مانده ترین لایه های اجتماعی ،همراه با لئیم ترین قشرطفیلی تشنه قدرت! از آخوند در پیتی بگیر تا تلکه گیران ولات های میدان های تره بار، جنایت کاران نشسته برراس دولت ،دستگاه مقننه وقضا چنان نمایشی از استبداد در تمامی عرصه به صحنه آورده اند که اگر میرزا رضا زنده می بود قلمش قاصر از با باز گوئی آنچه می دید می گردید.
می نوشت هنوز نمی توان ابعاد استبداد آخوندی حاکم بر ایران رادر چهار چوب های کلاسیک تعریف کرد .
بعد یک قرن و اندی وقتی به تصویر وحال روزاین ملت می نگری درد تمامی وجودت را می گیرد و از خود می پرسی چگونه روح خبیث شیخ فضل الله بعد این همه سال مبارزه برای آزادی در سیمای خمینی، خامنه ای وهزاران عمله واکره دستگاه حکومت اسلامی باردیگر بر ما حاکم گردید؟
چگونه مردی مستبد ،خود شیفته ،لجوج ،نادان ،بی مسئولیت در سیمای ولایت فقیه بمراتب شنیع تر از آنچه که میرزای شیرازی قرنی قبل ترسیم می کرد بر این کشور حاکم شد ؟
دوران یکه تازی سپاهیان پروار شده درسایه حکومت اسلامی ، دوران امنیتی های جانی ومزدور! قاضیان حلفه بگوش مستولی شده بر جان ومال مردم که بی محابا جان های آزاد ومعترض را به بند وشکنجه می کشند حکم بر قتلشان می دهند تا ترس و وحشت را در جامعه حاکم کنند..
جامعه درهم ریخته ،شیرازه امور دریده شده .مستبدی قدارحاکم حداقل های ناچیز بدست آمده طی سال ها که در سه قوه تفکیک شده مقننه ،اجرائیه و قضائیه تعریف شده بودرا نابود ساخته و نظام تلخ هیئتی مسجدی ،نظامی را با فاسد ترین افراد، هیئتی ها،مداحان ،روضه خوان های پاچه ور مالیده ها، سخت مغز های بر آمده از حوزه های علمیه ،دانشگاه الصادق و نظامیان لات و بی چهره سرکوبگر را بر راس امورقرار داده ، نهاد های قانونی را ویران کرده است .!
مجلس شورا این نهاد شکل گرفته از آرزوی جان های آزاد ونیاز تاریخی یک ملت را به مجلسی فرمایشی وانتصابی ،به اصطبل ستوران مغولی و سرداران سرکوبگر گازانبری که بزرگترین وظیفه آن ها لبیک به تراوشات ذهن علیل رهبراست بدل ساخته است.
جانی بلفطره فاقد ذره ای دانش،خرد استقلال رای،حداقل تعهد اخلاقی در قبال ملت که قتل عام هزاران زندانی بی گناه را در پرونده خود دارد نخست بر راس دستگاه قضا، سپس بر راس قوه اجرائیه نهاده و بمردم حقنه کرده است! قاتلی ابله تر وخشن تر از او را بر راس قوه قضا قرار داده است.
این گونه تصاویر عنان قلم از دستم وزبانم می گیرد. بخصوص زمانی که به حال روز این روزهای مردم ،به خودم! به اپوزیسیون گرفتاردر خود می نگرم رنج می برم.
درد ناک است دیدن چهره های فرسوده شد ه اپوزیسیونی ممنجمد شده در اردوگاهی جنگی با وجودی انباشته از کینه که در فکر تدارک جمهوری اسلامی دیگریست که از هم اکنون رهبر و رئیس جمهور آن معلوم گردیده است.
از خود می پرسم آیا تمامی این تحجر ناشی ازحکومت اسلامی ومستبد نشسته بر راس آن است ؟نقش کشور های خارجی ، نقش مردم ،نقش احزاب ،سازمان ها ،تشکل های سیاسی،روشنفکران وافراد تحصیل کرده چیست ؟خود مردم چه میزان در میدان دادن به دیکتاتوروحکمرانی مستبدانه اومقصرند؟ .
در نهادن یوغ بر گردن !که هنوز بعد از دیدن این همه رذالت از حاکمان مذهبی بخشی نه اندک در جستجوی یافتن مرجع تقلید بهتر هستند . از خود می پرسم حاصل یک فرن تلاش، گفتگو وبرسر هم زدن احزاب،سازمان ها ،کنشگران سیاسی ، روشنفکران در این صد واندی سال چیست ؟
این همه تشتت فکری ناشی از بحث های انتزاعی چه زمان خاتمه خواهد یافت ؟
چه وقت این پوسته بافته شده از توهم گروهی ،محفلی ! تراوش کرده از ذهن های مجرد و همه چیز دان که مانع از دیدن واقعیت های پیرامونمان می گردد را از خود دور خواهیم کرد ؟ ذهن های بسته ای که حتی جنبشی به عظمت جنبش مهسا قادرنشد سکت حاکم براین حریان ها را در هم ریزدوتعریفی در خور از چگوگی فائق آمدن بر دیکتاتوری یا همان "دیسپوت " تعریف شده میرزا ارائه نماید .
میرزا هنوز تعریفت بقوت خود باقیست. ونیاز به صور اصرافیلت بیشتر از هر زمان لازم.
برگرفته از ایران گلوبال