opposeفرامرز حیدریان

سرگذشت غمبار نیاکان ایرانیان در تحت سیطره سلسله های مختلف در طول فراز و نشیب تاریخ از حملات مهاجمین غارتگر گرفته است تا ظهور و نفوذ قدرتهای اقتصادی قرن نوزدهم و بیستم و نقش مخرّب رقابتهای سیاسی و اقتصادی مقتدرین عصر تکنیک و دنیای دیجیتالی امروز و فرداها به گرهگاهی در تحت سیطره حکومت فقاهتی مختوم شده است که برای ایرانیان معاصر، دو راه بیشتر نمانده است تا تصمیم شاهکلیدی خود را بگیرند و امروز و فردای خودشان و فرزندانشان را رقم بزنند پیش از آنکه ایران به کویری در خاورمیانه تبدیل شود همچون صحرای نوادا و صحرای کالاهاری و بیابانهای سوزان عربستان:

یا ایرانیان در جامعیّت وجودی حتّا آنانی که خود را از استقرار و دوام حکومت فقاهتی ذینفع میبینند - مهم نیست به اسلامیّت معتقد باشند یا فقط اعتقاداتشان جنبه تظاهر و ریا و به دلیل نیاز و احتیاج و منفعتهای شخصی باشد

- باید ایران را انتخاب کنند و نسبت به سرنوشت آن و ایرانیان در کلیّت وجودی بدون هیچ تبعیض و تمایز و برچسبی نسبت به آحاد مردم، تصمیم قطعی بگیرند و در کنار یکدیگر بایستند و حاکمان نالایق را خلع ید کنند و از بهر خشنودی و آموزش و پرورش و پرستاری از جان و زندگی و کرامت و عزّت و شرافت آبروی یکدیگر با مسئولیّت تام و وجدانی حسّاس و پاسخور با رادمنشی و دلاوری ستودنی بایستند و ایران را آباد کنند و در آن جایی بنشانند که لیاقت دارد و خود را به پایه ای برسانند که شایسته و حقّ خود میدانند.
یا اینکه اسلامیّت را انتخاب کنند و آنچه را که ولایت فقیه نامیده میشود و بیش از چهل سال آزگار است در حقّ ایران و ایرانیان تا کنون از طرف زمامداران مُعمّمش گرفته تا فُکُل کرواتی اش را به همراه انواع و اقسام ارگانهای سرکوبگر و بی مسئول و عقده ای بپذیرند و سیطره بلامنازع آن را گردن نهند و هر روز نیز بدون هیچ استثنائی، بهای سنگینی را در قبال حاکمیّت ناحقّ آنها از جان و مال و ناموس و حیثیّت و آبرو و کرامت و شرافت و زندگی خجسته و وضعیّت امروز و فردای ایران و فرزندان خود را با خفّت و خواری و ذلالت و تحقیر شدنهای هولناک و توصیف ناپذیر بپردازند.
هیچگونه راه سومی وجود ندارد. کسانی که تصوّر میکنند راه دیگری نیز وجود دارد، اثبات میکنند که نه اسلامیّت و طیف اخانید و مُتشرعین و رتوشگران شیّاد و بی وجدان اسلامیّت را میشناسند، نه میزان خطر نابودی و نیست شدن ایران را از عرصه تاریخ و جغرافیا. تصمیم همواره دشوار بوده است چه در زندگی شخصی چه در زندگی مُشترک جمعی؛ زیرا هیچکس پیشاپیش نمیداند که پیامدهای تصمیم در چه مسیرهایی و به چه راههایی مختوم خواهد شد. امّا بدون تصمیم نیز هیچکس و هیچ ملّتی تا کنون نتوانسته است به آنچه آرزو و اراده میکند، دست یابد. هر تصمیمی، چهره تاریک خود را به همراه دارد. انسانی که آگاهانه به تغییر دادن بنیانی و دگرگشت شیوه ای دیگر از زندگی و زیستن مُصمّم باشد، هرگز از پیامدهای تصمیم خودش نگران نخواهد شد؛ زیرا یقین به خویشتن باعث میشود که انسان به کمک مغز اندیشنده و توانمندیهای خودش به کشف و آفرینش بسیاری از امکانها کامیاب شود و راه خودش را با استواری و یقین بپیماید. سرنوشت ایران و ایرانیان در جامعیّت وجودی – مهم نیست در وطن باشند یا پراکنده در اقصاء نقاط جهان - فقط به تصمیم شاهکلیدی انتحاب در همین امروز منوط است؛ زیرا تاخیر در انتخاب، شرایط هیچ فردایی را برای گزینش دلبخواهی مهیّا نخواهد کرد و برآوردن آرزویی را مفتکی به ارمغان نخواهد آورد. آنچه ممکن است با تاخیر تصمیم امروز در فردا پیش آید، خبر نابودی ایران و تبدیل شدن آن به صحرای کبیر خاورمیانه است.

1_چرا بیشینه شمار تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی، بیسوادتر از عوام عاقل هستند؟
تحصیل کردن تا آخرین درجه های آکادمیکی با عالی ترین نتایج هرگز هیچ چیزی را اثبات نمیکند. دانش و آگاهی و شعور و فهم و تجربه و ذکاوت و نیروی تمییز و تشخیص داشتن و توانایی تجزیه و تحلیل و از چم و خم و رگ و ریشه چیزی سر در آوردن و خلّاقیّت در گرو تحصیلات نیست. تحصیل اگر تحصیلِ زاییده از اندیشیدن و سماجتهای پرسشگری باشد، تحصیلیست به رنگ و بو و خاصیّت و صفات فردی که بارآور و موثر و نقش گذار خواهد بود؛ امّا اگر فقط انباری از حفظیّات و روخوانیهای نافهمیده و ناگواریده باشد، نه تنها نمیتواند عصای دست آدمی در پروسه تجربیات نو به نو باشد؛ بلکه چه بسا نقشی به غایت تخریبی و خلاف دانش و پژوهش ایفا کند. آموخته هایی که بزرگترین موانع را در ذهن آدمی ایجاد کنند و روح و روان و مغز را به اعتقاداتی میخکوب کنند که هیچگاه جای چون و چرا نداشته باشند و فهم و شعور آدمی را سنگسان و خشک و ماسیده بار آورند، آموخته هایی هستند که بلاهتها و جهالتهای آدمی را؛ ولو در بالاترین پُست و مقام آکادمیکی نیز شاغل و کارگزار باشد با دلخوشکنکی فریبنده به نام «آگاهی و شناخت و علم و سواد و تحصیل» فقط امتداد میدهند و مُخل هر گونه تحوّل ارزشمند در اجتماع انسانها میشوند. هر چیزی را که انسان در آموزشگاهها فراگرفته باشد تنها در گستره تجربه است که چند و چون آن به محک زده میشود. انباشتن ذهن از هزاران صفحه نوشته های مکتوب و گفتارهای شفاهی، هیچکس را دانشمند و دانشجو و دانشگرا و دانشخواه و دانشپژوه و آفرینشگر بار نمی آورد. بیشینه شمار تحصیل کردگان ایرانی و کنشگران دامنه های گوناگون اجتماعی، انباری از شنیده ها و خوانده ها هستند که همچون پر کاهی در بستر محتویّات ذهنیّت انباری خود در خیز و تابند و به این توهّم خانمانسوز مبتلایند که احتمالا «چیزی میدانند» که هیچکس آن را نمیفهمد!.

مقایسه ای ساده بین رفتار و گفتار و شیوه زندگی آنچه که عوام ایرانی به طور کلّی از عصر قاجاریه تا سال 1350 شمسی در عرصه های کشوری و مناسبات اجتماعی از خود بروز دادند با رفتار و گفتار و شیوه زندگی تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی از سال 1350 تا همین ثانیه های گذرا اثبات میکنند که قهقرایی ایران، آبشخور ویرانگر و متلاشی کننده اش را از کدام منابع تغذیه کرده است و همچنان تعذیه میکند. سرزمینی که میزان شعور و فهم و آگاهی افراد تحصیل کرده اش و کنشگران گوناگونش، صد پله عقب تر از عوام بیسواد باشد، اگر در پستی و بلندیهای حوادث و رویدادهای میهنی و جهانی نیست و نابود نشود، بقایش را باید مدیون عوام بیسوادش دانست؛ زیرا در رفتار و گفتار و کردار به «عقل سلیم خود» اتکّا میکنند؛ نه همچون تحصیل کردگان و کنشگران عرصه های متنوّع که به حفظیّات تلنباری در مغز و روح خود وابسته و شیفته اند و از گفتن و نوشتن یک جمله تته پته ای که خودشان آن را اندیشیده باشند، ناتوان و عاجز و سترونند.

2_بُنجُل فروشی در بازار مکّاره سیاست
بر شالوده تاریخچه و اسناد و مدارک و کتابها و نشریه ها و بولتنها و حضور افراد مختلف با گرایشهای عقیدتی خاصّ خودشان در نشستها و جلسات و ویدئو چتها و کلوبها و مناظره ها و بگو مگوها و بحثها و قلمفرسودنها و اظهارات شفاهی و کتبی میتوان به ضرس قاطع گفت که آنچه در دامنه پدیده ای به نام «سیاست در معنای رایج آن» اتّفاق افتاده است و هنوز در حال تلاطم است و در آیینه کشاکش سازمانها و گروهها و احزاب و تشکیلات و فرقه ها و غیره و ذالک بازتابیده شده و همچنان واتابیده میشود، آنهم در حالت حادّ و خصمانه از دوران «محمّد مصدّق» تا امروز که به لت و پار شدنها و تلفات و آسیبهای جورواجور به فعالین و مردم ایران مختوم شده و همچنان با شدّت تمام در بیراهه ها و سنگلاخها و بن بستها و بیابانگردیهای هیچ و پوچ، انرژی مصرف کرده و هنوز که هنوز است به مخرج مُشترک واحد از بهر رویارویی و پنجه آزمایی با مُعضلات میهنی و مناسبات اجتماعی مردم ایران در جامعیّت وجودی کامیاب نشده اند، دلیل نافرجامیهایش در این نکته کلیدی نهفته است که کنشگران نحله های مختلف در بازار مکّاره سیاست فقط بُنجل فروشند و هیچ متاع بکر و کارساز ندارند که عرضه کنند تا بتوانند گره ای از کلاف پیچیده و بُغرنج زای ایران و مردمش را بگشایند.

محال است بتوان از میان اینهمه مدّعیان هل من یزیدی، گرایشی را پیدا کرد که بنیانهای عقیدتی و فکری آنها با تاریخ و حضور و نقش اقوام رنگارنگ و ساکن در گوشه و کنار میهن و بُنمایه های فرهنگ ایرانیان، سر سوزن، سنخیتی داشته باشد. تدقیق شدن به گفتارها و بررسی نوشته های کنشگران اثبات میکنند که هنوز از مبانی «هنر کشورداری و شیوه های دولتمداری و همپایی و همکاری و تکنیک ادغام و سنجش و تحوّلات استخواندار»، هیچگونه سر رشته ای ندارند، سوای انبوهی شعارهای بی مغز و پایه با انواع و اقسام عنوانهای دهن پُرکن و اقتباسی و متابعتی. خواه نوع شعارها از دامنه اعتقادات مذهبی و ایدئولوژیکی برگرفته شده باشند، خواه از مفاهیمی که در دامنه های علوم فرهنگی در باختر زمین نشات گرفته باشند. به دلیل آنکه هیچکدام از شعارها و مفاهیم و عناوین پر طمطراق با هویّت تاریخی و فرهنگی و شاخص منحصر به فرد استقلال اندیشه کنشگران، همتراز و همخوان نیستند، خواهی نخواهی در واقعیّتهای اجتماع ایرانیان نیز کوچکترین کاربرد بهره آور ندارند؛ سوای ایجاد اختلال در تمام عرصه های ممکن.

وقتی قرار است که من به سهم خویشتن در باره مُعضلات وطنی و کشور داری به تن خویش بیندیشم و سپس کاری اساسی را پیش ببرم، قبل از هر چیز باید در این خصوص به کاوشهای عمیق در باره تاریخ و فرهنگ و خاستگاه مردم سرزمینم با کنجکاوی و دلباختگی و صبوری و گشوده فکری و دریادلی همّت کنم تا بتوانم حدّاقل تصوّری داشته باشم از آنچه به حول و حوش مردم و مشکلات و فرهنگشان میچرخد تا سپس بر آن باشم از چیزهایی سخن بگویم و بنویسم و اقداماتی را پیش ببرم که با هویّت تاریخی و فرهنگی مردم سرزمینم همخوانی داشته باشند. باطّبع تجربیات مردم دیگر سرزمینها و دیدگاههای متفکّران و فیلسوفان و کشورداران آنها میتوانند به من فقط تا درجه ای خاصّ و محدود از لحاظ روشهای کاربردی مددکار باشند؛ ولی هرگز نمیتوان همان روشها و متدها و شیوه هایی را در رویارویی با مُعضلات میهنی و مناسبات اجتماعی مردم خود به کار برد که کنشگران سرزمینهای دیگر در رویارویی با مسائل اجتماع خودشان به کار برده اند.

تاریخ کشمکشهای کنشگران ایرانی با مُعضلات میهنی تا امروز هیچ چیز دندانگیری نبوده است سوای تاریخ سابیدن کشک عقاید و ایدئولوژیها و مبانی مذهبی و فرقه ای و دیدگاههای اقتباسی و معلومات تلنباری و ناسنجیده و ناسرند شده و از همه بدتر و فاجعه بارتر، دانشهای نافهمیده و ناگواریده شده از مجموعه نتایج تحقیقات و کوششهای باختر زمینیان در تغار متابعتها و مفعولیّتهای دهه به دهه. اگر تحصیل کردگان و کنشگرانی که تمام عمرشان فقط واتاب دهنده عقاید و ایدئولوژیها و نظریّات اقتباسی بوده اند، میتوانستند تا امروز خردلی از کوه مُعضلات و فلاکتهای وطنی را حلّ و فصل کنند، مطمئنا «کاست آخوندها» نه تنها نمیتواستند به قدرتگیری کامیاب شوند؛ بلکه دوام بیش از چهل سال حکومت گیوتینی آنها ناممکن میشد. توسعه و دوام بُنجل فروشی تمام کنشگران جورواجور عرصه سیاست، امکانهای تعادلی و بقایی حکومت فقاهتی را تضمین میکند. تا زمانی که کنشگران ایرانی نکوشند و بر آن نباشند که مخرج مُشترک همکاری و همعزمی و باهمآیی خود را از بُنمایه های تاریخ و فرهنگ مردم ایران در جامعیّت وجودی برگیرند و برنامه کاربردی خود قلمداد کنند، عرصه سیاست و کشورداری در زیر تیغ و گیوتین متولّیان الهی به کشمکشهای اجتماعی و منطقه ای و جهانی دوام خواهد داد.

3_فروپاشی آدمیگری و صعود ابتذال
جامعه ایرانی بالاخص برای پنجه آزمایی با مشکلات و مسائل قرن به قرن خود به انسانهایی محتاج و ملزوم است که هنر اندیشیدن و استقلال فکر را با جان و دل در رفتار و گفتار و زندگی شخصی خود به محک بزنند؛ یعنی اندیشیدنی که بُنمایه اش سنجشگری بر شالوده فهم و شعور و دانش و تجربه و هنر تامّلات فردی باشد. معیار تفکّر سنجشگر باید خود انسان باشد و فروزه های فردی اش و آموخته های سنجیده و بررسی شده و زاییده از گوهر وجودی خودش. آنانی که اسلامیّت یا ایدئولوژی مارکسیسم یا نظریّه ها و تئوریهای رایج را معیار و ترازوی رویارویی با مسائل و مُعضلات محسوب میکنند و هر چیزی را از چشم انداز مبانی مذهبی و ایدئولوژیکی و نظریّات آکادمیکی برانداز میکنند، در نخستین گامها، خود را به دور افکنده اند تا حمّال چیزی باشند که کاربست آن، نه تنها به گشایش هیچ مُعضل و مسئله ای کمک نمیکند؛ بلکه بزرگترین سدّ و دیوار صخره سان را در ذهنیّت پرسنده و جوینده و زاینده و قائم به ذات خود بودن ایجاد میکنند. تفکّر سنجشگر، بینشی خردورز و روشن اندیش و دانش افزاست و هرگز به معنای عیب و ایراد گرفتن و شماتت و تحقیر دیگری نیست؛ بلکه مغزه آن به گرداگرد «بهبود و سرند کردن اندیشه از کژفهمیها و کژخوانیها و کژگفتارها» است.

بنیان تفکّر سنجشگر بر استقلال فکر به کمک مغز و تجربیّات فردی خود است که تار و پود شخصیّت آدمی را استخواندار میپروراند تا بتوان در خصوص مسائلی که با آنها رویارو میشویم به تن خویش تصمیم بگیریم؛ آنهم تصمیمهایی که قبلا در باره آنها اندیشیده و پیامدهای احتمالی آنها را با درایت و هوشیاری برآورد و محاسبه کرده باشیم. انسانی که شخصیّت داشته باشد به تفکّر سنجشگر و استقلال فکر خود وفادار میماند؛ زیرا از این راه با هر انتخابی که میکند، میتواند میزان و ارزش نیروی داوری خودش را در عمل به محک بزند و از این راه به پرداخت و ظرافت و تند و تیزی و بهبود و فرهیختگی بینش و منش خودش بیشتر بیفزاید. تفکّر سنجشگر را زمانی میتوان به دوام و تاثیرش در مناسبات اجتماعی و کشوری امیدوار بود که شخصیّت انسان خویشاندیش با دلاوری و آگاهی و راستمنشی به آنچه میاندیشد و بر زبان و قلم میراند، در واقعیّت زندگی شخصی اش بزیید و طبق آن عمل کند.

تقریبا نیم قرن است که چفت و بست مناسبات آدمیگری در جامعه ایرانیان بر اثر نفوذ و سیطره مذاهب و عقاید پوسیده و ایدئولوژیهای رنگارنگ از همدیگر فروپاشیده و به شدّت در قعر قهقرائی و بدویّت بی ادبی و بی منشی سقوط کرده است. گسترش امکانهای تکنیکی و دیجیتالی و اینترنتی و وسعت نفوذ و موثر بودن شبکه های اجتماعی در روند متلاشی شدن آنچه قرنهای قرن در ادبیّات کلاسیک ایران و جهان و ایده آلهای متفکّران و فیلسوفان و هنرمندان و شاعران و موسیقیدانان و نویسندگان و نقّاشان از آن به «منش و ادب و فرزانگی» انسانها سخن گفته میشد، به آنچنان غبار تاسّف انگیزی آلوده شده است که دیگر هیچکس نمیتواند در «آینه اصالتها و خود بودنها و فردیّتهای منحصر به فرد»، نشانه ای از فرهیختگی و آدمیگری ببیند. ابزارهای تکنیکی مُدرن، امکانهای صعود ابتذال را در شبکه های اجتماعی شیوع داده اند به جای آنکه راه را بر گسترش و نفوذ و تاثیر آدمیگری در مناسبات آدمیان مهیّا و هموار کنند. عیب و ایراد در تکنیک نیست؛ بلکه در انسانهائیست که نقش ارزشمند تکنیک را نمیدانند و نمیفهمند چگونه میتوان آن را به کار بست.

دنیای امروز، دنیای دیجیتالی و ماتریالیستی شده است و هر کسی که در این جهان، پا میگذارد، شرط بقایش را در رقابت با دیگر همنوعان و همردیفان خودش در گرو «سابسکرایت و به صدا در آوردن زنگوله» میداند. اگر بتوان بخشهایی از شبکه های اجتماعی را که در باره آموزش و انتقال تجربیات و ابتکارات و روشهای کاربستی و کمکی در مسائل پیش پا افتاده زندگی روزمره هستند، مستثناء کنیم؛ قاعده کلّی نود و نه درصد شبکه هایی که بر محور سیاست و مسائل ایران میچرخند، اینست که به دشنامگویی و فحّاشی و شایعه پراکنی و رذالت گفتاری و توهینها و تهمتها و بدنامیها و کینه توزیها و انتقامها و پرونده سازیها و دهها برچسب تحقیر آمیز و نابودگر شرف و کرامت انسان و آدمیگری آغشته اند و راه به هیچ دهکوره ای نمیبرند؛ سوای دوام دادن و استمرار بلاهتها و فلاکتها و خصومتها و انتقامگریهای قرن به قرن در حقّ یکدیگر که فرش ایران را تا امروز فقط تکه و پاره کرده اند.

برای ساختن باهمستانی که در خور انسان باشد و وجود او را در مقام «شاهنشاهی و خدایی» بپروراند و پاس بدارد، از خویشتن باید آغازید و تمام نشانه ها و آثاری را که بویی از آدمیگری نمیدهند از خود زدود و به دور افکند. آدم شدن، دشوار نیست؛ بلکه احمق ماندن است که در تمام سبُک مغزیهای رفتاری و گفتاری با حالتی قیرگونه به دست و پای آدمی میمالد و دوام میآورد.

4_ بلندگوهای عافیت نشینان
یکی در وطن، در میدان همآوردیست با تمام هول و امید و تبحر و نیروی نبرد و کشاکش دلهره آور. یکی در ساحل آرامش و فراغتها و عافیتهای روزگار «این هم بگذرد. دم را غنیمت است!». یکی در وطن، سرنوشتش این شده است که با واقعیّتهای زمخت و هلاک کننده در گیر باشد و هر روز در زیر چنگالها و چرخهای آسیب رسان در پروسه مناسبات حاکم و محکوم همچون غریقی که اسیر امواج شده باشد، روز و شب را طی کند با امیدهای واهی یا چه بسا کارگشاینده . یکی بلندگو در دست گرفته است و تعیین تکلیف میکند برای آن که با دست خالی بدون هیچ امکانی به جنگ با ماشین قدرتپرستی حُکّامی برخاسته است که تا بُن دندان به انواع و اقسام ابزارهای خونریز و هلاکت آور ساخته بلاد کُفر مُجهزند و از کاربست آنها هیچ ابایی ندارند. یکی نمیداند که آیا تا یک دقیقه دیگر زنده است یا مرده. یکی آنچنان از زنده بودن خود اطمینان دارد که حتّا اگر جفت پاهایش در گور باشند، باز خیالات رنگین کمانی «من به حکومت خواهم رسید» را در مغز و قلب و پیشانی خودش دارد. یکی میخواهد خودش را و زندگی خانواده و فرزندان و میهنش را از چنگال بختک حاکم شده بر سرنوشتش آزاد کند و به زندگی ساده خود ادامه دهد. یکی در بلندگوهایش از فردایی وعده میدهد که هیچ امروزی ندارد.

عافیت نشینانی که درد و رنج و غم و فلاکت محکومان را هر روز و هر شب در زیر سیطره حُکّام بی لیاقت و واقعیّتهای تلخ میهن از راههای ممکن و شبکه های گوناگون و حکایتهای اقوام و خویشان و نزدیکان خود میبینند و میشنوند و میخوانند و از خروارها فلاکت مردم به فانتزیبافیهای قدرتپرستانه و سمتگیریهای قدرتگرایانه خودشان و همعقیدگانشان رنگ و لعاب دلخواه و تفسیر به رای میدهند و هیچ گامی را از بهر «آزادی در تمام جلوه های شناخته و ناشناخته اش» بر نمیدارند و در کنار یکدیگر نمی ایستند تا در جدال با سیطره حُکّام بی فرّ و نالایق همگام شوند، بی شکّ، در ستمگری و بیدادگری در حقّ مردم میهن و محکومان سیطره ولایت فقاهتی به اندازه حُکّام، شریک جُرم محسوب میشوند. عافیت نشینانی که بلندگو به دست گرفته اند و شبانه روز از فلاکتهای مام میهن داد سخن میدهند، نیک است اگر ذرّه ای ارزش و اعتبار برای میهن و مردمش در جامعیّت وجودی قائل هستند، هنر همبستگی و ایرانی بودن و دوست داشتن هموطنان خود را در اقدامی «تاریخساز و آینده آفرین» اثبات کنند.

5_ کفّاره های فریب
(...... هر شخصی یا سازمان و حزبی را نباید به صرف ادّعای داشتن اسلام انقلابی و یا انقلابی بودن پذیرفت؛ بلکه این عملکرد روزانه آنان است که باید مورد ارزیابی قرار گیرد و روشن گردد آنان تا چه اندازه، مردم را در سازندگی انسانی، اسلامی، معنوی، فرهنگی، نظامی، کشاورزی، صنعتی و پیاده کردن توحید و هماهنگی در افکار، دینها، نیروها کمک و یاری میدهند و تا چه حدّ شعار جامعه توحیدی را داده در عمل به صورتهای آشکار و پنهان به تضادهای فکری، عاطفی و مادّی دامن زده، نیروهای فکری و جسمی را از کار فکری یا تولیدی به صورت دُرُست، باز میدارند و در جهت اغراض قدرت طلبانه خود می کِشند، آنگاه همواره با آنان گام برداشت یا آنان را از خود، طرد نمود و ماهیّت آنان را رسوا ساخت).

[کتاب: چگونه پس از هر انقلابی، دیکتاتوری رشد میکند؟– تالیف: [؟] – از انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران – تهران - 1357، صص 6/7]

این حرفها از زبان سخنگوی سازمانی در چهل و پنج سال پیش؛ یعتی تقریبا نیم قرن قبل بر قلم جاری و منتشر شده اند که اکنون به سازمانی که نه تنها سیصد و شصت درجه، خلاف ادّعاها و آرمانها و ایده آلها و مرام و مسلک و مبانی عقیدتی اش گام برداشته است؛ بلکه به یکی از مخوف ترین و خونریزترین و جنایتکارترین سازمانهای سپاهی تبدیل شده است و تمام سخنانی را پایمال کرده و از خاکستر و ملاط آنها، پلکانی را برای صعود به «اغراض قدرت طلبانه» تبدیل کرده است تا بتواند ایران و ایرانیان را به خاک ذلّت و فلاکت سائقه قدرتپرستی مطلق خودش محکوم و اسیر در بند نگه دارد. سازمانی که ادّعا داشت شاهراههای کلیدی را از بهر «سازندگی انسانی، اسلامی، معنوی، فرهنگی، نظامی، کشاورزی، صنعتی و هماهنگی افکار و دینها و نیروها» همراهی و همپایی کند؛ در واقعیت چهل و اندی ساله اعمال و رفتارهایش فقط ویرانگری و تباهی و خونریزی و شکنجه و کشتار و قتل و غارت و بیدادگری و تجاوز به نوامیس و عفاف مردم را به همراه نابودی اخلاق و منش و کاراکتر، برای انسانها و حتّا مومنان ریایی هدیه آورده است.

«پُرسمان قدرت و امتیاز» را نمیتوان با هیچ شعار و قلّاده زمینی و الهی، مقیّد و مسئول و کنترل پذیر کرد و آن را چشم بسته به دست کسانی سپُرد که در چنبره اعتقادات یکدست به همدیگر زنجیر شده اند؛ زیرا شعارها هر چقدر نیز جاذبه های فریبنده داشته باشند و دل و مغز و شعور کثیری از انسانها را به سوی خود بربایند، باز در واقعیّت اجرایی و رفتارهای شعار دهندگان میتوانند به مرور زمان به ابزارهای «تسخیر قدرت مطلق و ترضیه امتیازهای بی چون و چرا» وسوسه کنند حتّا در دست مومن ترین رسولان الهی؛ آنهم تحت نظارت مستقیم خالق آمری با آنهمه توبیخهای تهدیدی و کفّاره های بلامنازع در اعلامیه ابلاغی اش.

«قدرت و امتیاز ناشی از آن» را زمانی میتوان از پیامدهای کاربستش مصون بود و اطمینان خاطر داشت که هیچگاه در دست هیچ احدی و سازمانی و ارگانی و موسسه ای و طبقه ای و صنفی و جامعه ای، تمرکز نداشته باشد؛ بلکه مدام در حالت سیّالیّت قطره چکانی باشد و آن را در عرصه های بسیار کرانمند و محاسبه پذیر و مستقیم تحت نظارت نمایندگان مردم به کار بست. «قدرتی که افسار گسیخته شود و منشاء عملکرد خودش را» از فراسوی اراده و خواست و شعور جمعی مردم در جامعیّت وجودی اخذ کند، قدرتیست فساد آور و تخریبگر روح و روان و مغز و قلب و شعور و فهم انسانها - مهم نیست مومن دو آتشه باشند یا آته ایست شیدا و انقلابی -.

قدرت بی حساب و کتاب از انسانهایی که ظرفیّت مسئولیّت و حسّاسیّتهای وجدانی را در قبال جان و زندگی و کرامت و شرافت همنوعان خود ندارند موجوداتی متکبّر بار میآورد که در هر اقدامی و رفتاری و گفتاری به غرور بیجای حقّ به جانب داشتن متمایلند و دست به هر گونه تبهکاری و جنایتی می آلایند؛ زیرا از این راه میتوانند سوائق و غرایز خود را ترضیه تمام و کمال کنند. قدرت را زمانی میتوان به انسانها تفویض کرد که کرانمندی قطره چکانی آن در تمام مناسبات اجتماعی و کشورداری، تثبیت شده باشد. حکومتهایی که قدرت مطلق را قبضه کرده اند، جنایتکارانی مطلق هستند که هیچ حقّانیتی به کشورداری و قدرتمندی ندارند و خلع ید و عزل آنها از هر گونه پُست و مقامی که سر سوزن پیوندی با قدرت داشته باشد، الزامی و بایسته است.
برگرفته از ایران گلوبال

 نوشته های هم میهنان که در این تارنما منتشر می شوند، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمی‌کنند

 

 

 طناب دار - توماج

 

ايران مينو سرشت - شيفته 

عضویت در نهاد مردمی

عضویت هم میهنان و افراد در نهاد مردمی به دو صورت پشتیبانان حقیقی برای ساکنین خارج کشور و یا پشتیبانان مستعار برای هم میهنان ساکن در ایران  می باشد.
از شما هم میهن گرامی دعوت می شود برای همکاری با هموندان  نهاد مردمی که برای استقرار نظامی دموکراتیک در ایران تلاش می نمایند به نهاد مردمی بپیوندید و ما را در اجرای پروژه های سرنگونی فرقه تبهکار اسلامی حاکم در ایران یاری فرمائید.

برای خواندن راهنمای ثبت عضویت اینجا کلیک کنید

تولیدات نهاد مردمی

در دفتر روابط عمومی نهاد مردمی، در بخش تولیدات با همکاری گروه محتوا و گروه نویسندگان کلیپ هائی برپایه اخبار روز و رویدادهای مربوط به ایران تهیه می شود که در شبکه های مجازی نهاد مردمی شامل فیسبوک، یوتیوب، تلگرام و اینستاگرام منتشر می شوند.
برای بازدید و یا اشتراک در شبکه های مجازی نهاد مردمی روی لوگوهای زیر کلیک نمائید